رفتار بالغانه

چند روز شلوغی گذروندم و تا خواهر اهوازی نره اوضاع همینه.  یعنی تمرکز و تایم بندی هام اصلا جور نمیشه.  بدغذایی های بچه ش واقعا در من این سوال رو ایجاد میکنه که این مادرایی که ادعا میکنن چقدر زحمت کشیدن برای تربیت بچه هاشون ، پس کو نتیجه ش .  مادری که نتونه حتی غذا خوردن بچه ش رو مدیریت کنه  ، دیگه نباید ادعای تربیت درست یا مقایسه کنه . واقعا موندم  تو خونه شون چی میخورن .  متأسفانه حلال زاده به دایی ش رفته . ولی فرق زیادی باید بین تربیت مادر من و خواهر من وجود داشته باشه . از دوره جهل و عدم دسترسی  به رسانه های مختلف تا علم هوش مصنوعی   و وفور رسانه های اطلاعاتی ، زمین تا آسمون ها فرق هست .  

بگذریم ... که آب در هاون کوبیدنه. 


روز سالگرد چقدر حسش شبیه روز  فوت بود . خیلی سنگین و طولانی و پر غصه .  برای مراسم استرس داشتم ، حتی گاهی یه موقع هایی از دیدن یه سری ماشین ها که نزدیک میشدن قلبم  تپش می‌گرفت و چند بار این حال بم دست داد . اما خدا رو شکر همه چی خیلی تمیز و خوب پیش رفت . 


تکلیف طراحی رو به جون کندنی رب ساعت پیش تموم کردم اما اصلا اون چیزی نشد که باید بشه .  تا ۱۲ ظهر بیشتر وقت ندارم . 


تکلیف مشاوره رو دوس دارم . باید شش تا ستون بکشم  که هر ستون شامل یه مفهوم هست . ستون اول اتفاق بعد فکر ، احساس ، واکنش بدنی ، رفتار ، رفتار جایگزین یا بالغانه .  

تو ستون اول یه اتفاق رو مینویسم که پیش اومده،  مثلا من نوشتم آشپزی .

تو ستون فکر ، باید اولین فکری که به ذهنم درمورد اون اتفاق  ، میرسه رو بنویسم ، من نوشتم بی توجهی ماما به حال من .

تو ستون احساس  ، باید احساسم رو بنویسم ، حس من عصبانیت  و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن بود .

تو ستون واکنش‌ بدنی ، دکتر گفت ببین تو اون لحظه کدوم قسمت بدنت واکنش نشون میده ، که من تو این چند مورد هرچی نوشتم،  اولین فشار به مغزم بوده و واقعا نتونستم  تفکیک کنم . 

تو ستون رفتار ، باید بنویسم دربرابر اون اتفاق چه رفتاری از خودم بروز دادم ، که رفتار من اعتراض بود . 

تو ستون آخر که رفتار جایگزین یا بالغانه هست ، باید رفتاری رو بنویسم که عاقلانه و بالغانه باشه بدون احساس . که من نوشتم ، از عدم همدردی ماما رد بشم و سخت نگیرم . 


درمورد ستون آخر باید یه چیزی بگم . چیزی که الان مینویسم رو تو جلسه بعد به دکتر میگم . 

راستش تو ستون آخر ، غیر از یکی دو مورد تا الان ، هرچی نوشتم بیشتر یه جور تلقین بالغانه بود تا رفتار بالغانه  . چون قلبا و عقلا قبولش نداشتم . منو به کنکاش کشیده ، که واقعا رفتار بالغانه  یعنی چی ؟ آیا هر بار کسی در حق من بدی کنه و من سکوت کنم و ظاهرا بیخیال باشم،  این رفتار بالغانه ست ؟ آیا هر کس حرفی بم زد و کاری کرد ، بگم اشکال نداره منظوری نداشته و ازش رد بشم ، بالغانه ست ؟ 

آیا این بلوغی که قراره نشون دیگران بدم و اونا رو راضی کنم باید خودم رو نابود کنم ؟ خب مسلما نه.   اما اینو میدونم هرچی هست باید بتونه طرفین ماجرا رو راضی کنه .  آیا تو هر رفتار بالغانه ای که از ما سر میزنه ، واقعا از ته ته دلمون راضی هستیم یا بازم میگیم نه حقم نبود اینجوری بام رفتار کنه و من ازش رد بشم ؟!  و از طرف دیگه اگه قرار باشه ما به هر رفتاری واکنش نشون بدیم که اونم واقعا نمیشه . 

همه ما به عنوان یه زن ، در نزدیک ترین روابط با خواهر ، مادر ، مادر شوهر و خواهرشوهر و هم عروس  در تعامل هستیم و در مراحل بعدی با  دوست هامون و بعد با خواهرزاده و برادرزاده ها و عمو ووو ... که ممکنه حتی تو یه مراسمی سالی یه بار اون شخص رو ببینیم و با رفتارش آزارمون بده ، مگه چقدر میتونیم سکوت کنیم و لبخند بزنیم یا چقدر توان داریم بجنگیم و حاضرجوابی کنیم .  

خط وسط این دو نقطه و اون تعادل چیه و کجاست ؟ 


بعدش به این فکر کردم که خیلی از ماها ، همیشه دربرابر رفتارهای مختلفی  که می‌بینیم،  مجبور میشیم سکوت کنیم ، میگیم ولش کن بابا ، چکارش دارم هرچی گفت گفت  ، یا با یه لبخند تلخ وجود خودمون رو زهرآلود میکنیم تا طرف تلخی مون رو نبینه و نچشه . این جمله آخر رو من تو ارتباط با داداش متأهل م همون که خیلی قربون صدقه م میره و خواهر کوچیکه  بارها تجربه کردم . هی گفتم اشکال نداره سخت نگیر ، منظور بد برداشت نکن ، بخاطرش از رفتارهای زنش بارها رد شدم ، گفتم بزرگتره  ارزش نداره با کل‌کل  کردن موضوع بزرگ بشه ، یا وقتی خواهر کوچیکه  قابلمه و ماهیتابه غذا بچه ش رو رو گاز یا تو ظرفشویی  ول میکنه میره ، حس کُلفت ها بم دست میده ، و هربار به خواهرم یا مامانم میگم چرا اینجور میکنه ، مامانم میگه چی بش بگیم ، ناراحت میشه ، داره هر روز میاد و کارای عصرمون میکنه ، حالا کارای عصر عملا فقط یه سرویس دادن به خواهرم هست ، همین . ولی ماهیتابه و قابلمه میمونه یا من مجبورم بشورم یا از تکنیک  به من چه استفاده کنم و بمونه رو دست ماما که بشوره . یا اگه وسیله ای برداره محاله سرجاش پس بده و من یا ماما مجبوریم پسش بدیم ، یه بار هم بعد کلی مورد تکراری که اعتراض کردم ، طلبکارانه جواب داده حالا چه خبره مگه چی شد گذاشتمش اونجا و تا چند روز حرفی با هم نمیزدیم . 

بعدا هم فایده نکرد و این رفتارش بارها تکرار شده و میشه . همین چند روز مراسم،  کلی منو حرص داده . 

خب رفتار بالغانه چیه واقعا؟

نظر شما چیه ؟ 


واقعا خوشحال میشم ذهنم رو باز کنید و مشارکت کنید . 


نظرات 9 + ارسال نظر
فرشته شنبه 21 مرداد 1402 ساعت 20:06

چرا اون ماشین ها تورو مضطرب میکرد؟
رفتار بالغانه به نظر من اینه که به خودمون اجازه ندیم حتی اون حس منفی رو بگیره وتوجه نکنیم به اطرافیان که من خودم خیلی کم اینو عملی میکنم همیشه درگیر رفتار واعمال دیگران میشم ونمیتونم درست رفتار کنم ومیرنجم

خیلی سخته . کنار هم گذاشتن همه این تعارف کنار هم . اما در تراپی بعدی حتما تعریف علمی رو میپرسم

رها شنبه 21 مرداد 1402 ساعت 10:53

والا چیزایی که منم از جلسات تراپی یادگرفتم این بوده که هربار وقتی با چالشی روبرو بشم از خودم چندتا سوال بپرسم یه چیزی شبیه ستونی که نوشتی .
مثلا در مورد آشپزی اگه همه ستون‌ها تا رفتار بالغانه حس و حالم شبیه تو باشه ، قسمت این ستون باید از خودم بپرسم آیا اگه الان من آشپزی رو بر عهده بگیرم حالم بدتر میشه یا بهتر ؟
آیا حال بد من منطقیه ؟ مثلا واقعا مورد سواستفاده قرار گرفتم یا فکر میکنم اینطوریه
اگه منطقی هست، باید دنبال راهکار باشم

پس ..

آیا منم باید با رفتار غیرمنطقی پاسخ بدم و حال دیگران و مخصوصا خودمو از این بدتر کنم یا میتونم با راه حل درست به خودم کمک کنم تا شرایطم بهتر بشه ؟

خب چه راههایی پیش روم هست برای حل این قضیه ؟
آیا کس دیگه ای هست که بتونم از کمکش استفاده کنم تا حالم بهتر بشه ؟
و .. و ..


به اینجا که میرسم مثلا باید بگم چطوری میشه اون فرد رو به کمک طلبید

که این خودش خیلی مفصله ، آزمون و خطاها داره تا به نتیجه برسی ، ولی همیشه تراپیستم میگه قاطع اما آروم ، بدون دعوا .. و ایستادن سر حرفی که میدونی درسته بدون بحث ..
ینی بگو و برو ..
یه چیزی شبیه همون شبی که خودتو زدی به سردرد اما بدون تمارض ..
مثلا از در وارد میشی میبینی اهمیت ندادن ، تو هم وارد اتاقت میشی و به کارای شخصیت می‌رسی ، بعد که جویای احوالت شدن و حرف از آشپزی شد میگی من که گفتم امشب زحمتش با خودته و من نمیتونم .. بعدم هرچی گفتن جوابی نمیدی . در واقع رفتار بالغانه اینه و سکوت اینجا درسته . ینی من پای حرفم هستم اما دعوا هم ندارم .
رفتار بالغانه ینی بهانه های نمیشه و تو این خونه و با این آدما نمیتونم تعطیل . ینی اگه کارم منطقیه پس راهی برای حلش پیدا میکنم با توجه به همون شرایطی که توش هستم .
یکم صبر و حوصله میخواد ولی شدنیه
بعد که به نتیجه رسیدی خودتم لذت میبری که شد و تونستم و میشه

سلام رهای عزیزم تشکر فراوان بابت حوصله و محبتت .
سعی میکنم نمونه سوالات تورو در مواجهه با مسائل بپرسم از خودم . از کامنتت شات گرفتم .
اونجا که گفتی تو این خونه و این آدما نمیشه یاد خودم افتادم که هر راهی میرم باشون جواب نمیده . ولی من هنوزم دارم راه ها رو امتحان میکنم.
و واقعا وقتی جواب میگیرم کیف میکنم
مرسی عزیزم

مینا پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 23:00

رفتار بالغانه اش میشه توضیح شرایط و نیاز ها و درخواست های خودتون به ارامی و جلوگیری از سو استفاده اطرافیان

بسیار عالی
ممنونم مینا جان

صبا پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 15:57 https://gharetanhaei.blog.ir/

چقدر کامنت م خوب بود

دقیقا با اعتراض کلامی نمیشه رفتار بالغانه کرد تو خونه شما.

رفتار بالغانه این هست که با سیاست خودت رو بکشی عقب! و در مقابل با عزیزم و جونم و قربونت برم کار رو بسپری به دیگران.

خیلی برای مشاوره بعدی ذوق دارم ،
اینم که میگی گاهی امتحان کردم ولی راستش اونقدر یه وقتایی ازشون خشم دارم که حتی به ظاهر هم نمیتونم عزیزم جونم بگم .
خودم رو با سیاست عقب میکشم ، کم کم

بخش اول کامنتت رو متوجه نشدم

م پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 12:29

من معمولا طرف رو صدا میزنم مثلا ظرف رو جلوی چشم خودش اسکاچ میزنم و میدم آب بکشه
با لبخند و بدون جنگ و خونریزی
یا اینکه موقع رسیدگی به خواهرت آخرای کار برو کار رو ازدستش بگیر بگو من این بقیه اش رو انجام میدم شما برو ظرفی رو که غذا پختی بشور تا مامان مجبور نشه بشوره...
نیمه گذاشتن و از دستش گرفتن کاری که داره براتون انجام میده بهش میفهمونه که کارش تو یه جای دیگه داره میلنگه
رفتار بالغانه خودخوری نیست یک بالغ باید بتونه کودکان اطراف خودش رو هم با تدبیر مدیریت کنه
شما قراره تدریس کنید این دور و بری هاتونم دست کمی از بچه های کلاستون ندارند
فرض کنید با کودکی که تکلیف نمیاره چکار می کنید؟
صحبت کردن نتیجه نمیده ، صدا زدن اولیا و مدیر غیره هم یعنی همسایه ها یاری کنید تا من کلاس داری کنم !!
ولی اگه روش فعالی تو تدریس داشته باشید دانش آموز جلوی چشم شما و با راهنمایی شما تکلیف هاشو میاره
رفتار بالغانه یعنی همون چیزایی که آرزو داشتی پدر و مادر تو تربیت بچه هاشون به کار بگیرند
خوب؟
حالا شما همون بالغ هستی در مقابل رفتار کودکانه اطرافیان
با بکن نکن حرف زدن و گلایه هم کسی دستت رو نمیگیره

م عزیزم کامنتت پر از نکته بود ، هم برای برخورد با خانواده و هم حتی کلاس ‌ . واقعا ممنونم. اینم روش خوبیه امتحانش میکنم . به نکات جالبی اشاره کردی مرسی عزیزم
ممنونم که اینقدر وقت گذاشتی

پارمیس پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 06:49

سلام ساره عزیز
من در اینجور مواقع می گم نوکر بابات غلام سیاه
و اگر با این جواب راضی نشوند قاطی می کنم در حد جیغ و داد و وحشی بازی که دیگه بترسند و از این خرده فرمایشات نداشته باشند

سلام پارمیس جان
خوش به حالت که میتونی جیغ و داد کنی .

زینب چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 22:54

سوالت سخت بود...در واقع چون رفتار خواهرت نابالغانه است همین ول کردن ریخت و پاشهاش خیلی مشکله که بشه با رفتار بالغانه درستش کرد چون اون بچه نیست.
شاید فقط در آرامش باید بگی ماهیتابه ای که استفاده کردی لطفا بعد استفاده بشور. بدون بحث بدون جدل و مهمتر از همه بدون اهمیت دادن به ناراحت شدن اون. بذار لب ورچینه یا غر بزنه وقتی ببینه به ناراحتیش اهمیت نمیدی شاید بهتر بشه

آره خیلی سخته . ایجاد تعادل برای رسیدن به آرامش بدون ترس و تنش واقعا سخته و من امیدوارم بتونم به کمک تراپی و نظرات شما یه کارایی کنم .
آره میشه به یه روشی بش بگم ، باید بش فکر کنم . هرچند قبلا گفتم و فقط تند شده برخوردش . ولی باید بی تفاوت بشم و اینقدر رعایت حال نکنم

شیرین ۲ چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 13:21

ساره جان. چه کسی گفته رفتار بالغانه یعنی سکوت مداوم؟ بالغانه یعتی اول به منفعت خودت فکر کنی. گاهی منفعت تو ایجاب میکنه سکوت کنی تا تنش های بعدی را تحمل نکنی. اما اگر سکوت تو باعث تنش های بیشتری میشه، باید استراتژی را تغییر بدهی. نمیگم لزوما دعوا کردن ( که گاهی دعوا کردن هم بالغانه میتونه باشه)، بلکه یک رفتار که نشان دهد ناراحت شده ای. میشه در موردش کلی صحبت کرد فقط این را بدان که وجود بالغ اتفاقا اول از همه میگه هوای خودت رو داشته باش. یک مثال میزنم، مثلا در مورد خانم برادرت، پاسخ میتونی ندی اما با کمتر کردن معاشرتت ، از خودت دفاع کنی. مثلا وقتی اومد خونه تون، اگر مجبوری پذیرایی کن، با برادرت صحبت کن اما مثلا کمتر از قبل پیش شون بشین تا متوجه ناراحتی ات بشوند. اگر برادرت پرسید بگو از خانمش بخاطر فلان چیز ناراحتی اما چون حوصله کشمکش نداری بیان نکرده ای اما دلیلی نمیبینی صمیمیت قبل را داشته باشی ( اینها مثاله)

اونی که میگه ساکت باش بالغ وجودت نیست، بلکه والد وجودته که میخواهد به بهای سرکوب تو، یک صلح الکی در خانواده ایجاد کنه

سلام شیرین جان ممنونم از این همه حوصله و همراهیت. سکوت آسون ترین و دم دستی ترین راهه ، صدالبته همیشه جواب نمیده و به قول تو باید استراتژی رو عوض کرد و پیداکردن اون استراتژی چالش منه . شاید بشه از حرف ها و نظرات شما پیداش کرد یا حتی ایجادش کرد .
از دست این والد سخت گیر ... من اون بالغ رو دوس دارم هرچند هنوز درونم پررنگ نشده یا شاید نتونستم متمایزش کنم .

تیلوتیلو چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 10:54 https://meslehichkass.blogsky.com/

چه پست مشاوره طوری خوبی...
ممنون از وقتی که میزاری و مطالب خوبی که باعث میشه به فکر فرو بریم
خدا رحمت کنه پدرتون را ....

عزیزم تنها کاری که میتونم بکنم شاید کمکی به کسی کنه یا جرقه ای در ذهنش ایجاد کنه همینه که بیام بنویسم، اینجوری هم خودم بیشتر یاد میگیرم هم اونایی که فرصت تراپی ندارن ،‌استفاده کنن
و همچنین پدرتون رو ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد