خیلی حرف زدم

هر شب میخوام بیام بنویسم اما اصلا نا ندارم . یه روزایی از همون ۶ صبح که بیدار میشم دیگه ظهر هم نمیرسم یا نمیتونم بخوابم مخصوصا روزایی که تا ۲ مدرسه باشم  میره تا ۱۲ شب . این دو هفته هم خصوصی قلمچی داشتم و دیگه مجبور میشدم قبل ساعت های اصلی کلاسام که ساعت ۶ هستن ، تایم بشون بدم ، یعنی باید ۴:۳۰ قلمچی باشم با شاگرد خصوصی تا ۶ و بعدش دو سکشن تا ۹ دارم .  فعلا تا اطلاع ثانوی برنامه م به همین روال هست . 

امروز هم که خونه بودم با صدای فندک  فر فکر کنم قبل ۶ صبح بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد ، هشت از جام بلند شدم . این مدت که میرم مدرسه خواهرم عادت های جدیدی گرفته ، دیرتر بیدار میشه دیرتر صورتش میشوره دیرتر صبونه میخوره و همین منو معطل میکنه ، یعنی خوشم میاد دو هفته اول مهر ریتم زندگیش تغییر کرد و این یعنی لش شدن بیشتر . دیگه بعد صبونه کارای خونه شروع شد از جارو کردن و گردگیری و گازی که یه هفته منتظر من میمونه و سرویس بهداشتی،  همه اینا یه طرف آشپزی هم با من بود و ظرفای ناهار،  گاهی حس میکنم انگار یه روز که خونه م میخوان تلافی روزای نبودنم رو بکنن ، درصورتی که غیر اون دو روز که ساعت ۲ میام ، بقیه روزا همون روتین قبلی سرخ کردنی ها و ظرف شستن با منه . بخدا خسته میام می ایستم پای گاز . 

امروز تا الان نه وقت کردم لباسام بشورم نه هیچ کار شخصی بکنم . نه مثل قبل حواسم به آب خوردنمه نه میرسم ورزش کنم .

  یعنی از ساعت فکرکنم ۱۰ پای لپ تاپ بودم تا سه و نیم ظهر ، لابلای همه کارام هی نشستم پای لپ تاپ و سوال طراحی کردم . هی فرستادم برا زیور و اون هی نکته گفته و اشکم دراومد از بس هر بار بعد کلی زحمت مجبور میشدم کلی ادیت انجام بدم . 

از حجم و فشار ذهنی که تو سرمه گریه م گرفته . از بس کار رو کار مونده . امروز حس کردم بُریدم از این همه فشار مسئولیت . 

تو مدرسه هم یه روز اوضاع خوبه یه روز نیس .

امروز حتی ظهر هم نتونستم بخوابم ، چشم راستم قرمز شده ، صدام هم خش دار شده . از بس سر کلاسا مجبورم با صدای بلند و تمام وقت حرف بزنم . 

کلا اتلاف انرژی م خیلی بالا رفته . حس میکنم لاغرتر و کوچولوتر شدم . 

باید باز کلی برگه تصحیح کنم . فردا کلی لباس بشورم . اتو کنم . دفتر کلاسی  دو تا مدرسه مونده باید همه فعالیت های این مدت رو وارد کنم . 


طراحی هم باز استاد سه مدل داده که باید کار کنم . 


مشاوره م با استاد امروز اوکی نشد . اول گفت ساعت ۸ صبح ، بش گفتم دکتر خیلی زوده و نمیتونم . گفت ۱۲ گفتم شما شرایط منو میدونید این ساعت کلی کار دارم . ممنون که تایم عوض کردید و ببخشید برنامه تون بهم ریخته شد ولی برام امکانش نیس . اصلا جوابم نداد راستش بدم اومد که پیامم رو بی محل کرد و عذرخواهی منو ندیده گرفت . آخرش هم تایم دیگه ای نداد و مشاوره نداشتم.  با اینکه من از اواسط هفته پیش ازش برای پنجشنبه نوبت خواسته بودم . 

امروز یه خصوصی مجازی هم داشتم که کلاااا یادم رفت با ایشون هماهنگ بشم و شرمنده ش شدم . و رفت برای فرصت بعدی . 


اینجا همه چی درهمه. 

نظرات 10 + ارسال نظر
سینا خان شنبه 13 آبان 1402 ساعت 15:16 http://spread-of-silence.blogsky.com

سلام
اون کامنتی که با نام من در بالا اومده برا من نیست یه فرد بیمار جای من کامنت داده

سلام
مهم نیس

آلبالو یکشنبه 7 آبان 1402 ساعت 13:03

سلام
سلامتی جسم وجان وروح وروانت اولویت اولت باشه همیشه .

سلام آلبالو جان
آره راست میگی . والا سعی میکنم در نظر بگیرم

نرگسی جمعه 5 آبان 1402 ساعت 23:15

ساره جونم خسته نباشی عزیزم .
میگم ببین میتونی کسی پیدا کنی که سرخ کردنی ها رو بشه آماده ازش خرید ؟
دوست منم شاغله و همه کارای خونه هم با خودشه . از یه جا به بعد گفت هرچی فکر کردم دیدم کار خونه داره از پا درم میاره و کسی هم که کمکم نیست .برا همین یه خانم قابل اعتماد پیدا کردم که تمام سرخ کردنیای خونمو برام انجام میده حتی مواد اولیه آماده مبکنه برا فریزر و اینا .

دیگه بستگی به بودجه ای که داره هفتگی یا ماهانه بهش سفارش میده .
بعضی وقتا هم خودش مواد اولیه میده بهش و طرف فقط دستمزد کار حساب میکنه که همه ی اینا روی هم از یه کارگر خیلی کمتر میشه .
خودش که میگه خیلی کارام جلو میفته. مثلا حتی فلافل خونگی و کتلت و اینا رو هم میده براش درست کنه که بذاره فریزر .
حالا من نمیگم تو همشو تهیه کن . میگم هرکدومو فکر می‌کنی بیشتر وقتتو میگیره سفارشی کن . اگه بتونی از خانوادتم کمک مالی بگیری براش عالی میشه .

بعد در مورد طرح سوال و کوییز و این حرفا هم میگم چرا آماده شو نمی‌گیری از سایت یا خدمات کافی نتی ؟
زیادم هزینه ندارن و کارتو راه میندازن .
میدونی دوستم میگه من اگه این هزینه ها رو نکنم خودم نابود میشم . و باید به فکر خودمم باشم چون دیگران حواسشون نیست . بعدم که یه چیزیه بشه بیفتم تو جا بازم خودم مقصرم که مراقب نبودم .چون میدونستم دارم بیش از حد از خودم کار میکشم و اهمیت ندادم به سلامتیم.

هرکیم بابت اینکارای الانش بهش اعتراض می‌کنه میگه توان من همینه و اگه سخته خودتون بجای من انجامش بدین و اونجوری که دوست دارین درستش کنین.

میگه می‌دونم دارم از حقم می‌گذرم و زحمتامو خرج این چیزا میکنم ولی الان هدفم اینه که سابقه کارم بالا بره و تثبیت بشم تو کارم چون دوستش دارم و احساس مفید بودن میکنم .
حالا تو هم بشین دو دوتا چهارتا کن ببین کجاها میتونی به خودت کمک کنی ، همونا رو عملی کن

سلام نرگسی جان
مرسی از حوصله ت و اشتراک تفکرات و تجربیاتت
واقعا مفید بود و ایده داد . من منتظرم حقوق بگیرم و قرض ها که دادم و به یه سکون مالی که رسیدم به فکر نفر باشم برای کمک . البته نه فقط از جیب خودم . شاید بتونم قانع شون کنم نفر رو برای دو یا سه روز در هفته بیاریم . البته هزینه ش باید بررسی کنم .
درمورد طراحی سوال والا همین دیروز یکی آگهی زد و منم سوال جواب کردم و قیمت گرفتم ، گفت هر نمونه سوال ۵۰ هزار تومن . من میدونم طراحی سوال خیلی سخته ، و نمیشد تخفیف بخوام اما با مذاکره گفت هر ۴ نمونه به جای ۲۰۰ از من ۱۵۰ . ۴ نمونه طراحی کرد منم پول واریز کردم . از دیشب تا حالا هی دارم بش نکته میگم که مثلا رفع کنه . هم پولم رفت هم وقتم . آخرش باش به بحث کشیده شد . نمیدونم طرف چرا اینقدر تو کارش ایراد داشت . حتی بش شک کردم که معلم باشه .
فقط اعصابم خورد کرد و ۱۵۰ پول دادم . هنوزم که هنوزه سوالات چیزی نشد که میخوام
دیگه بعید میدونم اعتماد کنم و تکرار .

کلا کامنتت خیلی مفید بود مرسی عزیزم

سیناخان جمعه 5 آبان 1402 ساعت 10:53 https://spread-of-silence.blogsky.com/

بعدش دو سکشن تا ۹ دارم
هر چی فکر میکنم نمیتونم به این حس مثبتی داشته باشم

شیرین ۲ جمعه 5 آبان 1402 ساعت 10:36

خلاصه اینکه برای رسیدن به این نقطه از شرایط کاری، که تازه آغاز راه است برای حرفه ای بودن، کم زحمت نکشیده ای و کم خون دل نخورده ای

پس حرفه ای فکرکن و اسیر این لوس بازی های سرخ کردنی و گردگیری و لش کردن صبحگاهی و درد فروشی اطرافیانت نشو، محکم باش که محکم و حرفه ای بودن خودت، علاوه بر خودت، در آینده نزدیک برای همون عزیزان اطرافیانت هم منبع خیر است

پس سعی کن دچار احساسات لحظه ای نشی، به آینده فکر کن ، انرژی و سلامتیت را ریکاوری کن و بشاش و پر قدرت، به فکر آینده شغلی ات باش

۴۰ سال هم سرخ کنی و بسابی، همه چیز مثل روز اوله
اما اگر رشد کاری و مالی و موقعیتی داشته باشی، میتونی هم به یک بنده خدا که بیاد خونه تون برای کار، فرصت شغلی بدهی، هم در آینده تکیه گاه خانواده باشی و مهمتر از همه، زندگی خودت را بسازی

از مشاورت کمک بگیر برای قاطع و مقتدر بودن، مخالفت های زیر پوستی و حتی سهوی خانواده ات، هم طبیعیه هم قابل پیش بینی

اما تو دختر پرتلاشی هستی که فقط باید یاد بگیری مدیریت کنی انرژی ات را، و از ایستادن جلوی خانواده ات و تایید نکردن هایشان نترسی
بنظرم با اون خواهرها و برادرهایت که همراه تر هستن از قبل صحبت کن و بگو شرایطت رو و فشار کاری ات رو و حتی بزرگنمایی کن در مورد خستگی هات و بگو به پشتیبانی روحی شان نیاز داری
برای این میگم بهشون بگو که اگر بعدا مامان و یا بقیه خواستن غر بزنن و یا گله کنن ، اونها آمادگی ذهنی در مورد شرایط جدیدت داشته باشند

شیرین جان ممنونم از کامنت های پرمحبتت ‌ و وقتی که میذاری ‌
راست میگی باید حرفه ای تر فکر کنم . واقعا الان نمیتونم درمورد مدرسه و سال بعد تصمیم بگیرم اما خر روز باید چیز تازه ای یاد بگیرم که به آسون کردن شرایط سخت موجود کمک کنه . و باید اول از خودم شروع کنم .
سعی میکنم همه مواردی که گفتی رو درنظر بگیرم
ممنونم عزیزم

شیرین ۲ جمعه 5 آبان 1402 ساعت 10:26

راه حلی که فعلا به ذهنم برای شرایطت میخوره اینه که از یک نفر برای کارهای نظافت خانه کمک بگیری و هزینه اش را بدهی ( با توجه به اینکه الان شرایط مالی ات بهتره خدا را شکر)

درستش اینه که همه هزینه اش بر عهده خودت نباشه ، اما بعید میدونم که بتونی خانواده را برای مشارکت مالی قانع کنی ( چون همش بیهوده حس عذاب وجدان داری)
و امیدوارم دچار این وسواس های الکی نباشی که کار کسی را قبول نداری و از این حرفها

اگر خانواده هم قبول نکردند، بگو یا خودتان انجام بدهید یا بگذارید کسی بیاید با هزینه من

فکر کنم هفته ای دو روز اوکی باشه برای خونه شما، هم نظافت هم سرخ کردنی های هفتگی ( هفتگی سرخ کنه مثلا بادمجان و .... ) را

و بعد در اولین فرصت، پول جمع کن یک هواپز بخر، که هم سرخ کردنی هات راحت تر باشه هم سالم‌تر

ببین ساره جان، همانطور که در مدرسه استراتژی تدریس را به درستی داری تغییر میدی، در خانه هم باید دنبال تایید کامل گرفتن همه نباشی. وگرنه یا کارت رو از دست میدی یا سلامتیت رو یا هر دو

ببخشید تند و خشن گفتم، ولی چون نگرانت هستم و حس میکنم در سرویس دادن به خانواده داری زیاده روی میکنی گفتم

ضمنا بنظرم دلگیری ات از مشاورت به جا نیست، اون داره شرایطت رو رعایت میکنه، ولی گاهی نمیتونه و یا ممکنه حالا یک پیامت رو نبینه و یا اصلا عذرخواهی تو براش اوکی نباشه چون نمیتونه که همیشه شرایط تو رو درک کنه
منهم مثل تو این تجربه را داشته ام اینکه در مقابل خانواده ام هیچچچچچ توقعی نداشتم و همش دنبال تاییدشان بودم و از هر گونه گفتگو برای گرفتن حقم اجتناب میکردم از ترس دلخوری و بحث، اونوقت از بقیه بیخودی توقع داشتم.

والا شیرین جون اونا که کلا مخالف کارگر و پرستار هستن ، مامانم میگه مگه ما چقدر کار داریم که بخوایم کلی پول بش پرستار و کارگر بدیم . منم نه میتونم و نه میخوام که کل هزینه رو به دوش بکشم . حقوق مدرسه همش سه تومنه اگه بیمه ازش کم بشه هم عددش حتما کم میشه . و باورت نمیشه همین الان حدود سه و پانصد به خواهرم بدهکارم . این مدت هم که کلاس گرفتم فعلا خیلی هاش پول نیومده دستم چون ترمی حساب میکنن ، حتی خصوصی هارو .
برای انشاالله جشن داداش هم کلی هزینه خواهم داشت .
هواپز داریم عزیزم اما چندبار پختم باش من که خوشم اومد کلا چندتا خوششون اومد چندتا نه . و بخاطر اون که خوشش نیومد دیگه نشد باز باش کار کنم .
نه کمتر از قبل دنبال تایید شدن هستم . الانم که بیشتر تایم خونه نیستم . کمتر حرص میخورم.
درمورد دکتر ..‌ من اصلا توقع تایم دیگه نداشتم ولی دوس داشتم به احترام پیامی که بشون دادم یه ری اکشن بدن ، تو اون کامنت صبا هم نوشتم . شاید من زیادی توقع داشتم . و یا هنوز رشد نکردم به اندازه کافی

مونا جمعه 5 آبان 1402 ساعت 08:08

سلام خوشگل سخت کوش
خوبی؟
درست میشه
یه کم بگذره
جسم و روحت به این روال عادت میکنه و از سختیش برات کم میشه
امیدوارم که این تغییر روند برات بهترین نتیجه رو داشته باشه و کمک کنه به بهتر شدن زندگیت
مراقب خودت باش عزیزم

سلام مونا جان مرسی عزیزم
آره عادت میکنم اینو میدونم . همین الان با ساره اول مهر خیلی فرق کردم و تطابقم بالاتر رفته .
ولی خب سخت هم هست دیگه تا کامل به تعادل برسم با شرایط

صبا جمعه 5 آبان 1402 ساعت 02:12 https://gharetanhaei.blog.ir/

ساره جان شرایطت قابل درک هست و اینکه دوست داری بیشتر از سمت خانواده حمایت بشی.

کاش تا یه مدت یه مرخصی طراحی به خودت بدی و دیگه کلاس خصوصی قبول نکنی. بعد که مسلط تر به اوضاع شدی می تونی همه اینا رو دوباره شروع کنی با انرژی تر.
اینجوری من حس میکنم بجای اینکه لذت ببری بیشتر انگار داری شکنجه میکنی خودت رو.
فعلا اولویت رو بگذار روی چیزهایی که آینده شغلیت رو بهتر میکنه. بعد که به ثبات رسیدی می تونی سراغ بقیه شاخ و برگ ها هم بری و اونا رو هم پرورش بدی. فعلا تنه اصلی درخت رو دریاب.

مشاورت هم دو تا زمان بهت داده و خب به تایم تو نمی خورده. چرا توقع داری چون حجم کار تو زیاد شده اون برنامه ش رو تغییر بده؟ مثل اینکه بری نونوایی بگی چون من خسته ام دیرتر میام و بعد بری ببینی تعطیله! بعدش هم ناراحت بشی که من بهشون گفتم و براشون مهم نبود!!

کلا به نظر من باید یه تجدیدنظر تو اولویت هات داشته باشی. تمرکزت رو بگذاری رو اولویت های بالا و به همونا بچسبی. تو تعطیلات و تایم هایی که کلاس هات کمتر شد میتونی به کارهایی که اولویت کمتری دارن برسی.

درمورد طراحی ، اون زنگ تفریحمه ‌ . ولش کنم بیشتر اذیت میشم تا الان. این مدت هم شکرخدا تونستم مدیریت کنم و شب هایی که سرحال ترم میشینم پای طراحی و لذت میبرم . دوره م سه سال طول میکشه و دوس دارم ادامه بدم و مدرک پیشرفته م رو بگیرم .

درمورد کلاسای خصوصی راستش به پولش هم نیاز دارم و اینکه وقتی خصوصی رو رد کنی دیگه بجای اینکه بگن خانم ساره کارش خوبه و به هم معرفی کنن . همه به هم میگن دیگه کلاس نمیگیره و این باعث میشه کلا من کنار زده بشم و تازه من به اونجایی رسیدم که بیشتر منو معرفی میکنن . فرصتش رو نمیخوام از دست بدم . درسته خسته میشم یا اینجا غری میزنم اما من آدم همین شرایط سختم . من تو رفاه بزرگ نشدم .
البته اینم تا جایی که توانم و زمانم اجازه بده عملی هست خارج از اون به خودم ظلم نمیکنم خیالت راحت.

درمورد دکتر... من اصلا توقع نداشتم برنامه ش بخاطر من تغییر بده اصلاااا . من ازشون توقع داشتم یه ری اکشن به پیامم داشته باسن همین . که احتمالا توقعم زیادی بوده یا غیرمنطقی. چون تو کامنت دیگه ای هم به این نکته اشاره شده . و این یعنی هنوز ساره جای تغییر و رشد داره .
با دکتر برای تایم خالی بعدی صحبت میکنم ببینم اوکی میشیم یا نه .

من همیشه برنامه ریزی و اولویت بندی دارم . و سعی میکنم رو اونا مانور بدم .

الهام پنج‌شنبه 4 آبان 1402 ساعت 23:30

سلام
می‌دونی این درهم بودن و شلوغ بودن هم بخشی از زندگیه... یه مرحله هست که میگذره
اما به نظرم مهمه که برای بعضی چیزها خودت را ببخشی و بپذیری.
مثلا با این همه فعالیت فعلا آگاهانه مثلا ورزش را کنار بذار که بابت انجام نشدنش خودت را سرزنش نکنی.
یا اینکه سعی کن هر جور شده یه روز مثل جمعه به مغزت از نظر کاری استراحت بدی هر چند که جسمت خیلی کار می‌کنه اما لب تاب را کنار بذار
و اینکه بخشی از طراحی سوال و تصحیح برگه را توی مدرسه انجام بدی مثلا زنگ تفریح یا وقتی به بچه ها یه فعالیت کلاسی دادی تا انجام بدن
حتی اگر بتونی مثلا نیم ساعت زودتر بری قلمچی یا نیم ساعت بیشتر مدرسه بمونی و به کارهای مربوط به مدرسه برسی، بهتر از اینه که بیای خونه و ذهنت درگیر کارا باشه.
خلاصه که با خودت مهربون باش.
به خودت سخت نگیر
و یادت باشه این روزها سختی‌هایی داره اما لذت‌هاش هم کم نیستن

الهام جان آره میدونم شاید الان همه چیز برام داره سخت پیش میره اما بعدا به آرامش و راحتی بیشتری برسم خدا میدونه .
درمورد ورزش هم حرف خوبی زدی ، آگاهانه بپذیرم که فعلا نمیشه ورزش کرد و اولویت های دیگه ای دارم.
درمورد سوال و تصحیح اوراق تا جایی که شده این مدت از تایم های کلاسی م استفاده کردم اما خب بازم خیلی ش مونده برا خونه .
این به خودت سخت نگیر رو دارم هر روز تمرین میکنم متأسفانه توش موفقیت های کمی دارم . موتور ذهنم ناخودآگاه کارا رو میشماره و حرصم و استرسم زیاد میشه .
من منتظرم از این میوه با پوست سخت به مغز خوشمزه ش برسم البته امیدوارم

فاضله پنج‌شنبه 4 آبان 1402 ساعت 22:16 http://golneveshteshgh.blogsky.com

از فرصت‌ها استفاده کن

همیشه همه سعی ام رو کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد