تصورات ذهنی ام ازآن اتفاق کمرنگ تر شده و ضعیفه بودنم رو هم کمتر به یاد میارم .
حالم بهتره . روزها رو سر میکنم با انگیزه بهتر زندگی کردن .
اصلا مگر فرقی هم می کنه که من غصه بخورم یا نه . زندگی همان گونه که هست پیش می ره . پس من باید ذهنم و روحم رو صاف کنم . باید رها بشم مث یه پر .
حرف خاصی برای گفتن ندارم . بعد هر جمله فکر میکنم که چی بنویسم اما واقعا حرف مهمی ندارم و همه چیز روتین پیش میره .
سلام.صبحت بخیر خانوم گل.قطعا غصه خوردن دردی از ادم دوا نمیکنه.
خوشحالم که بهتری...
وقتی نظرتون در مورد خودت ضعیفه است .
وضعیتت همینی که هست باقی میمونه.
متاسفم برایتان
بله حق با شماست.