یه حس متفاوت

امروز میخوام از یه حس متفاوت حرف بزنم که شاید نشه تو عالم واقعی ازش گفت . قبل از اینکه اینجا بیام رفته بودم بانک . سریع ودزدکی رفتم و برگشتم بعد هم باید برم کلاس خصوصی دارم . دوس دارم زود اخر ماه بشه بعد از 4 ماه حقوق بگیرم . خیلی هم نمیشه حقوق آموزشگاه حدود 580 در میات بعد از این همه مدت . و اگه خصوصی ده جلسه ش تموم بشه 400 بهم میدن که از این مقدار عایدی باید 500 رو بدم به داداشم بابت بدهی گوشی و 200 هم از کس دیگه ای قرض کرده بودم که باید بهش بدم و ته ش یه 200 برا خودم میمونه . اما درعوض نفس راحت میکشم از بدهی . خیلی از اصل مطلب دور نشم .

یه جورایی از کارمند بانک خوشم اومد . حس کردم اون میتونست بهترین گزینه برا من باشه . راستش تو شرایط من ایده آلترین گزینه هم میتونست باشه . یه وقتایی همینجوری یکی عمیقا تو وجودت رخنه میکنه و آرزو میکنی کاش حست بهش منتقل میشد و اونم همین حس رو باهات مبادله میکرد . و اونم تله پاتی میشد و بهت علاقه مند میشد .

وای نمیدونید همین حالا چقدر دلم میخواست نامزد داشتم و باهاش عشقولانه رد و بدل میکردم . یه رابطه سالم و علنی و بدون استرس و نگرانی و حتی گناه . رابطه ای که همه ازش خبر داشته باشن و بخاطرش بهت زنگ بزنن تبریک بگن . این آقای کارمند که امروز تو دل من سرک کشید قیافه متناسبی داشت و خیلی آروم و بی تلاطم بود تو رفتارش . نمیدونم چرا اما تو دلم رفت . حتی نمیدونم مجرده یا متاهل . دیگه جلوی حس دلم رو که نمیتونم بگیرم . واقعا کاش اینجور موقع ها راهی بود که طرف رو به خودمون جذب و جلب کنیم .

من سالها بود که با همه نیاز و علاقه ای که به ازدواج داشتم چنین حسی درونم ایجاد نمیشد . حتی از خودم ناراحت میشدم که چرا اینقدر بی حس شدم نسبت به پسران و مردانی که در اطرافم هستن. آخه این وضع باعث میشد که در خودم هم جریانی برای جذب کردن مردان وجود نداشته باشه و از کنار هر مردی بی انگیزه و بی علاقه رد میشدم و مسلما در اونا هم حسی نسبت به خودم نمیتونستم ایجاد کنم . برای همینه که ازدواجم خیلی عقب افتاده و گزینه خاصی ندارم .

دلم میخواست امروز رها تر و آزاد تر از همیشه باشم . کاش میشد برای بدست آوردن اینجور موارد کاری کنم .

حالا هر چی که باشه ، همین حس بهم میفهمونه که دلم هنوز زنده ست و میتونه مردی رو بخوات .

هرچند که خواستن من تنها اهمیت نداره . اما امروز حالم خوبه .


این چند روز تعطیلی کلا به مهمانداری و پذیرایی و خم و راست شدن گذشت و البته همراه با استرس آتش سوزی که تو پتروشیمی بوجود آمده بود که احتمال انفجار شهر ، پخش شدن مواد سمی ، پخش شدن آمونیاک و یخ زدن کلی شهر ، و جریان مواد مذاب در شهر رو به همراه داشت . استرس شدیدی بین مردم راه افتاده بود و خیلی ها شهر رو ترک کردن . اما ما همچنان موندیم تو خونه و مهمانداری کردیم . مهمونها هم با اینکه از شرایط خبر داشتن نه تنها راه فرار برا ما نگذاشتن بلکه خودشون هم اومدن تلپ شدن . از اول تا آخرش خستگی بود . فقط خوبیش این بود که بچه خواهرم بود و لحظاتم رو شیرین میکرد و تلخی این روزها رو کم میکرد و هر وقت نگاش میکردم خدا رو شکر میکردم که چنین بچه شیرین و سالمی داریم که دلم ما رو شاد میکنه .

از دوستانم ممنونم که هی سر میزدند و تنهام نگذاشتن . وقتی میام میبینم که چند تا نظر دارم خوشحال میشم . هر چند که بازدید کننده هام زیاد نیستن اما ارزش همین دوستانم رو خیلی خوب میفهمم و براشون ارزش قائل هستم.

نظرات 3 + ارسال نظر
طلوع ماه دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 21:26

سلام
منم خوشحال شدم از این احساس متفاوتت
انشاالله به زودی به حقیقت بپیونده
خدا به پولت برکت بده
انشاالله به شادی برای خودت و دل خودت خرجش کنی
الهی همیشه حالت مثه امروز باشه

مرسی عزیزم نمیدونم چطور محبتت جبران کنم . دوست دارم عزیزم

نوشا دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 10:43 http://noosha.blogsky.com/

سلام
خوبی عزیزک؟
من همیشه خاموش میخونمت ببخش
و همیشه توی دعاهای من جا داری
میفهمم که شرایطت چقدر سخته و دلم میخواست بشه کمک ات کنم
ان شاالله حقوقت برکت داشته باشه و همه بدهی هات صاف بشن و کلی هم برای خودت پول بمونه
در مورد کارمند بانک هم باید بگم که منم خیلی دوست داشتم الان تنها نبودم. ولی خب انگار قسمت نیست

من ارادت خاصی به خواننده های خاموشم دارم. خیلی برام عزیزی. ممنونم که هستی. ممنونم از دعات . ایشالا که تو هم هر چی میخوای بدست بیاری. لطف داری عزیزم

تیلوتیلو دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 10:24 http://meslehichkass.blogsky.com/

چقدر خوشحال شدم که احساس کردی هنوز میتونی دوست داشته باشی
نمیدونم چرا حس میکردم در خفا عاشق کسی هستی... جس میکردم یکی هست که یه وقتایی باهاش حرف بزنی لااقل... دلم میخواد یکی باشه که خیلی تنها نباشی

قربون تو .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد