شلوغی هفته جاری

امروز صبح نشستم پای طراحی  ، کمی از استرسم کم شد . هرچند هنوز تکالیف  هفته قبل رو نتونستم  کار کنم  و شاید حتی بیخیال شون بشم . 

فردا هم احتمالا  داداش و زنش بیان ناهار . 

و پس فردا  هم گفتم که دایی قراره بیاد .

این هفته فکر کنم هم خیلی شلوغ باشم بخاطر نذری پزی های مامان . 

امروز مامان رو بغل کردم و گفتم ازم ناراحتی  ، گفت نه ناراحت نیستم و چندتا ماچش کردم . من بارها در اختلاف  با مامان ازش عذرخواهی  کردم و دستش رو بوسیدم . اختلافی که خیلی جزئی بوده و کم پیش اومده . و خودش اعتراف  میکنه که ساره تنها کسیه که وقتی منو ناراحت میکنه بعدش عذرخواهی  میکنه و سعی میکنه جبران کنه .  

آروم تر شدم .  میخوام حساسیت رو نسبت به دکمه لباسشویی  کم کنم و موضوع  رو بزرگ نکنم . چه میشه کرد وقتی یاد نمیگیره . تا هستم یه دکمه میزنم وقتی هم روزی نبودم دیگه اون مشکل  من نیس  ولی توقع دارم بم بگه نه اینکه منتظر بمونه من چک کنم . 

تو کامنت ها هم گفتم اگه توان فیزیکی  و روحی بیشتری داشتم و کار و فشار بیماری خواهرم نبود ، بیشتر  از این حواسم به مامانم می‌بود،  چون میدونم اونم خسته ست و پیر . هم من گناه دارم هم اون و هم اون بنده های مریض . یعنی هیچ کدوم مون حالش خوب نیس و راحت نیستیم . تقدیر تلخی شده برا همه مون که انتخابی تو شرایط مون نداریم . 

انشاالله حال دلمون خوب باشه ، تن مون هم همراهی کنه . 


نظرات 2 + ارسال نظر
فاضله یکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت 09:50 http://1000-va2harf.blogsky.com

تیلوتیلو یکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت 09:21 https://meslehichkass.blogsky.com/

ساره جانم
فکر نکنم اگه کامنت نمیدونم نمیخونمت
اتفاقا تک تک کلماتت را میخونم
ایثار و فداکاری بزرگترین چیزی هست که توی تک تک کلماتت به چشم میخوره
هرگز خودت را سرزنش نکن، خودت بهتر از هرکسی میدونی که هر چه در توان داری برای خانواده انجام دادی گاهی حتی از توان و کششت هم بیشتر
اتفاقا به خودت افتخار کن و بیشتر به فکر خودت باش

سلام عزیزم
باورت میشه کامنتت خوندم اشک تو چشمام جمع شد؟
ممنونم عزیزم.
آره همه تلاشم رو کردم بخدا .
قربان تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد