مورچه

تو این هفته میتونم بگم این سومین یا چهارمین  روز و شبی هست که بدن درد شبیه تب میگیرم . بعد از کار که میام خستگی م به اوجش میرسه جوری که دلم میخواد یه دکمه خاموش داشتم اونو میزدم و یه خواب عمیق میکردم . امروز از صبح هم همینجور بودم ، حس کارای هر روز رو نداشتم . نه جارو نه طراحی هیچی . اما چون طراحی خواهرزاده م رو دیشب تا دیروقت  کار کردم و تموم شد ، گفتم برم تا نزدیک ترین  جا قاب بگیرم برگردم که چند روز دیگه میاد بش بدمش . یه بار سنگین از رو دوشم کم شد .  تا گفتم میخوام برم بیرون مامان دوتا کار داد ، و اگه بدونید چه جهنمی بود ، یعنی با اینکه تند تند راه میرفتم عین این بود که روبروی خورشید خانم نشسته باشم ، قشنگ سوختگی ش رو تمام بدنم حتی  از شلوار لی هم واقعا حس میکردم . 

اومدم خونه و کمی دراز کشیدم . بعد رفتم آشپزخونه  دیدم  یه مسیر طولانی و پر ترافیک مورچه تو آشپزخونه میره و میاد . منم نمیتونم مورچه ببینم و تمیز نکنم یا دنبال لونه شون نگردم و پاکسازی نکنم . بشون گفتم یه امروز من خواستم جارو نکنم شما اومدید برام کار ساختید . دیگه مجبور شدم کل خونه رو جارو کنم . 

میگم شما وقتی مورچه می‌بینید چکار میکنید ؟ من خیلی سعی میکنم بیخیال بشم ، با چند تا دونه هم اوکی شدم اما یه قطار مورچه رو نمیتونم بیخیال بشم ،‌ ردشون رو گرفتم و دیدم کجا غذا جمع کردن ، دلم برای زحمتی که کشیده بودن خیلی سوخت ، نشستم روبروی سوراخ و غذاها و بشون گفتم آخه حالا من چکار کنم با شما ، دلم هم میسوزه ... ناچارا جاروش زدم و سوراخ رو با ملات گچی که درست کردم بستم . اینجور مواقع دلم میسوزه اما واقعا نمیشه گذاشت تو کل خونه پر کنن . 

شما چکار میکنید باشون . 


این هفته هم استاد مدل طراحی هارمونی دست  داده ، این بار دست جفتی نه تکی  . خدایی خسته شدم دیگه ، اما باید انجام بدم . دو مدل داده که دوتاش جفت دستی هست . و با توجه به برنامه سالگرد بابا ، باید ببینم میتونم انجام بدم . این بار نمیخوام به خودم فشار بیارم هر دو مدل رو کار کنم ‌ . یکیش با شرایطی که دارم کافیه .  


برم بخوابم که بدنم خورده و سرم هم سنگین . خیلی خسته م انگار کوه کندم بخدا . 

نظرات 3 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 14 مرداد 1402 ساعت 10:24 https://meslehichkass.blogsky.com/

حتی با مورچه ها هم مهربونی
من که بهتره نگم اگه جایی مورچه ببینم چه بلایی سرشون میارم بیچاره ها را

آخه نمیشه تو خونه باشن ، یکی ببینه میگه چقدر این خونه کثیفه ...

رضوان شنبه 14 مرداد 1402 ساعت 04:48 http://nachagh.blogsky.com

مورچه ها را قلع و قمع می کنی و بعد دلت براشون می سوزه؟چه مهربون!

تکه میزنی؟
شما چکار میکنی ، میذاری تو کل خونه تون پر بشه

فاضله جمعه 13 مرداد 1402 ساعت 01:47 http://golneveshteshgh.blogsky.com

خسته نباشید

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد