سانس تخصصی خودم

بیخود نبوده یه موقع هایی دلم خواسته یه سانس زمانی جدایی قبل از شروع شدن روز ، داشته باشم . یعنی چی !!! 

یعنی اینکه بتونم قبل شروع روتین هر روز یه تایم خاصی فقط برای خودم داشته باشم ، تو اون سانس فقط کتاب بخونم،  فقط یوگا و مدیتیشن کنم ، فقط ورزش کنم ، فقط موسیقی  لایت گوش بدم،  فقط نقاشی کنم ، فقط خیلی خفیف و سبک برقصم از نوع رقص سما ،  و شاید فقط های بیشتری که الان حضور ذهن ندارم براشون . 

یعنی کلمه فقط به معنای مطلقش...

نه اینکه اول بلند شم سرویس بدم به خواهرم بعد برسم به کارای خودم . 


من واقعا به اون زمان نیاز دارم ، دلم میخواد صبح زودتر یا همون ۵ صبح بیدار بشم ، به شرطی که نخوام ذهنم و جسمم رو از همون پا شدن اول از تو رختخواب،  خرج یکی دیگه کنم.  

جوری از جام بلند بشم که انگار کسی تو زندگیم نیس ، انگار قل و زنجیری به پام نیس . رها و آزاد عین یه پر . 

همین جمله " رها و آزاد عین یه پَر "  ،، باعث  شد خودم رو با یه لباس حریر سفید و بلند و موهای قهوه‌ای ای سوخته و صاف تا کمر رها و وِل تصور کنم . یه خانم موفق و پر انگیزه که همین که پای اولش رو از رو تخت ( البته تخت ندارم تصور می‌کنم که دارم ) میذاره رو زمین که قد راست کنه و روزش رو شروع کنه ، هزار تا هدف و برنامه خوب داره برای روزش . 

پشت میز کارش میشینه و گام به گام هدف هاش رو پیش میبره.  

حالا من با اینکه ۷ صبح بیدارم اما عملا  گاهی تا ۱۰ صبح هم نمیرسم کاری برای شخص خودم کنم ، و نمیتونم برنامه فردا صبح  رو با تمرکز و قطعیت بچینم چون همیشه اولویت با اعضای خانواده م بوده . 

گاهی فکر میکنم خانواده برای من یه مفهموم دردناک  داره... شاید بگید چه دختریه این . بله خب حق دارید ، قضاوت آدم ها از روی کلمات قاعدتا نتیجه دیگه ای غیر از این نداره . اما واقعا خانواده برای من به مفهموم  مانع و دردسر پررنگ تر بوده تا مفاهیم مثبت دیگه.  نمیگم خانواده م صدرصد  بد نههه ، هر آدمی خوبی ها و بدی هاش رو با هم داره . خودِ من هزار عیب و نقص دارم،  هزار گنداخلاقی دارم ، حتی تو درون خودم هم نمیتونم بگم من بی عیبم.  

خانواده برای بعضیا یعنی پشت محکم ، یعنی عشق ، یعنی امید و انگیزه پیشرفت . 

یعنی مادر و پدری که برای پیشرفت همون یه دونه بچه ، از خوشی ها و خودخواهی های خودشون میزنن که اون بره خارج از کشور ،  مستقیم مثال زدم به خارج از کشور ، که دیگه بدونید این پدر و مادر از هرچیز کوچکتر و بزرگتر تو این مسیر رد شدن فقط بخاطر خوشبختی بچه شون . و خیلی عاشقی میخواد که عشقت رو ، جگرگوشه ت رو رها کنی بره دنبال زندگیش و چنان محکم پشتش وایسی  که هیچ ترسی تو دلش ریشه نزنه .


اصلا بحث من سر صبح زودتر بیدار شدن خودم بود و واقعا نمیخواستم از خانواده حرف بزنم . ولی مگه میشه ساره خانم ..‌ تو در مرکز اون خانواده احاطه شدی چطور میتونی از چیزی بگی که اونا توش دخلی نداشته باشن . 


بگذریم ... من برم یه کم دیگه کتاب پنج صبحی ها رو بخونم بعدش وقت کنم باید بشینم پای مطالعات زبان انگلیسی  م . 


نظرات 7 + ارسال نظر
یک خانم چهارشنبه 14 مهر 1400 ساعت 11:56

سلام
چند وقتی است که وبتون رو می خونم
تلاشتون با وجود مشکلات زندگی بسیار قابل ستایش است خدا قوت
در کامنتها متوجه اسم بیماری خواهرتون شدم .اگه مایل بودید حتما حتمایک پزشک طب سنتی کار بلد پیدا کنید.حتی برا اطمینان با چند تاشون مشاوره بگیر .تا خیالت راحت بشه . ان شاالله که نتیجه بگیرید .البته متخصصهای طب مدرن هم گفتهاشون رو انجام بدهید .می خوام بگم هم طب سنتی هم مدرن در کنار هم..
من خودم دیابت دارم روزی سه تا قرص می خورم انگار گچ توشه از درد رنج می مردم پاشودم رفتم طب سنتی یه رژیم غذایی داد و یه سری داروی گیاهی اونها رو در کنار قرصها استفاده می کنم کمی بهترم خدا رو شکر.می خوام بگم طب سنتی کار بلد هم می توننه کمک کننده باشه..
به امید خدا

سلام خانم عزیز
ممنونم که منو همراهی میکنی
فکر خوبیه و حتما پرس و جو میکنم ببینم چه جور درمانی میشه پیدا کرد . مرسی

رابعه دوشنبه 12 مهر 1400 ساعت 23:42

خدا بهت ان شاالله قوت بده و برای زحماتی که میکشی اجر بهت بده.

ممنونم عزیزم

Zahra دوشنبه 12 مهر 1400 ساعت 22:31 https://khunamun.blogsky.com/

ساره نظر من رو میخوای بشین اپلای کن بیا خارج به درست ادامه بده! والا.
همه رو ول کن و بیا.
پدر و مادرت الهی که هزار سال سایه‌شون روی سرت باشه، اما یک لحظه اگر نباشن اون وقت میفهمی که برای خودت کاری نکردی.
جمع کن همه چی رو بیا، قشنگ مستر یا پی‌اچ‌دی اپلای کن و بیا
اینجا یه خانم ایرانی هست اگزمینر آیلتسه تو شهر ما برای اسپیکینگ.
تازه دانشگاه آزاد هم درس خونده بود تو ایران، الان فک کنم یا دکترا اینجا گرفت یا پست‌داک اومد.
اگه سوالی چیزی داشتی بگو شماره بدم بهت یه روز با همسری صحبت کن راهنماییت کنه.

زهرا جان تو میدونی من تو چه شرایط مزخرفی زندگی میکنم ، پنج دقیقه رب ساعت اینور اونور زود و دیر بشه رفت و آمدم میام باید سوال جواب پس بدم حتی از مامانم . یعنی دیگه مامانم رو کنار رفتارهای تلخ آقا ، کجای دلم بذارم، به جای اینکه پشتم بگیره خودش دست کمی از آقا نداره .
اپلای هم زحمت زیاد داره کلی هزینه میخواد دوندگی میخواد ، من حتی تو رویاهام به رفتن فکر نمیکنم .. جراتش ندارم
مرسی ازت

فرشته دوشنبه 12 مهر 1400 ساعت 22:27

عزیز دلم درکت میکنم و حرفات کاملا درسته، ولی این عزیز ما هم که مبتلا به این بیماری هست فقط توی انگشتاش اندکی توانایی داره و همون کفایت میکنه برای هدایت ویلچر. و در مورد بلند کردن هم ، بالابر رو برای همین گفتم که از روی تخت یا زمین بلندشون کنه بذاره روی ویلچر. همون بالابر میتونه کمک کنه که راحت بلندشون کنین و بذارین روی ویلچر و مثلا ببرینشون حمام. عزیزم اگه بهزیستی هم نشد، ویلچرهای برقی دست دوم هم پیدا میشه که اگه مساعدت مالی از بقیه اعضای فراهم بشه، امکانش هست.
ببین گل من؛ اگه شرایط خونه از نظر ویلچر و بالابر و سایر مسائل مناسب سازی نشه با گذشت زمان مساله خیلی بغرنج تر میشه.
من فقط محض بیان تجربه ام نکات زیر رو مطرح میکنم: فرد مورد نظر ما شبها روی زمین میخوابه، صبحها با کمک بالابری که به سقف وصل شده از روی زمین بلند میشه و روی ویلچر دستی(نه برقی)قرار میگیره و میره سرویس بهداشتی بعد میاد با همون بالابر از روی ویلچر بلند میشه و میاد روی زمین قرار میگیره و صبحانه میخوره و بقیه روز..... یعنی منظورم اینه که عزیز دلم شرایطی هست که ناخواسته درگیرش شدی، یکمی تمرکز کن تا راههایی پیدا کنی که کمتر به سلامتی خودت آسیب برسه، بذار اطرافیان هر قضاوتی میکنن بکنن، ولی پافشاری کن که به هر قیمتی تسهیلاتی برای کم شدن فشار روت فراهم کنن.

فرشته جان .. شاید فکر کنید هر راهی که شما میدید من یه مانع میارم جلوش . ولی به خدا قسم که اینطور نیس،‌ فراهم کردن امکانات مراقبت از بیمار حتی در حد یه اتاقک کوچک برای توالت و حمام تو خونه ما امکانش نیس .
چون آقا اصلا تمایلی به اینکه کاری مثبت برای یکی از ما بکنه نداره
همیشه میگه هرکاری میکنم از سر دلم برید ، نمیرید
بارها میگه میخوام ازتون راحت بشم چه مریض چه سالم
و تا حالا هرچیزی خریدیم جنگی راه انداخته ، بعدم خونه کوچیکه اصلا امکان قرار دادن وسیله نیس . همون بالابر اگه قراره هی ببریم بیاریم یا ویلچر ... فکر میکنی زحمتش رو کی میافته رو منننن . تازه این وسایل خیلی گرونه . واقعا مشکل یکی دو تا نیس همه چیز با هم خرابه

فرشته دوشنبه 12 مهر 1400 ساعت 01:37

سلام ساره جان، خسته نباشی عزیزم، من تازه با وبلاگتون آشنا شدم و یکی از عزیزان من هم بیماری تقریبا مشابه دارن، عزیزم امکانش هست که از بهزیستی درخواست ویلچر برقی برای خواهرتون بدین تا ساعاتی از روز از خونه خارج بشن و شما اندکی فراغت پیدا کنین؟(برای روحیه خودشون هم بهتره)
ببین برای جا به جا کردنشون از بالا بر استفاده کنین، نیازی به بالابرهای خارجی و گرون نیست، امکان طراحی بالابرهای ساده تر با توجه به موقعیت منزل و شرایط فرد هست.
اگر خدایی نکرده خواهرتون احتمالش هست که درگیر زخم بستر بشه، باز هم میتونم از تجربیاتمون بگم.
خواهش میکنم در هر زمینه ای اگه فکر میکنی کاری از دستم بر میاد بفرما، با جان و دل در خدمتم.

اصلا خواهر من توانایی حتی استفاده از ویلچر برقی رو هم نداره چون یکی باید هی بلندش کنه بذاره رو ویلچر هی پیاده ش کنه و بدنش خیلی سنگینه
تازه بهزیستی هم اینجا واقعا هیچی نمیده همش بدو بدو و بهانه های الکی . اونقدر بیمار رو برای معاینات مختلف احضار میکنن که طرف خودش از رهایی از زحمت رفت و آمد بگه آقا هیچی نمیخوام و بشینه تو خونه تو همون وضعی که بوده
زخم بستر هم که تا حدی داره .

خواهر من خودش خییییلی تو این وضع مقصره .
همین الان که عفونت ادراری گرفته و منو اذیت کرده حاضر نیس به موقع و مرتب قرصش بخوره . گاهی حس میکنم خیلی بیخیال شده چون میبینه کاراش خواه ناخواه پیش میره . ولی خودش میگه اینطور نیس .
ممنونم از کمک تون فرشته جان

فرشته دوشنبه 12 مهر 1400 ساعت 00:14

خدابهت قوت بده عزیزم
چقدر درک میکنم اون زمان برای خود داشتن رو

مرسی عزیزم سلامت باشید

رابعه یکشنبه 11 مهر 1400 ساعت 11:32

سلام ساره جان من ابتدا عذر خواهی کنم بابت کنجکاوی بیجام بعد اگر دوست داشتی جواب بده البته خواهش میکنم ناراحت نشی میخواستم ببینم بیماری خواهر برادرتون چی هست که حتما شما باید باشین یعنی حتی کارای خیلی شخصیشون رو هم نمیتونن انجام بدن

سلام رابعه جان
خواهش میکنم
یه بیماری حرکتی بنام دیستروفی عضلانی از نوع شدید . داداشم هنوز میتونه راه بره ولی به سختی و گرفتن با تکیه گاه ها
خواهرم توانایی ش چیزی در حد صفر. فقط دستش بتونه برسونه به دهنش غذا بخوره .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد