بوی خوش

تقریبا این سه روز آخر مریض بودم ، بدنم درد میکرد و تب کرده بودم ، گفتم شاید از فشار روانی و فیزیکی کار باشه ، اما یکی از دوستان تعجب کرد و گفت مگه تب از نوع فشار کاری هم داریم ؟ درهرحال انگار من دلم نمیخواست قبول کنم مریض شدم یا گونه ای از کروناست یا هرچیز دیگه ‌ . حتی دهنم ملتهب شده بود و هنوزم به زور غذا میخورم با اینکه الان تب و استخون درد ندارم . اما دیروز خیلی حالم بد بود سردردشدید و گلاب به روتون ....امروز بهترم . 


از وقتی از زبانکده اولم که ۱۴ سال توش بودم دراومدم مسیرهای کاری زیادی برام پیش اومد . یعنی تو فاصله زمانی کم بعد از جابجایی به زبانکده جدید ، میشه گفت حتی همزمان پیشنهاد کار قلمچی بم داده شد و سه سال میگذره که از اونجا دراومدم و بارها و بارها از زبانکده های خوب شهر پیشنهاد کار داشتم ‌ . حتی همین امروز یکی از زبانکده ها که مدیرش دکترا داره تماس گرفت و برای چندمین بار ازم خواست بش تایم خالی بدم ، حتی گفت بیا سوپروایزر اونجا بشو من دیگه خیالم راحت باشه . اما من با کلی تشکر و قدردانی به ایشون گفتم که واقعا تایم خالی ندارم ‌ . 

من حتی دلم میخواست کمی از کلاس های عصر خالی کنم که بیشتر استراحت کنم اما هر کدوم از رئیس ها میگن اگه بازم تایم داری بمون بده و دیگه من ساکت میشم . همین دیشب رئیس زبانکده با مهربونی گله داشت که همه تایم هات دادی قلمچی ... 

حرفم سر اینه که من تو زبانکده اول انگار تو یه قفس چوبی بودم که هیچ کس شاید حتی نمیدونست وجود دارم . 

و درعین حال من همه سابقه و تجربه کاری م رو از اون مرکز دارم ، از همون رئیسی که اگه پول خوب نمیداد اما خیلی با شخصیت و محبوب بود و هست ‌ . نمیتونم اون سالها رو تو موفقیت الان ندیده بگیرم . اگه الان من یه ساره با سابقه بالا هستم که تو شهر شناخته شده ست ، قطعا بخاطر صبوری و تلاش چندین ساله م تو اون زبانکده بوده .  



خبر خوش اینکه بوی خواستگاری برای داداش کوچیکه میاد ، همه تون کِل بزنید . امروز میگفتم من تنها خواهرشوهر مجرد عروس چی بپوشم؟ 

فعلا فقط در حد همین حرفه 




جادوی موسیقی رو نباید یادم بره ، وقتی خسته یا ناراحتم آهنگ هام پلی کنم و کمکی به بهتر کردن حالم کنم ، بارها تجربه ش کردم ولی بارها هم یادم رفته .


گفتم تو این پست کمتر راجب مدرسه و کاراش حرف بزنم تنوع بشه برامون .

نظرات 7 + ارسال نظر
مونا پنج‌شنبه 13 مهر 1402 ساعت 13:51

سلام ساره جون
خسته نباشی از اینهمه تلاش
خدا قوت
مبارکا باشه
انشاالله به زودی زود خبر عروس شدن خودت رو بدی خانم

مرسیییی عزیزم ممنونم از محبتت

مهتاب چهارشنبه 12 مهر 1402 ساعت 09:16

اون خواهرتون که مریضه متاهله؟چون نوشتین به عنوان تنها خواهر شوهر مجرد

نه مجرده . اما چون تو اینجور شرایط من فعالیت فیزیکی بیشتری دارم اینو گفتم . اون بنده خدا که کاری ازش برنمیاد

mor چهارشنبه 12 مهر 1402 ساعت 07:10

سولاریس سه‌شنبه 11 مهر 1402 ساعت 22:51 https://solaris1402.blogsky.com/

ایشالا همیشه کارهای خوب برات پیدا بشه

ممنونم عزیزم

لی لا سه‌شنبه 11 مهر 1402 ساعت 21:53

سلام ساره جانم...خیلی خیلی واست خوشحالم...انشاءالله به زودی از خودت آموزشگاه زبان ونقاشی داشته باشی...اون مریضیت هم بعید نیست که ازفشار کار باشه که با استراحت، سریعتر بهبودی حاصل میشه...کل....کل...‌.کل...بادا بادا مبارک بادا...انشالله مبارک بادا...کل کل کل

سلام لیلا جان مرسی عزیزم
آره ممکنه و بی تاثیر نیس
ممنونم

رها سه‌شنبه 11 مهر 1402 ساعت 21:37

پیشاپیش مبارک باشه

مرسی عزیزم

فاضله سه‌شنبه 11 مهر 1402 ساعت 20:03 http://1000-va2harf.blogsky.com

داداش رو دریاب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد