دل سوخته دختر سرزمینم

یه دفعه از تو کار طراحی دلم گرفت برای دختر سرزمینم. اصلا نمیخوام وارد جزئیات و درست و غلط بودن کارش حرف بزنم . شاید چون منم دخترم دلم اونقدر میسوزه که یه چیزی منو بعد چند روز اینجا بکشه که بیام بنویسم .

مگه راه دیگه ای برای مواجهه با این اتفاق وجود نداشت . چطور یه پدر میتونه قاتل دخترش باشه.  چطور میتونه جگرگوشه ش رو عضوی از تنش رو ببره . خب میشد یه جور دیگه تنبیه ش کنی . تو خونه حبسش کنی . به کسی شوهرش بدی . هرچند که هیچ کدوم راه حل منطقی و مناسبی نیستن اما از کشتن بهتر بودن . چطور حق نفس کشیدن رو از دخترت میگیری . به تو نمیگن مرد.  نمیگن با غیرت . به تو میگن قاتل . و همین یه کلمه کافیه که سرشت زشت و بدذاتت رو توصیف کنه .

یاد خودم افتادم و دخترانگی م . یاد تمام تجربیات و روابط پدرانه دخترانگی م . یاد همه ظلم هایی که در حقم شد و میشه . ولی پای فرار ازم گرفته شدن . حتی پای رفتن . یه رفتن ساده با یه چمدان و یه خداحافظی.  موندم و آزار دیدم و ذلت کشیدم . چون اگه قدمی برمیداشتم حتما همین اتفاق سرم میومد. 

دیروز آقا میگفت :  این مرد بود که سر دخترش رو برید ، بدون اینکه سوالی ازش بپرسه. 

منو پر از نفرت از هر مردی کرد . من هیچ وقت راه دختر سرزمینم رو نمیرم . کاش همه مردها هم راه اون نامرد رو نمیرفتن. 

همه مردهای کوته فکر ، جاهل و احمق .

آخه تو کی هستی که جون یه دختر رو میگیری.  کی هستی که خدا چنین حقی بت داده و شایدم خدا نداده . همه اون ذکور بالانشین به اسم تفسیر دین ، اومدن و کلی قانون و شرع گذاشتن که همه حقوق زنانه رو ازش سلب کنن . تا پاش همیشه به زنجیر باشه ، به موندن و نرفتن ، به اسارت و بردگی .

خدا از سر هیچ ظالمی نگذره. 

مدت هاست تمرین میکنم که دعا رو جایگزین نفرین کنم . اما دیروز نفرین کردم . اونقدر این مرد تو زنده بودنش عذاب بکشه تا بمیره . چون مرگ معمولی براش خیییییییلی کمه .

درونم ریخته به هم و میگم کاش اینجور نمیشد . کاش دختر سرزمینم عاقلانه تر برخورد میکرد . کاش آتو دست ظالم و قاتل نمیداد.  کاش از همون شرع مردانه،  راهی برای رسیدن به آرزوش پیدا میکرد .

اونقدر این پدرها ،  البته بعضی از اونا ، بدذات هستن که دختر فرار رو بر موندن ترجیح بده . حتما اشکال تو تربیت خود پدر بوده که دختری فرار کنه یا حتی پسری خودکشی. 

اینجور موقع ها شرایط منم تو خونه تاریک تر میشه ، چون کوته فکری مرد خونه ما هم قوی تر میشه .

از صبح تا شب هم این خبر تکرار و تکرار میشه تا کلمه به کلمه ش رو هر آدمی ، حفظ کنه . و درون بعضی از این ظلام سیاه و سیاه تر میشه . از سیاهی شب تاریک تر و ترسناک تر .

کاش دیگه دختر سرزمینم مرتکب این اشتباه نشه و خون پاکش رو به دست یک مرد که خیر سرش از قضا اسمش پدر هم هست ، پایمال نکنه .

میشد پدری کنی . نجابت کنی . عشق بدی و خاک برسرت بگی خب حتما اشکال کار از من بوده حتما اینقدر بی محبت بودم که دخترم جای دیگه محبت طلبید.  میشد به آغوش بگیری ش و خطاش رو بپوشونی.  فرار یه خطای نسبی بود نه چیزی که نشه جبران کرد . که والله هستن پدرهایی که حتی خطای باکرگی دخترشون رو پوشوندن.  حفظش کردن اما لقمه دهن کوچه و خیابون نکردن. 


چقققددددر ما از انسانیت دوریم.  چقدر دلم و جگرم امروز سوز میده . کاش مرد ظالمی خلق نمیشد .

من که همیشه از نعمت پدر خوب داشتن محروم بودم و هستم .

دلم خوش میشه به بابا گفتن مرد همسایه ، وقتی بش سلام میکنم و یا بابا گفتن دایی م ، وقتی بم میگه خیلی دوست دارم بابا.  اما این کلمه رو با این حس و عشق از پدرم نشنیدم.  من هم یه جورایی به دست یه مرد سربریده شدم اما هنوز فقط نفس میکشم . خطا نرفتم وگرنه بی شک منم سرم بریده میشد .

خدا عاقبت همه مون رو بخیر کنه .

هرچی مینویسم انگار بازم حرف هست برای آهی که درونم شعله کشیده و هیچ دریا و اقیانوسی خاموشش نمیکنه.

اگه مردی هست که اینجا مطلب منو میخونه،  بش میگم سعی کنه اول عاشق باشه بعد پدر یا همسر . عاشق بودن سخت . عاشق کسی که خطایی کنه و تو ببخشی،  خیلی سخته . اما نشد نداره  .

پس از گناهش و خطاش بگذر . بذار زیر سایه پرمحبتت زندگی کنه . بهش اطمینان بده که همه جوره تو کنارش هستی . تو عاشقی و بخشش کم نذار تو که بت میگن مرد . مرد اونه که وجودش ، دستش و بدنش بشه تکیه گاه من ، وقتی میخوام تو دره بیافتم نه اونی که با همون دست و بدن منو هل بده برای مردن .

نظرات 2 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 7 خرداد 1399 ساعت 14:18 http://weronika.blogsky.com

خیلی اتفاق وحشتناکی بود ، خیلی زیاد
گاهی فکر می کنم این دختر همسن پسر من بوده و خودم جای مادرش می ذارم دلم آتیش می گیره.
اما چیزی که اینجا خیلی بهش توجه نشده اون حیوون پست فطری هست که با اختلاف سنی نزدیک 20 سال مخ اون طفل معصوم زد.
به نظرم همون قدر که پدر اون دختر مقصره، اون پست فطرت هم مقصره.

آره اون بیچاره که هنوز بچه بوده و عقل و منطق درستی نداشته . از هر دو طرف بش ظلم شد و مورد سوءاستفاده قرار گرفت .

تیلوتیلو چهارشنبه 7 خرداد 1399 ساعت 10:36 https://meslehichkass.blogsky.com/

اونقدر این اتفاق هولناک و دردناک بود که واقعا شوکه شدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد