امروز دایی اومد و کلی خاطره و تعریف کردنی داشت از سفرش به کانادا ، دو ماهی رفته بود پیش دخترش یعنی دختر دایی من . چقدر بش خوش گذشته بود . البته از زمانی که دختر دایی ازدواج کرد و رفت کانادا ، دایی سه بار تا حالا رفته ، اشتباه نکنم ده یازده سالی هست که دختردایی م رفته .
دختردایی برام یه بسته مدادشمعی آبرنگی مارک استدلر فرستاده بود . و من چقدر ذوق کردم و خوشحال شدم . البته من تا حالا با این جنس متریال کار نکردم . باید سر فرصت امتحانش کنم .
برای خواهرم هم یه صد دلاری کانادایی تو پاکت گذاشته بود و فرستاده بود .
دایی همش میگفت خدا بطلبه شما هم برید . وااای کاش بشه .
دایی از اون آدم هایی هست که خیلی به حال دلش و خودش اهمیت میده و واقعا تا جایی که تونسته خوب زندگی کرده و لذت برده . از وقتی دخترش رفت هم افتاد تو مسیر یادگیری زبان و تمرین . حتی جدیدا فهمیدم ایشون ساز هم میزنه ، راستش الان کلا از ذهنم پرید که چی میزنه ،چون یه بار تو مکالمه هامون گفت یه چیزی بگم که کسی نمیدونه ؟ گفتم بگید گفت ساز میزنم ، واقعا هم تحسینش کردم هم لذت بردم از این حد جنبه پیشرفت و تغییر . حتی بش گفتم دایی میدونی یکی از فانتزیام اینه که بشینم پشت یه پیانو بزرگ و عکس بگیرم .
جدی میگم ....
امشب هم به دکتر پیام دادم اگه بشه فردا صبح بم تایم مشاوره بده ، تا الان هنوز جواب نداده .
به مدیر زبانکده گفتم دو سالی هست که پیشش کار میکنم و اضافه دریافتی نداشتم و رعایت شرایط مالی شون کردم . ولی حالا که متوجه شدم نرخ خیلی جاها بالا رفته ، منم درخواست افزایش دستمزد دارم . گفتم شهریه بچهها همیشه افزایش داشته اما دریافتی من ثابت مونده . کمی مِن مِن کرد و گفت از مهر به بعد ... گفتم تا اونموقع که خیلی مونده تازه مهر هم که شروع کنیم آذر و دی تازه میرسیم به حقوق ، گفت چشم حالا یه کاریش میکنم . امیدوارم اضافه کنه . برنامه ریزی کردم حقوق این ترم جاری زبانکده رو بدم جای پولی که برای دندون هام قرض کردم . اینجوری خیالم راحته که خیلی بدهی م عقب نمی افته . و بعد اقدام میکنم برای جرم گیری لثهها.
کاش یه چیزایی رو میشد راحت از زندگی مون پاک کنیم ، صفحه رو سفید کنیم و از نو بنویسیم . کاش یه پاکن مخصوص داشتیم برای پاک کردن اشتباهات گذشته مون و حتی خاطرات تلخ مون .
سلام ساره جون
بنظرت نمیشه با داییت خصوصی حرف بزنی و شرایطتو بگی.شاید کمکت کنه برای مستقل شدن
سلام سمیرا جان . مشکلات من برای دراومدن زیاده ، وگرنه آدم های زیادی هستن که میتونم رو کمک یا حتی حمایت شون حساب کنم .
مشکل درون قلب منه که نمیتونه بکنه و شاید هم ترس و ضعف
مبارکه
کاش واقعا میشد پاراگراف اخرتو تجربه کرد
ممنونم
کاش
به به
مبارک باشه
انشاله که خیلی زود افتتاح کنی و باهاش طرحهای بینظیر بکشی و رنگ بزنی
ممنونم عزیزم