خبببب از کجا بگم .
بالاخره رفتم ابروهام فیبروز کردم ، باید مراقبت هاش انجام بدم تا دوره ش بگذره و حالت طبیعی خودش رو نشون بده . از راه مدرسه رفتم سالن و حدودا دو بود که کارم تموم شد و برگشتم خونه . خب چون کار خیلی طبیعی هست میشه گفت تفاوت زیادی در چهره م ایجاد نمیشه. ولی یه ابروی تمیز و مرتب خواهم داشت . چند سال بود که دلم میخواست انجامش بدم .
اونجا مدیر داخلی قلمچی رو دیدم ، هر دو خندیدیم و تعجب کردیم . ایشون هم دو ماه پیش فیبروز کرده بود و برای ترمیم اومده بود .
ساعت ۵:۳۰ هم رفتم زبانکده و ساعت دوم مرخصی گرفتم و رفتم اون پارک بانوان شهر ، تعدادمون زیاد بود . مدیر برای شام سالاد الویه آورده بود و سالاد فصل خوشکلی هم درست کرده بود . یکی دیگه از همکارا سوسیس بندری. بقیه هم جز چند نفر انواع شیرینی جات و چیپس و پفک و تخمه آورده بودن . منم یه کیلو شیرینی تر بردم . مدیر خیلی پایه بود ، این همون مدیری هست که جدید اومد . جوشون خیلی صمیمی بود . خدایی بم خوش گذشت. دست زدیم و حتی کِل زدن و و و حتتتتتیییی یه تکونی دادیم .... وای بر من خواهر ... وای بر من برادر
به قول همکاران ، کافی بود یکی از دانش آموزان ما رو می دید ، ازمون فیلم میگرفت پخش میکرد، میگفت شما همونایی هستید که برای فلان و بهمان به ما گیر میدید ... یا خداااا .
حالا فهمیدم معلم ها هم مثل سلبریتی ها نمیتونن خیلی تو اجتماع رفتار و زندگی شخصی خودشون رو داشته باشن .
مدیر به شوخی میگفت هرکی خودش تکون نده ، سال دیگه بش کلاس نمیدم . وای کلی خندیدیم . من مثل همیشه زودتر از همه بلند شدم از تک تک تشکر کردم و خداحافظی.
پیشنهاد آوردن کارگر برای تو خونه رو مطرح کردم و گفتم من فقط سهم خودمو میدم، چون نمیتونم همه ش رو پرداخت کنم . هنوزم حقوق مهر واریز نشده و اینجور که شنیدم آخرای آبان حقوق مهر پرداخت میشه و تا آخر سال ما همیشه یه ماه تو حقوق عقبیم. خیلی رو حقوق تو موعد زودتر حساب کرده بودم. ولی خب دیگه روال اینجوریه . فعلا پیشنهاد خدا رو شکر به جای رد شدن درحال ارزیابی هست . البته که مامانم هنوز نشنیده وگرنه مخالفت میکرد. همین امروز از کمردرد رفته دکتر و دکتر گفته باید فشار کارت کم کنی . ظاهرا خونه نبودن من داره فشارش رو وارد میکنه . شاید به زبون نیارن که نیستی کارمون لنگ شده ولی تو عمل داره معلوم میشه . مامانم هم گناه داره والا نمیدونم چی بگم . شاید مامانم اصلا به مدرسه رفتن من راضی نباشه اما من نمیتونم به این ناراحتی بها بدم و آینده شغلی م بیخیال بشم . شاید جوری پیش بره که بخوام سال بعد هم باشم شاید هم نه . اما میخوام خودم تصمیم بگیرم که برم یا نه . و اگرم نرم فقط بخاطر شرایط خودم باشه نه بقیه .
انشاالله هفته دیگه قراره نامزدی داداش رو رسمی کنیم . هنوز تو اطلاع دادن به بزرگترها هستیم .
متأسفانه اون داداش و زنش خیلی ضدحال شدن تو این ماجرا . به چیزایی گیر میدن که اصلا بشون ربطی نداره . داداش انگار میخواد جای بابا رو بگیره اونم فقط تو گیر دادن نه بزرگی کردن . گاهی خیلی از دستش عصبانی میشم .
امروز که هشتمی ها و نهمی ها امتحان مستمر داشتن ، برگه دو تا نهمی ها رو تو خود کلاس تصحیح کردم و دادم . و فقط حدود ۵۲ برگه هشتمی دارم که تصحیح کنم تا شنبه . و مستمر اون مدرسه رو هم با یه ادیت اوکی کنم . البته شما یه ادیت میشنوید اما من یه جون کندن میبینم .
رابطه معلم شاگردی مون خیلی بهتر شده . حتی رابطه من و اون همکار پایه هفتمی که ازم شاکی بود .
با بچه ها تایم بیشتری تو کلاس تو موارد غیر درسی سر میکنم . مثلا یه بار رفتیم تو حیاط و من باشون نشستم و اصلا شبیه معلم ها رفتار نکردم و حالمون خوب بود . امتحان امروز هم برای همه خیلی آسون بود و همه خوشحال بودن. هرچند معلم درونم حس کرد امتحانش آبکی بوده ولی به خودم گفتم وقتی خودشون اینجور میخوان و خانواده و حتی مدیر اوکی باشه من چرا خودمو اذیت کنم . منم سوال آسون میدم . درعوض سعی میکنم نمونه سوالات سخت رو تو کلاس باشون کار کنم که درونا ضعیف بالا نیان .
برای طراحی استاد یه هفته تنفس داده ، تنفس معمولا به پیشنهاد بعضی از هنرجوهایی که نرسیدن تکلیف انجام بدن ، صورت میگیره . فرصتی میشه منم بیشتر استراحت کنم و نفس بکشم . این هفته یه مدل داده اما از نوع جفت پا هست که باید هارمونی کار کنم .
فردا و پس فردا هم کارای آخر هفته ها .
باید به خودم یه استراحتی بدم حتی یا شده بخاطر صورتم . چون جوش زدم و باید ریلکس کنم تا فشار استرس کم بشه و پوستم آروم بشه . ببینم براش چکار میتونم بکنم .
ناراحتم که مثل قبل وقت ندارم وبلاگ ها رو دائم دنبال کنم یا کامنت بذارم .
یا حتی میخوام به کسی زنگ بزنم همش یادم میره . وقت چت هم ندارم . دلم نمیخواد اینقدر غرق کار باشم . این هفته فقط یه روز خصوصی رفتم . یه روزش حالم بد بود کنسل کرد و بقیه روزها خودشون کنسل شدن . تایم کمتری کلاس بودم نسبت به هفته قبل .
ببخشید خیلی طولانی شد .
مرسی که هستید .
چه کار خوبی کردی برای ابروهات
چون زیبایی خودت را در اولویت قرار دادی
آفرین
و آفرین بابت اینکه داری برای گرفتن کمک برای کارهای خونه اقدام میکنی
ممنونم شیرین جون عزیزم سلامت باشی
سلام خانم ساره عزیز
مبارکه
مرسی نیلو جان
خدا قوت
ممنونم
چقدر این پستت خوب بود.
پر از شادی و تعادل و تلاش و کلا پر از زندگی بود.
روزها همچنان واست بهتر و بهتر میشن عزیزم
مرسی عزیزم