بازار دوران کرونا

دیگه امروز دل زدم به دریا و بعد کارای صبح و کمی تمرین طراحی ، ساعت 10 پوشیدم و رفتم بازار . دستکش پوش و ماسک پوش .

کابل پاور و گردو گرفتم و اگه گفتیییید چیییییی! !!!!






مقواااااا

باورتون میشه . البته خودمم باورم نشد . مقوایی که میخواستم و البته گرون تر ،  یه مغازه تو منطقه خودمون داشت و من یه ماه تمام التماس میکنم بیارن.  اون آقایی هم که گفت تا یه هفته دیگه سفارش میدم ،  رفتم ولی نیاورده بود .

خداییش از خرید مقوا کلی ذوق کردم.  تا مدتها دیگه مقوا کم ندارم . با خیال راحت کار میکنم .

راستی براش آرایشی هم که گفته بودم برای کار سایه زدن تو طراحی لازمم شده هم خریدم . دیگه عملا چیز واجب و مستحب رو خریدم و چشم میدوزم به کرم همون بالایی. 

هوا گرم بود و تند تند مغازه به مغازه رفتم و یه ساعت و نیم طول کشید،  وقتی اومدم خونه آقا شاکی شده بود که کجا رفتم و چرا دیر کردم.

به مامانم گفتم یعنی من کلاس نرم بیرون هم نباید برم . خب کار داشتم حتما که رفتم .

یه بازار رفتن بعد سه ماه رو استرس زا و کوفت کرد .

دست به کوفت کردنش تو زندگی عالیه .

نظرات 5 + ارسال نظر
آسایش سه‌شنبه 20 خرداد 1399 ساعت 23:25 http://as6468.blogsky.com

فکر میکردم فقط پدر من اینجوریه!
فقط نمیدونم این دهه 80 چجوریه که همش تو خیابونند!!
پدر من که جوری رفتار میکنه آدم به خودش شک میکنه رفته بیرون خلاف کنه برگرده

دهه 80 اعتماد به نفس کاذب داره . معمولا زبون دراز بار اومده شایدم بهتر بگم طوری بار اومده که بش حق حرف زدن و انتخاب دادن . چون پدر و مادرش از نسل سوخته آخر 50 و 60 که حالا سعی کرده مثل پدرمادر خودش ، قدیمی و زورگو رفتار نکنه . خواسته فضا و ارزش بده به بچه 80 خودش .
دقیقا حرفت درسته ، من گاهی از تعریف این چیزا خجالت میکشم ازبس آقا شورش درآورده. پیش خودم میگم حالا بقیه فکر میکنن تقصیر از تو بوده که پدرت اینجور محدودت میکنه . ولی واقعیت این نیس . واقعیت فقط وجود یه مرد سفت و سخت و زورگو و بی محبت و بی احساس.

زینب سه‌شنبه 20 خرداد 1399 ساعت 11:57

ساره گلم خیلی سخته. امیدوارم خدا برات گشایشی ایجاد کنه. مطمئن باش که همینطورم هست.

ممنون عزیزم انشاءالله

عابر یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 20:10

یه چیزی بگم من رابطم همیشه با پدرم خوب و قوی بوده حالا چند سالیِ که پدرم به دلیل بیماری نمیتونه با هام صحبت کنه من همیشه احساس تنهایی میکنم و دچارکمردردشدم بهم گفتن کسایی که پشتشون به پدرشون گرم در صورت نبودش دچاردردهای مزمن کمری میشن . میخوام بگم خوبه که وابستگی ندارید . آدم به هیچچچ کسی نباید وابسته باشه

عزیزم ناراحت شدم. خدا عافیت بده به ایشون . میتونم حست رو درک کنم . انگار داری و نداری . یه چیزی کم . خدا پشت و پناهت باشه و سایه پدر مستدام

کتایون یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 12:09

من با اینکه ازدواج کردم وبعد از پنج شش ماه یک بار به خونه پدرم میرم....حالا اگه نگم همیشه ولی اکثر مواقع با دل خون به خونه بر می گردم؛ یعنی چطور میشه که یک فرد در نقش پدر اینگونه میشه؛ نه محبتی نه مهر بونی...همیشه با رفتارهاش می خواد بگه که هیچی نیستید...تحقیر وسرزنش وبی محبتی جز لاینفک اخلاقش هست!

. شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 21:26 http://.

هیچ لذتی، کامل نیست انصافا. مگه میشه چیزی نباشه که اون لذت و تو دهنت زهر کنه؟ مگه میشه؟ هیچی کامل نیست. میدونم واضحات رو گفتم اما خواستم بگم تحمل کن. مجبوریم.

متاسفانه تا حد زیادی همین طوره
تحمل میکنیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد