امشب دلم خواست کتاب بخونم ، اما از قبل چیزی آماده نکرده بودم . درنتیجه جدی نگرفتم . یه طرح چشم رنگی تو دستمه ، خیلی ازش خوشم نمیاد ولی به استادم نه نمیگم و همیشه هرچی بگن من اجرا میکنم . فرق نداره هم کی باشه . باید احترام بذارم به انتخاب اونا .

برای تعطیلی فردا ، برنامه اصلی م ، طراحی سوال هست . عاجزم ولی چاره ای نیست.  مسلما نقاشی هم میکنم تو فرصت و حال مناسب .

بازم دارم دنبال کار بهتر و یا حتی کار دوم میگردم. 

اگه بتونم میخوام یه مقدار پول کم  بذارم جایی که بم سود بیشتری بده و بتونم از سودهای بعدیش،  کم کم هرچی میخوام بخرم و نمیدونم اگه بشه پولم بیشتر کنم . با یه نفر کلی مشاوره داشتم و راه ها رو بم گفت . گزینه مدنظر ایشون مرکز امین آشنا ، هست . میگه 28 درصد سود میده .

باید برای خریدن چیزایی که میخوام و برنامه هایی که انجام شون پول میخواد ، بیشتر صبور باشم   .

به خدا گفتم خودش برام گوشی بخره ،  ببینم چکار میکنه .

به شریک رئیس مون هم درخواست کار دادم و منتظر نتیجه میمونم .

من باید خیلی خیلی زودترها به فکر می افتادم.  اما نفهمیدم و فقط نوک دماغم رو دیدم . هیچ کس هم نبود که چیزی یادم بده و راه نشون بده . وگرنه تا حالا میتونستم بیمه بازنشستگی بگیرم .

مشکل دیگه این بوده که حقوق ماهیانه که نمیگیرم،  نتونستم برنامه ریزی دقیقی کنم .

چرا من اینقدر خنگ و خل بودم و فکر آینده م نبودم .

البته اینقدر هم خنگ نبودم ، ولی واقعا هر راهی خواستم برم موانع زیاد بود . مثلا گفتم سه ماه یه بار که حقوق میگیری میتونی پرداخت کنی ، ولی اینجوری باید هرچی میگرفتم یه جا میدادم بیمه و دستم خالی میموند و بدهی رو بدهی میومد .

کارهای متفاوتی بم پیشنهاد شد ، اما بخاطر مسئولیت های شخصی و محدودیت زمانی م ، نتونستم برم .

شاید خیلی تیز نبودم اما خیلی پرت هم نبودم ، بلکه دست و پام بسته بوده عین یه گوسفند. 

مجبور بودم به همون چیزی که دارم قناعت کنم . و این شد که 15 سال یه جا موندم .

نظرات 1 + ارسال نظر
سهیلا چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت 16:31 http://Nanehadi.blogsky.com

اینا بخاطر جوانی هست.آدم فکر میکنه همیشه همینجوری میتونه کار کنه.

بله حقیقت تلخی ست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد