ساره که قرار بود مدیر بشه !

بعد از دو هفته فکر و مشاوره با چندین نفر راجب کار ، حالا میتونم بنویسم که چی به چیه . 

رئیس  قلم چی همزمان دو تا کار به من پیشنهاد داد . مدیریت و تدریس . 

تو بخش تدریس که شکی به قبولش نداشتم ، قراره برای کلاسای تقویتی مدرسه حداقل ساعتی ۳۰ تومن به بالا با توجه به تعداد شاگرد و جذب توسط من ، هزینه بده و کلاسای مکالمه هم که ساعتی ۲۵ بم گفته بود رئیس  بخش زبانکده . 

یعنی تا اینجا یه رئیس قلم چی دارم و یه رئیس  زبانکده. 

که هر دو  نفر رو سالهاست میشناسم و اونا منو میشناسن و قرار تو مرکز قلم چی که یه ساختمان بزرگ با سابقه چندین ساله ست،  کار کنیم ‌ . 

رئیس  قلم چی خیلی آدم سخت گیر و منظم و موفقی بوده و هست ولی جایی که حتی سهوی اشتباهی کنی ، تذکر سخت و سنگین میده و براش فرق نداره کی هستی و جلوی کی داره بات حرف میزنه . اعتقاد  داره هرکس تو پست خودش باید منظم ترین و بهترین کارایی رو داشته باشه . 

پاداش هم خیلی خوب میده اگه ببینه کارت رو داری خوب انجام میدی . 

به من گفت من از ماه اول برای تو همه مزایا رو درنظر میگیرم . اگه کار اجرایی رو هم بگیری هزینه ایاب ذهاب ۱۰۰ تومن ،  ۲۰۰ تومن حق مدیریت و ۳۰۰ هزینه بیمه رو درصورتی که نخوای بیمه ت کنم،  بت میدم ولی اگه بیمه بخوای اونو پرداخت میکنم و دیگه ۳۰۰ نمیگیری .  یعنی حتی اگه ساعت کاری نداشته باشی صاف صاف ۶۰۰ تومن در ماه دستت رو میگیره ... به غیر از ساعات کاری ت که جدا محاسبه میشه . 

ولی تایم کاری مون زیاده و هر ساعت و روزی بگیم حتی تعطیلی ها باید بیای و کامل در اختیار ما باشی . 

ظهرها از ۴ تا ۹:۳۰ و یه روزایی صبح از ۹ تا ۱ ظهر . 

خب تایم کاریش زیاده و من نمیتونم حساب کنم که دقیقا نه و نیم یا یک تموم میشه و من بدو بیام خونه ... پس احتمال دیرکرد و معطلی همیشه هست ... شاید یه ارباب رجوع ساعت ۹:۳۰ اومد کار داشت من که نمیتونم بگم آقا من دارم میرم . باید بایستم کارش انجام بدم و مسلما دیرم میشه .

عههههه چقدر نوشتم بدون ذخیره پرید ..‌.

اصلا یادم رفت چی نوشته بودم 

با چندین نفر مشورت کردم و هرکس یه جوری از سختی کار گفت . همه هم آدمایی بودن که من واقعا بشون اعتماد داشتم و میدونستم از ته دل صلاح و پیشرفت  منو میخوان و حسود نیستن که بگن نه خوب نیس ‌ 

گفتن کارش خیلی سخته و باید بتونی  کلی کلاس تشکیل بدی و رضایت رئیس  و معلم و خانواده و شاگرد رد همزمان جلب کنی . تازه اگه یه بچه با دیر و زود رفتنش مثلا برات دردسر درست نکنه . باید بتونی همه چیز رو روی ساعت و برنامه تا چند ماه آینده بچینی . باید توان جسمی و روحی خودت رو هم  با وجود همه این مزایا بسنجی . ک درنهایت تصمیم با خودته ‌ . 

تازه اگه بیمه کامل پرداخت بشه و ازین چیزا ‌ 

کلی بخدا نوشته بودم الان نمیدونم چی گفته بودم و چقدر عصبی شدم . 

خلاصه اینکه من رد کردم و بهترین فرصت شغلی م رو از دست دادم بازم بخاطر اطرافیان م . 

و کلی اشک ریختم امروز از اینکه نتونستم برای خودم مستقل تصمیم  بگیرم و یه کار خوب و آینده دار دست بگیرم.  البته معلوم نیست من بتونم چقدر دیگه کار کنم و اصلا بتونم بابت همین چند سال بیمه بیکاری م بگیرم ‌ و چون جلسه دوم رو نرفتم حتی نمیدونم بیمه کامل پرداخت میشه یا درصدی . بهرحال برای منی که مشکلم تایم زیاد و حجم و فشار کار هست دیگه شرایط بیمه فرقی نداره . 

اما امیدم به بخش تدریس هست  که بتونم اونجا بهترین خودم رو نشون بدم ‌ . حتی تو فکرم هست پول اومد دستم کلاس آیلتس  بگیرم که بتونم خودم هم تدریس کنم ‌ .

به خودم میگم ساره درسته تو آدمی هستی که تو هر کاری پشتکار زیادی داری ولی این محیط و شرایط و حجم کاری ش با توجه به اوضاع خونه برات خیلی سنگینه و فقط فشار روحی و جسمی ت بیشتر میشه درسته که مزایای خوبی داره اما سلامت روحی و جسمی ت  هم باید درنظر بگیری نه اینکه خودت نابود کنی .
نمیدونم با گفتن این حرفا انگار میخوام سوز دلم رو کم کنم و بگم ناراحتی نداره اگه جواب رد دادی بهترین تصمیم بوده . اما خودم میدونم تصمیم م از عقل و دل خودم نبوده از شرایطی بوده که دیگران برام ایجاد کردن. 
دوس داشتم برم تو بطن کار و ببینم نمیتونم و دربیام نه اینکه جا بزنم . اما اونا میخوان کارشون شروع کنن و نمیشه بشون گفت که من دو ماه امتحانی بیام بعدش نخواستم نیام .

دیگه یادم نمیاد چیا نوشته بودم.  

دوس داشتم بیام بنویسم ساره مدیر شده و خوشحالی م باتون تقسیم کنم اما نشد . 

ولی میتونم بابت تغییر محل کارم و افزایش هزینه کلاسام شما رو شریک شادی م کنم . تقریبا سه برابر چیزی که الان میگیرم . البته بهتره تخم مرغ ها رو به این زودی نشمارم . 

هنوز بغض تو گلوم خفه نشده و دلش ترکیدن میخواد.

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 8 مهر 1400 ساعت 09:57 http://zehnenaaroomeman.blogsky.com

من جزئیات زندگیت رو نمیدونم ولی دوس داشتم کار رو قبول میکردی تو الان جوونی و توان جسمی داری و میتونی استرست رو مدیریت کنی و از الان‌میتونستی سابقه خوبی برای آینده کاریت بسازی
خانواده هم‌وقتی متوجه کار پرمشغله و با درآمد خوب تو بشن ناخودآگاه با شرایطت کنار میومدن
به نظرم فقط آسایش امروزت رو نگاه نکن و به فکر آینده کاریت هم باشه تجربه مدیریت موفق یک مجموعه خیلی سابقه خوبی توو رزومه هست

زهرا دیگه سوز دلم بیشتر نکن
به همه حرفات فکر کرده بودم و تصمیم تلخ رو گرفتم
میدونم تو هم از رو دلسوزی میگی

غزل سپید سه‌شنبه 6 مهر 1400 ساعت 22:59

ساره جون عزیزم مبارک باشه...میفهمم چی میگی. اما تا همینجا هم خیلی خوبه... اصلا شاید یک اتفاق خوب دیگه بیفته، شاید یک شرایط خاص دیگه به وجود بیاد.
من کلیییی برات خوشحالم. منتظرم کلی خاطرات خوب واسه مون تعریف کنی از کار

مرسی عزیزم
خودمم خوشحالم بهرحال از اون زبانکده کنده شدن من کلی فرج و تغییره
چیزی که فکر میکردم هرگز اتفاق نمیافته
منم تو این فکرم که شاید راه های بهتری برام باز بشه
بهرحال رود ساکن به حرکت دراومده شاید سنگی جابجا بشه و صدفی نمایان
شعر گفتم

عابر دوشنبه 5 مهر 1400 ساعت 21:53

سلام. مبارکت باشه اما کاش با برادر توی خونه مشورت میکردی که اون بدونه و اون با پدرت صحبت کنه و شاید بتونه شرایط رو کمی به دلخواهت تغییر بده ، پر روزی باشی انشالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد