درباره کلاس و دانش آموزام

از بعد از اون ورک شاپی که رفتم،  بیشتر به حال و احوال بچه ها  سر کلاس دقت میکنم ، نه برای نوشتن هل شون میکنم و نه چیز دیگه ، البته خدایی من قبلا هم خیلی هوای شاگردام داشتم،  اما حالا دقیق ترم . چون میدونم بچه ای که دستش تو نوشتن کُنده ، ناخواسته دچار اختلال دیسگرافیا  dysgraphia  هست ، اختلالی که  بد گرفتن مداد تو دست و عدم کنترل نوشتن روی خطوط دفتر و  کندی نوشتن و حتی گاهی عدم فهم چیزی که مینویسه رو شامل میشه . لازم به ذکر که برای رفع مشکل مداد گرفتن ، یه ابزار پلاستیکی انگشتی هست که به بچه کمک میکنه مداد رو درست بگیره . 

یا مثلا اختلال dyslexia که مربوط به مشکل خوندن بچه هاست . یا حتی اوتیسم و بیش فعالی . 

من تو اون ورک شاپ تا حدی نوع برخورد با اینجور موارد رو یاد گرفتم . و حالا صبورانه تر از قبل با مسائل پیش میرم . 


تو زبانکده  یه کلاسی دارم که دو تا  خواهر برادر ،  و دو تا دو خواهری دارم . تفاوت رفتارها برام خیلی جالب و شیرینه . تفاوت سنی حتی یه سال هم معلومه . اونم چه جور... تو هر چهار  مورد ، بچه کوچکتر اجتماعی تر و خوش روتر و سر زبون دار تره و بچه بزرگتر خجالتی تر ، ساکت تر و مطیع تره . بارها دیدم  اون کوچیکه به بزرگه کمک میکنه یا حتی زیر لبی تقلبی میرسونه ، وقتی راجب خانواده بخوان حرف بزنن بازم اون کوچیکتره  راحت تر برخورد میکنه . 

من که مادر نشدم ، ولی برام جالبه که چی شده یا چی میشه ، یا چه تفاوتی تو نوع تربیت و آموزش کودک تو خانواده هست که منجر به چنین تفاوتی میشه،  شاید حالا این تفاوت برای من از بیرون ماجرا شیرین هم باشه،  اما چون خودمم تا حدی با خواهر کوچکترم تجربه ش کردم و گاهی یه جاهایی پررنگ تر شدن خواهر کوچیکه بخاطر همون سر و زبون داری بیشتر ، باعث ندیده شدن یا کوچکتر دیدن من شده ، در آینده هم برای بچه های الان باعث کاهش اعتماد به نفس فرزند بزرگتر یا هر حس بد دیگه ای بشه.  

من که تجربه ای ندارم و الان فقط به نوع حمایت گری خواهر کوچکتر نسبت به اون بزرگتره لبخند میزنم . به شیطنت هاش و اعتماد به نفسی که داره و از اون طرف سکوت و آرامش خواهر یا برادر بزرگتر که گاهی دلم رو میسوزونه . 


دنیای بچه گی خیلی شیرینه.  من این روزها بیشتر از قبل تو بحرشون میرم و دل به دل شون میدم . 


ترم پیشخوانی تابستان قلمچی هم از فردا شروع  میشه و خوبه که عصرا کم کم داره دوباره پر میشه . 


راستی موندم پیاده روی م رو چکار کنم که بتونم ادامه ش بدم . هوا خییییلی  گرمه یعنی حتی تو خونه هم من گرممه.  دمای معمول هر روزه مون ۴۵ و ۴۶ درجه ست . باد گرم و آفتاب داغ . هر چی هم فکر میکنم مسیر خنک تری هنوز پیدا نکردم که کمتر گرما بکشم . هفته پیش اصلا نرفتم از ترس گرمازدگی.  فردا روز پیاده روی منه و هنوز نمیدونم برم یا نرم و یا از کدوم مسیر برم . به خودم میگم بیا تابستان ها برو باشگاه و زمستون پیاده روی  کن ، اما واقعا نمیخوام هزینه دیگه ای به خودم تحمیل کنم ،‌ و بدنم هم کشش و قوای قبل رو برای انجام حرکات نداره،  فعلا تو این بخش بلاتکلیف  هستم . ببینم فردا میتونم مسیر جدیدی پیدا کنم . 


نظرات 6 + ارسال نظر
هدهد دوشنبه 5 تیر 1402 ساعت 22:18

سلام
من دور و بر خودم بچه هایی که دیدم معمولا به بچه بزرگتر که بچه اوله خیلی بیشتر بکن نکن میکنن.. تو همه کار کمک میکنن به بچه، غذا خوردن و لباس پوشیدن و همه چی. این بچه ها معمولا مظلوم و وابسته و خجالتی تر هستن. برای بچه های بعدی هم والدین بیشتر رها میکنن چون هم حساسیتشون به بچه داری کمتر شده هم فرصتشون کمتره. هم اینکه بچه های دوم خودشون کمک و بکن نکن رو قبول نمیکنن کلا. به بچه های بزرگتر نگاه میکنن و هرچی اونا انجام میدن اینام همون کار رو میکنن. اعتماد به نفسشون بیشتره و وابستگیشون کمتر.
البته این چیزیه که من دور و بر خودم دیدم و حس کردم.

سلام هدهد جان . ممنون که تجربیاتت رو مطرح کردی . و بله درست میگی ، گاهی همین مراقبت زیادیش باعث عدم ریسک پذیری بچه و وابستگی اون و ترس از تجربیات جدید میشه

صبا دوشنبه 5 تیر 1402 ساعت 02:17 https://gharetanhaei.blog.ir/

من پیشنهاد میکنم بری باشگاه و می دونم هزینه ش ممکنه اذیتت کنه ولی ارزش امتحان کردن داره.
پیاده روی تو هوای گرم فقط باعث گرمازدگی میشه و مفید که نیست مضره.
باشگاه فقط ورزش و فعالیت نیست ، ورود به یه اجتماع جدید هست.
تو هر چی کمتر خونه باشی بهتره.
یه سری حرکات و ... برای دست و کمرت هم باید انجام بدی که کمک کنه به افزایش توانایی هات.

فعلا که پیاده روی نمیرم ، کار طراحی عقب افتاده دارم
جزوه های مدرسه هم باید بنویسم ، باشگاه رو فعلا فکرش نیستم عزیزم، باید یه سری کار پیش ببرم تا بعد ببینم چی میشه

عابر یکشنبه 4 تیر 1402 ساعت 13:18

سلام . خوش به حال همه کسایی که باهات در ارتباطن چقدر معلمی به معنای واقعی کلمه برازندته مهربون مرسی که به ما هم یاد دادی

قربون تو عزیزم

زینب یکشنبه 4 تیر 1402 ساعت 10:54

ساره جان این فقط و فقط تجربه شخصی منه ولی باشگاه رفتن یا کلا فعالیت بدنی اونقدری به سلامت روان آدم کمک میکنه که فکر کنم برای جسم اونطوری نباشه. بنابراین هزینه اش می ارزه.
اینم در نظر بگیر اونقدری هزینه باشگاه نسبت به بقیه هزینه ها زیاد نیست.

زینب جان امروزم هم نشد برم و واقعا هنوز نتونستم مسیر جدیدی چک کنم ، اما از اونجایی که خودمم میدونم از لحاظ روانی هم خیلی کمک کننده ست برام ، باید براش فکری کنم

فرشته یکشنبه 4 تیر 1402 ساعت 00:30

چقدر عالی که از مهارتهایی که یادگرفتی استفاده میکنی الان اطلاعات زیاده ولی در عمل اکثرا لنگ میزنن
فاملمون دوقلو داره ولی هر کدوم از قل ها روحیات متفاوت دارن یکی اجتماعیه یکی گوشه گیر احتمالا ژنتیک هم اثر داره
با اون درجه حرارت فکر کنم پیاده روی رو بی خیال بشی بهتره مگه اینکه چند بطری اب دستت باشه هی بخوری هی بریزی رو صورتت

خواهش میکنم فرشته جان
بله تفاوت های اخلاقی که از پدر جدا و از مادر جدا میگیرن باعث تفاوت شخصیتی شون میشه
من آب هم میبرم اما فایده نمیکنه آبم تا برگردم گرم شده حتی عین آب لوله
و آب زیاد نباید روی پوست زد .

آقای سه نقطه یکشنبه 4 تیر 1402 ساعت 00:12 http://mr3point.blog.ir/

دنیای بچگی اصلا با دنیای بزرگا زمین تا آسمون فرق میکنه

صدرصد
و چقدر شیرینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد