میدونید ؟؟؟

دیروز میخواستم برم بازار . چند جا کار داشتم . هر چی منتظر شدم پدر در موقعیتی قرار بگیره که من بتونم برم تا بازار و برگردم نشد که نشد . کلی انتظار کشیدم و ساعت رو نگاه کردم اما نشد که نشد .

بله این نوع زندگی کردن منه که برای یه بازار رفتن باید زجر بکشم . با ترس برم و با ترس بیام . حالم خوبه این پست هم از روی عصبانیت نیس . دلم میخوات حرفایی که تو سرم میگرده رو اینجا واگویه کنم .

میدونید چقدر دلم تنگ شده برای سر لخت گشتن تو خونه ؟

میدونید چقدر حس میکنم سرم هوا خوری میخوات اما هوا بهش نمیرسه . فقط تو رختخواب روسری رو میذارم کنار .

میدونید چقدر دلم میخوات اهنگ مورد علاقه م رو با صدای بلند و ترجیحا بدون هندزفری گوش بدم ؟

میدونید بچه های یوگا دارن یه برنامه میریزن برای بیرون رفتن و من نمیدونم باید چی بگم که نمیتونم برم . یا اصلا چکار کنم که بتونم برم . فکر نکنم بتونم برم چون ساعتش با ساعت ورودی زدن من تو خونه تفاوت داره و با مقررات پدر همخوانی نداره .

میدونید دلم میخوات پای تلویزیون دراز بکشم یا لم بدم اما نمیشه .

میدونید تا دم توالت هم که میرم باید کلی چکش کنم که نیات برای شیر آب و چراغ و ... الکی بهم گیر نده ؟

و خیلی چیزها رو نمیدونید . نمیدونید...


پ ن : عزیزانم از نوشتن کلمه ( میدونید ) منظور بدی ندارم فقط یه کلمه تاکیدی هست برای جون دادن به حس خودم .



نظرات 3 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 09:50 http://meslehichkass.blogsky.com/

ناراحت نشدم از میدونید
ناراحت شدم از اینکه نمیزارن آزاد و رها برای خودت از زندگی لذت ببری
وگرنه تو اینقدر ماهی که فکر نکنم کسی ازت ناراحت شده باشه تا حالا

تو خیلی خوبی که منو خوب میبینی . خوشحالم که دوستی مثل تو دارم .

تیلوتیلو یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 09:50 http://meslehichkass.blogsky.com/

میدونی عادت کردی و داری به این عادت ادامه میدی
تلاش برای تغییر میکنی؟
امیدوارم شرایط جور بشه.. بری بازار... خرید کنی... خوشحال و سرحال برگردی و از خریدات بگی برام

آره من همیشه سعی میکنم زندگی رو با همین شرایط هم هل بدم و پیش ببرم . تا جایی که توان دارم به جلو میرم . اما پدر من با همه پدرها فرق داره خیلی حاکم و ... هست .

تیلوتیلو یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 09:40 http://meslehichkass.blogsky.com/

وای نه نمیدونیم
عزیزدلم
چی میگه این پدر با اینهمه سخت گیری؟
یعنی حرف زدن باهاش فایده نداره؟
یعنی کسی نیست بهش بگه داره روزهای عمر تو را داغون میکنه؟
عزیزمی

عزیزم از پرسیدن این کلمه ( میدونید ) منظور بدی ندارم . یه وقت ازم ناراحتت نشید . نه اصلا هیچکس حریفش نمیشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد