خونه آخر

امروز سفارش بعدی رو شروع کردم ، انشاالله تا اول هفته بعد تموم میشه ... لوله پولیکا خریدم برای بسته بندی کار و ارسالش،  چون مشتری م از شیراز هست و باید براش پست کنم . 


یه نفر هم تو دایرکت بم عکس داده که بعد از این کار اونو شروع کنم البته هنوز ثبت سفارش نکرده ، هزینه رو گفتم اما هنوز حتی شماره کارت نگرفته ، و ببینم اول پرداختش چطوره بعد استارت میزنم . روال کار اینه که دو سوم هزینه اول پرداخت بشه و بقیه موقع تحویل کار . 


از شنبه کلاسام شروع میشه دیگه . 


تازه هم فرصت شد بشینم پای سفارش ... موهای مرد دوس داشتنی رو که داشتم میزدم حس خیلی خوبی داشتم ، نگاهش مهربون و دلنشین. 

معمولا پیش نمیاد که بتونم با همه سفارش یا مدل هام حس درونی برقرار کنم ، اما بعضی ها بات حرف میزنن . .

تارتار موهای مرد حرف و قصه داشت ، امیدوارم اگر در قید حیات هستن سالم و تندرست باشن . 

هر تار از یه عمری حرف میزنه که ریشه زده به زندگی و محکم و استوار باقی مونده و زیر همه اون تعداد محدود تار سفیدی که سایه ای تو موها تشکیل شده حس میکنم کلی حمایت بوده ، مثل چتری که رو سرت باز کنن که خیس نشی یا  که آفتاب داغ نسوزونتت.  

شاید من چون بسیار کمبود رابطه عاطفی و حمایتی یک مرد رو تو زندگی م همیشه داشتم  ، این تارهای سفید و تیره ش کلی حرف بام داشت . 

اگه مشتری اجازه میداد در همین حد تو اینستا پست میذاشتم،  اما نظر مشتری خیلی مهم و محترم هست .



هنوز یک سال نیس که شوهر عمه بزرگه م بخاطر چندین سال بیماری تنفسی فوت کرد ،

و دیروز شوهر عمه دومم که سه سالی هم درگیر سرطان بود ، در اثر کرونا فوت شد . 

خیییلی ناراحت شدم در هر دو شرایط، از این دو مرد به جز یه چهره خندان و مهربون هیییچ چیزی تو خاطرم نیس . خیلی دیر به دیر خونه ما میامدن بخاطر رفتارهای بسیار تلخ آقا .. اما من به غیر از عمه هام اونا رو هم خیلی دوس داشتم و برام محترم بودن . دو مرد بی آزار ، ساده و دل پاک و زن دوست و بچه دوست . 

مراسمی که در کار نبود و تسلیت ها تلفنی سر شد . 

امیدوارم خونه آخرشون پرنور باشه مثل لب شون که با همه ظلم روزگار و مشکلات همیشه پررنگ از خنده واقعی بود . 

واقعا دلم براشون تنگ میشه ،

برای مادربزرگم( مادر مامانم )  بیشتر از همه 

برای عمو و حتی بیشتر زن عموم 

برای دائی م 

برای پسرخواهرم که وقتی دبستان بودم ، رفته بود برای مامانش نون بگیره سر دوچرخه ، تو برگشت ، تو منطقه ای که جرثقیل داشته کار میکرده حین چرخش میخوره به سر خواهرزاده من و درجا تموم میکنه . 


گاهی میای یه کلمه بنویسی یا حتی یه جمله ، اما کجاها که نمیری .


خدایا همه مریض ها رو شفا بده. 

رفتگان همه رو شامل رحمت و بخشش خودت کن . 

خونه آخرشون رو پرنور کن . 


نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا جمعه 20 فروردین 1400 ساعت 04:12 https://khunamun.blogsky.com/

وای ساره، قلبم مچاله شد

ببخش منو. گاهی آدم دلش میره با همه اونایی که رفتن

ژاله پنج‌شنبه 19 فروردین 1400 ساعت 13:09

امیدوارم همشون در آرامش باشن.

ممنونم

تیلوتیلو پنج‌شنبه 19 فروردین 1400 ساعت 09:00 https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزدلم
انشاله که کارت پر از خیر و برکت باشه
هنرمندی دیگه... و من مطمئنم وقتی اینطوری با حال خوب و انرژی بی نظیر نقش میزنی، برای مشتری هم همین حس را همراه خودش میبره

خدا همه رفتگان را رحمت کنه و بیامرزه
چقدر این روزها مردنها غریبانه و دردناک شده

سلام عزیزم
مرسی تیله جونم
روح همه رفتگان شاد . بله بسیار غریبانه

فرشته پنج‌شنبه 19 فروردین 1400 ساعت 01:25

خدا رحمت کنه همه دلم گرفت یه هو دورواطراف دارن کم میشن یه زمانی حتی یه آشنای فوت شده نداشتم اما الان شمارش از دست رفته

خدا رحمت کنه رفتگان تون رو فرشته جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد