کشتی تفریحی

داداش متاهل که تو شهر بامونِ ، صبح زنگ زد گفت بلیط کشتی تفریحی دارم ، تو و اون داداش و خواهر کوچیکه و پسر و شوهرش برید ، ۵ تا بلیط داشت . اون معمولا بخاطر رفتارهای خاص و غیراجتماعی خانمش ، بیچاره از خیلی تفریح ها محروم و هرچی شرکت بشون امتیاز سفر میده ، میسوزه . این بار گفت شما برید . خب همه این رفت و آمدها حالا برا من و تا حدی بقیه ، آسون تر شده ... خدا رحمت کنه پدر رو .... 

دیگه امروز سر خاک رفتن رو کنسل کردیم بعد ۸ ماه ، و ساعت ۴ رفتیم سمت منطقه ویژه و بندرامام . 

امروز یه تیپ سبک و خنک زدم ، متفاوت از همه عمرم . 

یه تونیک کالباسی خیلی خوشرنگ و خنک با شلوار گشاد سفید و کتونی سفید و یه شال با طرح و رنگ صورتی و خاکستری . 

یه آرایش ملایم هم کردم . 

شلوار سفید رو سالها پیش خریده بودم و تو کمد خاک خورده تا همین امروز ، چون اون موقع ها اصلا تو لباس پوشیدن و تنوع رنگ و تیپ ، آزاد و راحت نبودم . 

تو کابین کشتی کلی موسیقی زنده  در حد عروسی  خونده شد و خیلی شاد بود ، البته خیلی رو حجاب و فیلمبرداری  و حرکات موزون  حساس بودن و تذکر میدادن . حتی به مردها ، 

ما هم که تازه می‌خواستیم بعد ۸ ماه عزاداری ، یه کف بزنیم . یکی میزد یکی نمیزد . من زدم ...  فقط نمیدونم چرا حس میکنم حالا که من میخوام زندگی کنم و  کمی متفاوت باشم ، مثلا خواهر کوچیکه  یه جوری رفتار میکنه انگار اون از من عزادارتره.  

خب بله اون تمام خوشی هاش رو سر کرده و همه شیطنت هاش رو . 

چرا من حالا باید معذب بشم اگه صورتی یا سفید پوشیدم یا کف زدم . 

اصلا میخوام اهمیت ندم . 


بگذریم ...

امروز هم خیلی خوش گذشت.  

بعدش رفتیم رو عرشه و کلی عکس گرفتیم .  چیزی پذیرایی نکردن و هرکس اگه چیزی میخواست خودش  از بوفه میخرید .  شاید حرفم تکراری باشه اما برای من همه این اتفاقات  تازگی داره ، رهایی توش هست . و لذت میبرم . شاید گاها حس کنم با یه نگاه ، یه جوری حالم گرفته بشه اما به این هم فکر میکنم شاید به رفتار خود شخص من ربطی نداشته باشه . که اگرم داشته باشه ، دارم تمرین میکنم اصلا اهمیت ندم . 

مهم اینه که من کار درست رو انجام بدم و لذت ببرم . 


نظرات 3 + ارسال نظر
قلب من بدون نقاب جمعه 11 فروردین 1402 ساعت 12:12 http://Daroneman.blog.ir

سلام عزیزم چقدر خوب و چقدر داری تغییر میکنی
دیگه لابه لای پستت حرفای منفی و سرکوب شخصی نمی بینم
خیلی خوشحالم برات
امیدوارم در سال جدید خیلی جلو بری
ساره جان در این مسیر خیلی روزهای خوب و بد داری
خیلی واکنش های خوب و منفی دریافت میکنی
مهم اینه به هدفت بچسبی و خسته نشی

سلام عزیزم
میدونی که خیلی خوشحال میشم میای اینجا ...
ممنونم
من دارم همه تلاشم رو میکنم . بله عزیزم مانع و فرکانس منفی زیاد هست و باید مسلط باشم بر هدف و خواسته م

صبا جمعه 11 فروردین 1402 ساعت 09:03 http://gharetanhaei.blog.ir

ساره ی عزیزم

به این فکر کن که چنین احساس هایی
<فقط نمیدونم چرا حس میکنم حالا که من میخوام زندگی کنم و کمی متفاوت باشم ، مثلا خواهر کوچیکه یه جوری رفتار میکنه انگار اون از من عزادارتره. >
بخاطر این هست که تو مدت های مدیدی تو یه قالب و چارچوب خاص رفتار کردی. حالا بیشتر از بقیه رفتارهات برای خودت جدید و متفاوت از گذشته هست و بخاطر همین فکر میکنی بقیه مدام دارن در مورد رفتار تو فکر میکنند یا روی تو تمرکز دارند.

در صورتیکه وقتی خودت از ته قلبت با خودت به صلح برسی و ساره جدید رو بپذیری اصلا متوجه رفتار دیگران نمیشی.
دقیقا تو الان مثل کودک نوپا هستی که هر قدمی که بر میداره به اطرافیانش نگاه میکنه و میخواد واکنش های بقیه رو ببینه. آیا تشویق میشه یا تنبیه! ولی هیچ وقت مثلا یه بچه ۵ ساله موقع راه رفتن به این فکر نمیکنه که الان بقیه دارن نگاهش میکنند و الان هست که براش دست بزنند!!

در هر صورت من برات خوشحالم که فرصت تاتی کردن برات فراهم شده و داری لذت می بری عزیزم

دقیقا منم خودمو اینجوری تصور کرده بودم ، انگار تازه به دنیا اومدم و تازه دارم رشد میکنم . با یه سری هیجان ها روبرو هستم و صد البته به قول تو تشویق و تنبیه ها . ولی باید فقط بهترین حال خودم باشم .
مرسی عزیزم

ریحانه جمعه 11 فروردین 1402 ساعت 01:35

تبریک میگم بانوی زیبا خیلی زیبا قدم به قدم داری زندگی میکنی. یه عالمه بوس بهت. دمت گرم. اصلا حاااال اومدم این پست را خوندم. افرین

قربان نو ریحانه جانم .
مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد