قلب مچاله

انگار همیشه باید یه چیزی چنگ بزنه به وجود من . 

هربار یه جور دردناک تر ، متفاوت تر . 

یه بار درد خواهر یه بار برادر یه بار مادر ، یه بار کار .... آره هیچی از کار نگفتم و توان گفتنش نیس اونقدر که خنجر از پشت پرقدرت بود ، 

و حالا درد پدر ...

نمیشه تصور کرد مردی که تمام روز تو خونه راه می‌رفت،  قوی و سالم بود ، حالا تمام وقت خوابیده ، مگه تایمی که به زور قبول کنه چیزی بخوره یا بره دسشویی.  

چرا من همیشه با دردهای به این بزرگی آزموده شدم ؟


باید بنویسم از هر کلمه و ترسی که داره تو قلبم قلمبه میشه . 

ترس از دست دادن .

از بغض هایی که به زور خفه میکنم . از همدردی های خواهرانه مون از ترس از دست دادن . 

همه مون تو حیرت و تعجب هستیم . چطور اینطور شد ؟ 

دلم میخواد زار بزنم ، من اونقدر تحمل ندارم بخدا ... دیگه خییییلی  ضعیف تر و کم توان تر از قبل شدم . کم صبرتر . 


درحال پیگیری یه فوق تخصص  تو شیراز هستیم ، چند پزشک تو مطب بمون معرفی کردن ، چون بیمارستان ها نوبت های خیلی دیری دادن ، داداشم داره بررسی ها رو میکنه ، که هرچه زودتر شاید همین فردا برن شیراز و درمان رو پیش ببرن . انشاالله که حتما درمانی هست ، انشاالله که نتیجه میده ، انشاالله که حالش خوب میشه و برمیگرده خونه . 


راست گفتن  پدر ستون خونه ست ، پدر مفهوم وجود اعضای خانواده ست . چقدر من دیر این چیزا رو درک کردم و باور.  چقدر دور بودیم از هم . 

دیگه حالا میفهمم که اگه خدای نکرده نباشه ، خیلی چیزا باش میره .

شاید کنارش خیلی حس امنیت نداشتم اما بدونش هم نخواهم داشت . 


چقدر آشفته ست افکارم . 

چرا باید تو این نقطه قرار بگیرم که اینقدر با داشته و نداشته هام  کلنجار برم . با همه پدر دخترانه هایی که لمس نکردم اما حالا بدجور   ترس از دست دادن شون  به قلبم فشار میاره .

قلبم مچاله شده .


برای بابام‌ دعا کنید . هنوز راه حل هست . هنوز امید هست . 

نظرات 6 + ارسال نظر
هدهد سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 01:43

خیلی ناراحت شدم..
انشاالله به زودی خوب میشه پدرتون..

ممنونم هدهد عزیزم

آرزو دوشنبه 20 تیر 1401 ساعت 22:52

اخ عزیزم. آخ. یخ کردمنمی دونم چی بگم. فقط می تونم دعا کنم

ببخش که اینقدر ناراحتت کردم آرزو جان .
ممنونم عزیزم

خورشید دوشنبه 20 تیر 1401 ساعت 16:23

سلام
ان شاءالله که تشخیص دکترهای شیراز بیماریی باشه که به دارو و درمان جواب بده.
توکل به خدا

سلام خورشید جان
الهی آمین

مریم دوشنبه 20 تیر 1401 ساعت 12:40

سلام عسل با اینکه خودم حال خیلی خیلی بدی دارم و هیچ امیدی ندارم ولی برایت دعا خواهم کرد برایت که قوی و نیرومند باشی و ان شاالله پدرت هم خوب شود مواظب خودت باش

مریم جان ناراحت شدم از این حجم ناامیدی تون . زندگی خیلی سخته اما باید مدارا کرد . تنت سلامت باشه انشاالله

سمانه دوشنبه 20 تیر 1401 ساعت 11:55 https://weronika.blogsky.com/

انشالله که حالشون بهتر و بهتر می شه

آمین عزیزم

همسا ده دوشنبه 20 تیر 1401 ساعت 09:59

حتما راه حل هست عزیزم توکل بر خدا .نگران نباش.

انشاالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد