کما

توی یه خواب عمیقی فرو رفتم که همیشه آرزوشو داشتم . 

همه اون روزا که خسته نفس کشیدن بودم .

خسته راه رفتن 

خسته همراهی و صبوری

همون روزا که خواب به چشمم نمی اومد و آرزو تو دلم جا نمیگرفت و امید پرپر میزد برای پریدن از قفس خالی و سرد قلبم .

همه اون روزا دلم یه خواب عمیق میخواست 

یه بلیط یه طرفه 

بی خداحافظی 

بی مقدمه 

بدون حتی یه ثانیه ، که به من داده بشه برای خداحافظی 

اونقدر سریع بال زدم که خودم موندم تو حال خودم ،

مگه میشه با این شتاب رفت همه اون سال‌های تلخ و حرکت لاک پشت وار ساعت ها و روزها رو 

مگه میشه اون پاهای سنگین رو که گاهی نای یه قدم جلوتر رفتن نداشت ، حالا تبدیل به بال شده باشن فقط برای پرواز 

برای رد شدن از هرچیزی که عین قلاده به گردنم بود و عین پابند به پام


با یه لب میخندم و نفس راحتی میکشم و بعد همون لب رو گاز میگیرم وقتی تو آینه چشمام فقط اشک میبینم و تو سر کوبیدن ، التماس و نذر و نیاز که تروخدا چشمات رو باز کن ، حالا خیلی زوده که بری ، چطور دلت اومد اینجوری بی‌خبر بری ، من بعد تو میمیرم و من ها بعد تو جون میکنن تا شاید بعد یکی دو سال سرد بشن از آتشی که داره وجودشون رو میسوزونه. 

و تو آروم خوابیدی عین یه بچه ، نه عین یه عروسک ، به همون زیبایی ، با چشمان بسته و تن بی جون و بی حرکت 

دنیا رو اشک عزیزانت میبره اما تورو خواب برده . 

چه لبخند قشنگی ..‌

صد افسوس 




خیلی ذهنم آشفته و ناراحت خواهر زن داداشمه. 

ببخشید که شنبه تون احیانا بازبا  پست تلخ من شروع شد . امیدوارم  به جاش عمرتون به شادکامی سر بشه . 


بارها چنین چیزی رو برای خودم تصور کردم و حتی براش نقشه کشیدم . حتی چندین ساله که تو سایت اهدا عضو ثبت نام کردم . 

شاید اونی که میره خیلی خوشحال باشه ، اما وااااای به حال و روز نداشته مونده ها . 



نظرات 2 + ارسال نظر
فرشته شنبه 31 اردیبهشت 1401 ساعت 22:36

خدارو شکر ای وای چرا من برداشتم این بود که فوت شده

اتفاقا منم تعجب کردم
پیش میاد عزیزم مهم نیس
مهم اینه که حالا چشماش باز کرده

فرشته شنبه 31 اردیبهشت 1401 ساعت 11:31

قرین رحمت حق باشن در آغوش پروردگار ارام گرفته

به هوش اومد شکر خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد