بغل درمانی

چند روزه کلا وقتم پر بود یا اونقدر خورد و خمیر بودم که نتونستم  بیام وبلاگ ، نه چیزی بخونم و نه چیزی بنویسم . شب خسته و کوفته فقط میرفتم تو جام و با همه خستگی ها گاهی خواب درست نداشتم . دیشب کتف و بازوی سمت چپم از عصر جوری درد گرفته بود که حتی وقتی راه میرفتم ، تکانه های حرکتی بدنم درد رو تشدید میکرد ، تا صبح همین طور سر کردم و واقعا نگران خودم شدم ، چون نوع درد مثل دردهای قبلی نبود ، حس میکردم رگ ها و یا عصب ها دارن ناله میکنن نه عضله یا گوشت و استخونم . طرفای ظهر امروز بهتر شدم شکر خدا . 

این یه هفته کلی بشور بساب و بذار ببر داشتم . 


فر روز اول که قرار بود بیاد بارگیری نشد و روز بعدش فکر کنم سه شنبه بود که آوردنش و ظهر کارشناس نصب اومد . از حال خوبی که بم داد بگم براتون ، که این شف خانم خوشکل و زیبا چه حالی داد به آشپزخانه  و من و چقدر حضورش حس تغییر در من و خونه ایجاد کرد . ما سال‌های سال هست که وسیله جدید نخریدیم و حالا هر خریدی حتی کوچیکتر از یه فر ، کلی حال مون رو خوب میکنه . شف خانم رو نصب کردن و روش آشپزی کردیم ولی هنوز فرصت نکردم حتی  برای تست فِرش رو روشن کنم ، دقیقا دو روزه میخوام اینکارو کنم اما فرصت نمیشه ، یا مهمان داشتیم یا یه روز به درخواست مامان رفتیم بازار که برای دخترها و خانم هایی که سیاه پوشیده بودن  لباس بخره . و این وسط منم یه ست بلوز و شلوارک گیرم اومد که خدا میدونه چقدر دوسشون داشتم ، چقدر خنک و چقدر خوشکل.  قراره شده بپوشم شون . 

آره داشتم میگفتم فر باید بار اول نیم ساعت روشن بشه تا بوی کارخونه ای ش دربیاد . حتی رفتم آرد و خامه خریدم که اولین پخت شیرینی م نون خامه ای باشه اما هی عقب افتاد . 

شاید فردا بتونم این کارو بکنم . 


برنامه ریزی هام همچنان بهم ریخته ست .

پیاده روی م معلق شده . 


و دارم فکر میکنم  که یه تایمی از شب قبل خوابم بشینم حداقل یه طرح بزنم . هرهفته تکالیف استاد داره بیشتر میشه و واقعا فقط صبح ها بخوام کار کنم ، همیشه عقب میمونم . 

با این تلنگر به خودم کههههه اگر وقتی از شب داشته باشم باید برای تماشای فیلم می‌بود یا کتاب خوانی ، اما فعلا فکرم اینه .


خبر خوب اینکه یکی از دوستام پیشم طراحی مجازی ثبت نام کرد و خوشحالم ازین بابت . خوبیش اینه که با اعتمادی که به من داره ، منم میتونم شرایط آموزشی خودم رو چک کنم و به مرور اصلاح کنم . بزرگترین مشکلم ضبط ویدئوهای آموزشی هست که واقعا به زحمت میافتم . نور مناسب و میز مناسب و پایه مناسب برای گوشی .... و کنترل سر و صداها . یعنی هر درس رو دو بار و سه بار پر میکنم و خراب میشه . بیشتر مشکلم پایه نگهدارنده گوشی هست که اونی که دارم کارم رو راه نمیندازه و باید فکر خرید یه مدل بهتر باشم . و البته بگم که شهریه آموزش طراحی مجازی واقعا پایینه و پولی نیس که بشه روش برای خرید وسایل حساب کرد . اما تجربه این کار برای من خیلی ارزشمنده . 


چند روزی هست که خواهرم ازم میخواد که بغلش کنم ، یعنی فقط آغوش به آغوش بشیم ، اون بنده خدا که حتی نمیتونه دستاش دور من حلقه کنه ، فقط من به آرومی آغوش میگیرمش و سعی میکنم بهش انرژی و عشق بدم ، باوجود اینکه خسته م یا حتی عصبی . و اون میگه وای دختر چه انرژی داری ، و کلی حال خوب میگیره . اعتراف کردم که گاهی خسته م و بی علاقه م ، اما واقعا وقتی این کارو میکنم همه وجودم رو میذارم که یه آغوش خوب داده باشم ، برای منم خواسته ناخواسته یه خوبی هایی حتما داره و داشته . 


چند روزی هست خیلی دلم برای بابا تنگ میشه . 

همه این چند ماه روزی نبوده که یادش نکرده باشم . به جاش حسرت نخورده باشم یا حتی ناراحت و نگرانی هاش نسبت به بچه ها رو با خودم مرور نکرده باشم . 

پدر من اونقدر که باید و شاید زندگی نکرد و خوشی نکرد ، میتونست اما متأسفانه نوع نگاهش به زندگی ، فقط مایه عذاب خودش و اطرافیانش شد . 

و از دنیا رفت  و غصه ش رو به دلمون گذاشت.  


هنوز تکلیف دکتر رو انجام ندادم ، هیچ ذهنیتی در سرم برای نامه مامان به خودم ایجاد نشده و شاید اونقدر ذهنم شلوغه که نمیتونم تمرکز کنم . ولی باید تو این هفته انجامش بدم . 


تونستم یه فیلم دیگه ببینم . 

هنوز کتاب رو ادامه ندادم متأسفانه.  


گفته بودم یه ایده هنری جدید دارم ، و عید سفارش وسایلش رو داده بودم،  بسته م امروز رسید ، تا فرصت کنم بشینم پاش و ببینم به کجا میرسونم ، بعد عکس و توضیحش رو براتون میذارم . 


نظرات 4 + ارسال نظر
رعنا جمعه 8 اردیبهشت 1402 ساعت 23:37

سلام.
پیامم به دستت نرسیده یا هنوز تأیید نکردی؟

بهشت جمعه 8 اردیبهشت 1402 ساعت 10:53 http://nachagh.blogsky.com

سارا خانوم نقاش و نویسنده و مترجم!سلام.خدا روح پاک پدرتان را قرین رحمت خویش سازد.خدا حفظ تان کند و دردای بدنی تان شفا یابد .بغل گرفتن خواهر با استرس را کم کنید ولی آغوش شما شفا برای اوست و مهربانی از شما (همانند چشمه آب)از کانال بغل به سوی او جریان می یابد.

سلام بر شما
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزد
سلامت باشید دوست عزیز

عابر جمعه 8 اردیبهشت 1402 ساعت 10:23

سلام ، مبارکتون باشه ، میخواستم بگم بعضی کتابها صوتیش هست میتونی در حین کار اون رو هم گوش بدی که از کتابخونیت جا نمونی .

سلام مرسی
اصلا کلا کتابخوانی صوتی و مجازی رو دوس ندارم . ناچارا خودم رو با پی دی اف راضی کردم ، صوتی هم چندتایی تجربه کردم . درکل حین کار فایده نداره من میخوام تمرکز کنم و گاهی یادداشت برداری
رمان باشه شاید بشه حین کار گوش داد
هرچند که اونقدر همیشه دورم صدا و رفت و آمد هست که حتی حین کار این گزینه برام مناسب نیست

Aaaaaaaa پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1402 ساعت 23:46

سلام. به وبلاگتان پارسال یا قبلتر گهگاه سر میزدم. الان دوباره وبلاگتان را به روز شده ها دیدم. اینکه دیدم پدرتان به رحمت خدا رفته ناراحت کننده بود. خدا رحمتش کنه.

سلام دوست عزیز
خوش برگشتید . خدا رفتگان شما را هم بیامرزد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد