مرخصی طولانی مدت

دیروز  سر دکتر رفتن کمی غر زدم و گفتم آقا گیریم شکر خدا شکستگی یا ترک و ورم نداره ، اما وقتی درد داره بهتره ببریم دکتر حداقل داروی مناسب بده . دیگه خودم  از یکی  از دوستام آمار دکتر گرفتم و امروز نوبت اوکی شد . من که سرکار بودم . داداشم و خواهر کوچیکه برده بودنش . شکر خدا شکستگی نداشته . دکتر آمپول نوشته و دارو . گفته اگه تا دو هفته دیگه دردش خوب نشد باید ام آر آی لگن انجام بده .  

فقط دعا کنید داروها جواب بده و دوباره سرپا بشه راه بره ‌ .

هر روز صبح باید جدا جدا برای هر دوشون  سرویس بذارم و ببرم و شست و شو و صبونه ... 

از مامانم ناراحت شدم ... حرفی پیش کشید و من گفتم  سرنوشت من داره مثل خاله میشه ، به جای اینکه بگه نگران نباش و انشاالله اینطور نمیشه ، میگه اشکال نداره  خواهر برادرتن  ،  تو باید بشون رسیدگی کنی ، ثواب داره .  بهشت و ثواب زوری نخوام باید چه کنم ؟ 

 یعنی چطور آدم میتونه چشمش رو به یه چیزایی ببنده و فقط یه چیزایی رو ببینه . درصورتی که همین یه هفته مامانم هیچ کاری برای داداشم هم نکرده . تا وقتی ساره و خواهر کوچیکه هست ،  کاری برای مامان نمیمونه که درد و خستگی مریض داری رو بفهمه . برای همین ساره شده گوشت نذری ، به هرکی دادی فرقی نمیکنه .  یعنی یه حرفایی دردشون از صد تا کشیده بدتره .  



نظرم راجب بوتاکس  پیشونی  عوض شده ، شاید بعدا هم باز نظرم به مثبت برگرده . اما از اینکه نمیتونم راحت ابروهام ببرم بالا ، حس خوبی ندارم . گفتم بنویسم شاید به درد کسی بخوره . گاهی حس خستگی تو پیشونیم میکنم ، دوس دارم عین زمانی که خسته هستیم و دستامون رو کش میدیم به عقب ، منم ابروهام کش و قوس بدم و بالا ببرم ولی الان بلوکه شدن .  بعید میدونم ترمیم کنم ، مگه اینکه فقط بگم اطراف چشم هام رو بزنه که افتادگی یا چروک زیاد پیش نیاد . شایدم کلا بیخیال بشم . حس خوبیه آدم به سلامتی و زیبایی ش برسه ، اما برای منی که همه این سالها از هیچ کدوم از این راه ها خبر نداشتم،  تطابق  ممکنه زمان بر باشه . 


به شدت احساس خستگی میکنم .  چقدر دلم میخواد برم یه جا ، تنها باشم . حتی گوشی هم نبرم بام .  فشار تکالیف طراحی و نخوابیدن های ظهرهای آخر هفته ها و بعضی روزهای هفته ، این خستگی رو بیشتر هم کرده .  تا چند روز دیگه نمیخوام ظهر کار کنم ، چون عصرش کلاسم و واقعا جانی نمیمونه . 

دلم یه مرخصی طولانی مدت میخواد از کار  و خانواده  و زندگی . 

یه خواب عمیق  .


باید معنی پذیرش و تسلیم رو از دکتر بپرسم .  خواهرم میگه باید پذیرشت رو بالا ببری . خب تو این پذیرش کی بیشتر نفع میبره ؟ اونا . کی بیشتر ضرر میکنه ؟ من .

پذیرش دستاویزی شده که بعضی ها  تلاش نکنن برای تغییر . و بعضی ها به اسم پذیرش ، حق بقیه رو  ضایع کنن . 

باید پرسید تو هر موقعیتی  همون اشخاص  چقدر میتونن با پذیرش ، با یه سری شرایط دردناک  خودشون رو واقعا وفق بدن . 



باز هم ازتون میخوام برام دعا کنید . 

دعا کنید ساره از اینی که هست اسیرتر  و گرفتارتر نشه . 


نظرات 5 + ارسال نظر
فرشته سه‌شنبه 9 اسفند 1401 ساعت 01:38

دعا میکنم حال داداش خیلی زود خوب بشه
چقدر نسخه دادن راحت شده پذیرشت رو ببر بالا چطوره اطرافیان هم یکم بپذیرن که تو خسته شدی پس کی میخوان پذیرش بالاشون رو استفاده کنن

رها یکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت 21:19

عجب. جالبه که فقط تو باید پذیرشتو بالا ببری

دردآوره

رعنا یکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت 11:22

سلام عزیزم.
چه خبر امیدوارکننده‌ای.
امیدوارم به‌زودی‌زود حال داداش خوب بشه. آره ساره‌جان، پذیرش یه قسمتی برای رسیدن به خواسته‌هاس. امیدوارم زندگی روی خوبش رو بهت نشون بده.

سلام رعنا جان
ممنونم
خدا از دهنت بشنوه

عابر یکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت 09:57

خدا رو شکر انشالله زودتر روبه راه بشه، خواهر و برادرهات رو جمع کن بگو فکر کنیدفردا من سر خونه و زندگی خودم باشم قرار چیکار کنید همون کار رو الان انجام بدید شما در هر حال به یه پرستار حتی پارت تایم احتیاج دارید همه پول بذارن یه پرستار بگیرید بعد هم بهشون بگو《 پذیرشتون 》رو نسبت به خواسته من بالا ببرید مخصوصا شما خواهر کوچیکه!!!

والا چی بگم .. حقیقت اینه که کسی تن به این مسئله نمیده اصلا . همه میگن هزینه پرستار بالاست . و یه سری توجیه های غیرمنطقی میارن . من فعلا مجبورم از طرق دیگه سعی کنم از وظایف خودم کم کنم یا حتی گاهی در برم

لی لا یکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت 00:33

ساره جان سلام...دیشب که پست قبلی خوندم اینقدر ناراحت شدم که گفتم خدایا چی بنویسم؛ کاش از دستم کاری برمی یومد...اما امشب تلویزیون رو که روشن کردم شبکه مستند بود وزندگی یک آقایی رو نشون می داد که وزنش تا حدودی سنگین بود وفلج...خانواده اش این آقا رو بایک قلابی ( مانند جرثقیل) که برقی بود . به روسری که دور کتف هاش می بستند، متصل می کردندواون آقا رو از زمین بلند می کرد ومثلا بر روی مبل می نشاند( امیدوارم منظورم رو درست بیان کرده باشم)...ببین اگر بتونید همچین وسیله ای رو تهیه کنید واقعا ارزشش رو داره تا اینقدر مجبور نشی که با دست بخواهی خواهر یا برادر رو بلند وکوتاه کنی...اون آقا با این وسیله ویک موتور برقی خیلی زندگی راحت تری داشت و اطرافیانش هم حداقل کمتر درعذاب بودند. امیدوارم پیگیر باشی وقدر اون دستهای مهربون و هنرمندت رو بیشتر بدونی وزیاد ازشون کارهای سخت وطاقت فرسا نکشی!

خواهر رو کلا بلند و کوتاه نمیکنم ، فقط موقع توالت بش کمک میکنم رو لگن بشینه . برای حمام هم داداشم رو دست بلندش میکنه . مشکلات ریز و درشت زیاده واقعا . وقتی همه هم فکر و هم دست نشن و یا نخوان ، نمیشه کاری کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد