فقط تو خوشحال باش

بچه‌ها داداشم امروز تونست تا یه اتاق اونورتر راه بره ، نمیدونید چقدر خوشحالم . 

اون حال بد صبح و این حال خوب .


راستش امروز کم آوردم و حتی جلوشون گریه کردم ، ناراحت شدن . کمک کردم داداشم نشست رو صندلی و بعد دیدم داره تلاش میکنه ، همین جور مراقبش بودم نیافته.  خدا را شکر تونست راه بره . از خوشحالیم براش کف زدم و گفتم جایزه چی میخوای ، گفت هیچی فقط تو خوشحال باش . 

انگار حال روحی بد منو دید ، جرات و قوت قلب به خودش داد 

دیگه با لبخند رفتم خرید مامان رو انجام دادم و براش شکلات خریدم و اومدم خونه ریختم رو سرش . 


خدایا شکرت . 

کنارم باش همیشه . 

تنهام نذار ... که دووم نمیارم . 

نظرات 7 + ارسال نظر
جوراب پاره و انگشت آزاد یکشنبه 14 اسفند 1401 ساعت 07:04

خداروشکر

رعنا شنبه 13 اسفند 1401 ساعت 00:11

سلام.
ساره‌جان، خیلی خوشحال شدم.
دیدی که خدا دیدت. پس نگران نباش اصلاً. کاشکی خواهرها رو جمع می‌کردی و بهشون می‌گفتی که به آرامش نیاز داری و نمی‌تونی این‌همه مسئولیت قبول کنی. می‌دونم چقدر سخته مدیریت کردن دو کار باهم. البته ناگفته نمونه که خواهرهای دیگه‌ت هم به‌خاطر سختگیری‌های آقا زندگی‌شون تحت‌تأثیر قرار گرفته؛ به‌سختی می‌تونن خودشون رو با ساره جدید وفق بدن. به خواسته‌های ساره اهمیت بدن. هنوز به کارکردنت و خدمت‌دهی بهشون عادت کردند؛ ولی از یه جایی به بعد باید خودخواه باشی. محکم و قاطع حرفت رو بزنی، حتی اگه دیگران نپسندن.

سلام رعنا جان
مرسی عزیزم
والا یه سری مشکلات مخصوصا مالی هست که اصلا نمیشه رو کمک شون حساب کرد متأسفانه که مثلا پول بذارن پرستار بگیرن هزینه پرستار هم خیلی بالاست ، یه چیزایی رو هم واقعا نمیشه اینجا گفت ، اینکه مثلا خودشون مشکلات مالی دارن .
و هر کدوم پشت نداشته ها و گرفتاری هاش قایم شده .

و حرفت کاملا درسته ، اینا تازه بخوان با ساره جدید و تغییرات ش به تطابق برسن براشون سخت و عجیبه
من از خونه مون و تغییرات داخلی تمام سعی خودمو میکنم . البته فعلا یه داداش و یه خواهر از بیرونی ها هست که میتونم رو کمک شون حساب کنم .

ژاله جمعه 12 اسفند 1401 ساعت 12:56

خیلی خوشحال شدم. هم برای اینکه داداشت راه رفت و هم برای شما که تونستی احساست رو بروز بدی. همینجوری برو جلو.

مرسی عزیزم

صبا جمعه 12 اسفند 1401 ساعت 01:07 http://gharetanhaei.blog.ir

عزیزم، ساره جان.

امیدوارم هر روز خوشحال‌تر از دیروز بشی

آفرین که تونستی احساساتت رو ابراز کنی، این کم آوردن نیست، نشون دادن واقعیت هست.

تو تا حالا داشتی نقش یه خواهر بی نهایت فداکار و مهربون و قوی و اصلا یه سوپروومن رو بازی می کردی. از اون نقش بیا بیرون. فقط خودت باش. خود واقعی ت. ساره. با همه نیازها، ضعف ها و آرزوهاش و ...

سلام عزیزم
ممنونم
من همیشه سعی کردم جوری رفتار کنم که درعین حال که کاراشون پیش میره ، حس بدی نگیرن چون میگن منت میذاری
اما شاید بهتر باشه خستگی ها و نیازها و ضعف هام رو به روش های بهتری بیان کنم که هم اونا کمتر بشون بر بخوره و هم من بیشترین نتیجه رو بگیرم .
همیشه دلم میخواست اونا خودشون متوجه بشن بدون اینکه من آه بگم ، اما انگار شدنی نبوده و نیس .
البته خواهرم متوجه بوده اما همیشه میگه من چکار میتونم بکنم، ولی هیچ وقت به گزینه های کمکی بیرونی و مکانیکی به شکل جدی هم فکر و عمل نکرده متأسفانه

عابر پنج‌شنبه 11 اسفند 1401 ساعت 21:32

خدا رو صد هزار مرتبه شکر انشالله که تنش سلامت باشه و سلامت بمونه خدا عزتمند حفظش کنه برات صد و بیست سال

ممنونم عابر جانم

نینا پنج‌شنبه 11 اسفند 1401 ساعت 11:34

خدا را شکر ساره جون که داداش بهترشدند.ساره من فکر میکنم علت اینهمه خستگی وفرسودگی روحی تو کارجسمی نیست .اون محیط ناخوشایند زمان قبل ازفوت پدر و سختگیریها و... و بی اعتنایی مامانتون ماجرا را پیچیده تر کرده.خواهر وبرادرت مطمینا درد ورنجشون بیشتر از تو هست همین که برای کوچکترین کارشخصی مجبور باشی وابسته کسی باشه رنج عظیمی ه.فکر کنم فعلا بهترین راه همینه که بخودت مرخصی های کوچک بدی و یه سری مسوولیتهآی در توان مادر را به ایشون بسپاری.سهم مادر در احساس بدیختی تو بیشتر از اون دو ادم ناتوان وبیماره که انتخاب دیگه ای ندارند

نکته اولی که گفتی کاملا درست بود نینا جان .. من سالهاست وجودم پر شده از بار و انرژی های منفی ، از حیات پدر و سخت گیری هاش و بی توجهی مادر . کاش مادرم حداقل راه دیگه ای رو انتخاب می‌کرد، کاش دنبال راه حل می‌بود، اما ایشون هم به اقتضای شرایطی که پدر ایجاد کرده بود هم حتما اونقدر نتونست تجربه و تکامل پیدا کنه .
مسلما حال یه آدم بیمار بهتر از حال من نیس . میفهمم که چقدر نیازمند بودن سخته .
به شدت دنبال راهی برای مرخصی و استراحت هستم ..‌

کاملا درسته

ن_ن پنج‌شنبه 11 اسفند 1401 ساعت 11:30

خوشحالی شما ما رو هم خوشحال کرد. الهی شکر. یک کاری کن با تمرین یا فیزیوتراپی رو به بهبود بیشتر باشن. خدا پشت پناه همه مون باشه.

ممنونم
خوشحال باشی همیشه
قربونت.. انشاالله اونم اوکی بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد