حرکت به جلو

امروز چند تا از کارام پیش رفت ، 

پولی که میخواستم به حسابم برگشت ،

یه فرم خریدم و حالا باید بگردم دنبال یه خیاط خوب که هم کارش تمیز باشه هم خب منصف تو کار تعمیری که خیلی ازم پول نگیره ، به سه گزینه زنگ زدم فعلا هیچ کدوم پاسخگو  نبود . انشاالله فردا بازم زنگ میزنم . یکی دیگه هم باید بخرم  تا ببینم چطور شرایطش رو جور کنم . 

عکس هام از عکاسی گرفتم . 

فردا میرم آزمایش رو هم انجام میدم . امروز نشد متأسفانه،  صبح خبر فوت یه جوون رو بمون دادن که کلی دل و جگر منو سوزوند و چشمام رو گریوند.  صبح با ماما رفتیم خونه شون و تشیع جنازه بعدظهر بود که من البته کلاس بودم.  


استاد این هفته رو تنفس داده  البته من یه مقدار رو مدلم کار کردم و کاری به تنفس ندارم ، فقط فرقش به اینه که استرس و نگرانی م رفع میشه تو کار ، ولی چون میدونم ممکنه همه چیز یه دفعه بهم بخوره و کارای غیرمنتظره  پیش بیاد ، کار رو به روز آخر نمیسپارم.  همین الانم میخواستم بشینم طراحی کنم اما جای مناسب گیر نیاوردم و درنتیجه  اومدم وبلاگ گردی .


هنوز هم ورزش میکنم و مصمم هستم تو کارم .  امروز که خبر رو دادن من تازه رفته بودم در انبار باز کنم ، وقتی شنیدم دیگه واقعا حال ورزش نداشتم . رفتیم و برگشتیم آروم تر شده بودم و یه کوچولو  دل دل کردم ولی خیلی زود استپ رو برداشتم و رفتم تو انباری و ورزشم رو کردم . ورزش اگه دو روز عقب بیافته هم مغزم تنبل میشه و هم بدنم باز الکی ریلکس میکنه و ممکنه دوباره بعد ورزش بگیره.  

من تو انبار ورزش میکنم و فضام هم خیلی کمه ، تو خونه راحت نیستم اصلا ، درسته تو انبار خیلی گرمه اما ذهنم آرومه و نه صدای اهل خونه و نه رفت و آمدشون اذیتم نمیکنه . 



نظرات 4 + ارسال نظر
عابر دوشنبه 6 شهریور 1402 ساعت 11:22

سلام . اینقدر کامنت خانم الهام جامع و کامل و به جاست که فقط میتونم بگم به شرح ایضا

من فدای تو عابر عزیزم
مرسییییی

رضوان دوشنبه 6 شهریور 1402 ساعت 07:46 http://nachagh.blogsky.com

اینحا را یه خانوم معلم مینویسه که نقاشی اش خرف نداره زبان انگلیسی اش خوبه مهربان است نسبت به خواهر خود و عصای دست مادرشه

شما هم حرف نداری که اینقدر انرژی مثبت میدی رضوان جان
الهی سلامت و شاد باشی عزیزم

ریحانه یکشنبه 5 شهریور 1402 ساعت 11:50

من از اولش هم به اون انباری حس خوبی داشتم

تا میتونی فضاش را خالی تر کن و بهش برس. اونجا مال توعه

چقدر جات اینجا خالیه همیشه. ممنونم عزیزم
هرشب وبلاگت میام اما هیچی ننوشتی ، کجایی خوبی؟
آی پی ت با پرچم آمریکاست ، رفتی؟

درمورد انبار هم هی وسایل هل میدم هی جاشون پر میشه دوباره . ولی فعلا کارم خیلی راه انداخته

الهام یکشنبه 5 شهریور 1402 ساعت 01:36

کم کم داره به زندگی ای که داری برای خودت میسازی حسودیم می شه...
دلم می‌خواد نزدیکتر بودم ، محکم بغلت می کردم و می گفتم ساره بهت افتخار می کنم؛ دختر عجب زندگی ای داری برای خودت میسازی
دلم میخواد همه دخترها مثل تو باشند
دلم میخواد اگه یه روز یه دختر داشتم مثل تو بود...
خیلی کیف می کنم که از وسط همه سختی ها، سنگلاخ‌ها، صخره‌ها اما حرکات را ادامه می دی و جلو می ری...
می دونم که مسیر سخته و در آینده هم سخت خواهد بود؛ ممکنه خسته بشی، زمین بخوری، ناامید بشی، روزهایی سرخورده و بی حوصله بشی
اما این حرکتت، این همه تغییرت، این همه تلاش در حافظه روح و جسمت می مونه و هزار بار دیگه هم بلندت می کنه

و قطعا می رسی به اون راه روشن، به اون زندگی قشنگی که لایقش هستی و قدم به قدم داری میسازیش.
آفرین
باریکلا
خدا قوت
توانت هزار برابر
برکت جاری بشه به زندگی و پول و روح و روانت
هزار تا بوس و یه بغل محکم طولانی برای تو

سلام الهام عزیزم
من صبح کامنتت خوندم اما نشد جواب بدم ، کل روزم رو ساختی. اینقدر خوشحال شدم میتونم بگم خرررررکیف شدم.
منم چقدر دلم میخواست الان بودی و محکم بغلت میکردم و جواب محبتت میدادم .
حسودی؟ باورم نمیشه تو این زندگی کسی پیدا بشه به من حسودی کنه دختر . خدااااا
یه دختر مثل من داشته باشیییییی واییییی

کلی انرژی دادی دختر انشاالله برگرده به زندگیت
نمیدونم چی بگم دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد