امروز من روزه م . الان خیلی گرممه و بسیار کلافه م . فعلا نه گرسنه و نه تشنه م . اما خیلی گرممه . آرزوم این بود که تو خونه ای باشم که اول من از خواب بیدار شم بعد کولر خاموش بشه نه اینکه از شدت گرما عصبی از خواب بلند شم . چاره ای هم ندارم باید تحمل کنم . سعی میکنم با معنویات این ماه خودم رو تقویت کنم . در ادامه ورزشها و رژیم گرفتن برای سحری خلاف سالهای قبل بیدار شدم . سحری پنیر و بیسکویت ساقه طلایی ، یه ماگ شیر با عسل و میوه و گردو پسته خوردم . خیلی با آرامش این کارو کردم که انرژی مثبت بیشتری جذب کنم .  یه لیوان آب آماده کردم که بعد مسواک زدن بخورم اما تا آمدم برم مسواک کنم بیخبر مسجد گفت الله اکبر و اذان گفت . دیگه بدون خمیر دندون مسواک کردم و لیوان آب موند به دلم که برام چشمک میزد . من دیشب ساعت اذان رو چک کرده بودم اما نمیدونم چطور شد که وقت کم آوردم . ایشالا که اذیت نشم و بتونم لذت ببرم .

چند سالی هست که ماه رمضون ها خیلی بهم سخت میگذره و در حد جون کندن پیش میرم و متاسفانه از اومدنش ترس و استرس می گیرم و خیلی بابت این حسم ناراحت میشم و به خودم میگم ایمانت ضعیف شده . اما واقعا بدنم کم میاره اما دکتر منع روزه برام تشخیص نداده . خدا کمک کنه به همه و از همه قبول کنه .

وجود خواهرزاده بهم انرژی داد و دیروز رفتن . دیروز صبح من یوگا داشتم دلم نمیومد تنهاش بذارم تو خونه و برم . اما نمیشد هم نرم . خلاصه به خواهرم گفتم زودتر میام و قبلش خبر میدم آماده ش کنی که از دم در ببرمش که آقا نبینه من زود اومدم و دارم بچه رو کجا میبرم . هوا هم خیلی گرم بود اما گناه داشت همش تو خونه بود . یه پارک محله ای داریم که دیگه از رو ناچاری بردمش اونجا . بیچاره دست کشید رو سرسره گفت خاله داغه . قربونش برم راست میگفت دلم براش سوخت . خودمم همش عرق میریختم . گفت خاله ببرم یه پارک که سایه بوم داشته باشه گفتم عزیزم من نمیتونم جای دیگه ببرمت . دیگه نتونست بازی کنه بجاش بردمش سوپری گفتم چی دوس داری برات بخرم . یه چند تا خوراکی و آبمیوه برداشت و در اومدیم .  خیاط مون که تو کوچه بود بار کرد رفت سمت همین پارک محله ای برای همین گفتم خب حالا که پارک نشد فرصتیه بریم یه سری به اون بزنم و خواهرزاده م کمی با دخترش بازی کنه بلکه جای پارک رو بگیره براش . خلاصه رفتیم خیلی هم وقت نداشتم و باید برمیگشتم خونه . دیگه هی می گفت خاله یه ذره دیگه بمونیم تا تونستم قانعش کنم برگریدم . دیگه برگشتیم گرم و خیس عرق .

خونه شون نسبت به خونه ما خیلی بزرگتره و قشنگتره و مبل هم دارن . بهم میگه خاله چرا خونه تون اینقدر پوکید ه ست ؟؟!!!!

کلی بهش خندیدم که اینقدر شیرینه . میگه چرا خونه آرتاپمان  (آپارتمان ) نمیخرین؟ دیگه کلی براش قصه گفتم تا قانع شده . شبها تا دیر وقت کنارم بود و نصف شب بلند میشدم براش غذا آماده میکردم . خیلی دوسش دارم و حالا دلم براش تنگ شده .

میخوام قرآن خوندن رو شروع کنم دیگه فکر کنم تا همینجا نوشتن بسه اگه چیزی یادم اومد باز میام مینویسم .

پ ن :  خیلی خوابم میات . کسلم تازه اول صبحه تا شب چه شوووود ؟ خیلی هم گرممه . نه جرات دارم سرم بذارم یه چرتی بزنم و نه راهی دارم خودمو خنک کنم دارم گر میگیرم .


نظرات 4 + ارسال نظر
طلوع ماه چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 20:01

سلام خانومی
کجایی نیستی
روزه داری هات قبول درگاه حق انشاالله

سلام عزیزم خوبی قبول حق باشه از شما هم قبول باشه

زهرا سه‌شنبه 18 خرداد 1395 ساعت 00:42 http://khunamun.blogsky.com

عزیزممم دقیقا حست به خواهر زادت رو درک میکنم منم همینطورم عاشق بچه های خواهر و برادرام.
خونه بابای منم مبل نیست نوه هامون یه وقتا میگن شما خونتون به درد نمیخوره فقیرین :))))) مام میخندیم به تعبیر بچه گونشون.
ای جانم امروز اخبار میگفت که اونجا خیلی گرمه خدا کمک میکنه. ثوابتونم حتما بیشتر از ماست.
پدرتم نمیخوام این جمله رو بگم ولی گناه خودش رو زیاد میکنه با ازار شما کاش رحمت خدا شامل حالش بشه و به شما توجه بیشتری نشون بده تا هم بار خودش رو سبک کنه هم دل شما رو راضی کنه از خودش.
ببخشید عزیزم اگر ناراحت شدی از حرفم. ولی من هروقت برای تو دعا میکنم برای پدرتم دعا میکنم

ممنونم عزیزم نه قربونت اصلا ناراحت نشدم . خدا عاقبت به خیرمون کنه

طلوع ماه دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 16:33

سلام مجدد.
قبول باشه انشاالله.
وای گرما که همه رو کلافه کرده
چقد خوبه که در مورد همه چیز مینویسی.
شیرینی های این ماه خوب ,بکامت باشه

ممنونم . آره باید بیام هی بنویسم وگرنه میترکم.

تیلوتیلو دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 11:51 http://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزم
قبول باشه
ما را هم دعا کن
چقدر این بچه ها شیرین و خواستنی هستند
الحمدلله که این دلخوشی ها هست...
قرآن خوندن آرامشی داره که اصلا نظیر نداره

آره بابا این بچه ها نباشن دق میکنه آدم . خدا سلامت نگه شون داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد