پیشی دیشب اومد مهمونی . خیلی همه مون خوشحال شدیم که اومد . و همه ملامت گونه بش میگفتن کجایی بی معرفت.  منم بش گفتم دیگه نره اونجا بمونه . بیرون هم بیاد که منم ببینمش. 

سرماخوردگی م پیش رفت و دیگه گرفتار شدم .

دلم میخواد برم بازار ولی ....

تصمیم دارم یه مانتو بدوزم . خیلی وقت ندوختم.  البته به خیاط میدم . فکر نکنید خودم میدوزم.  هنوز مدل و پارچه م انتخاب نکردم . از وقتی برای کار ، فرم گرفتیم . دیگه خیلی فرصت پوشیدن مانتوهام پیش نمیاد . برای همین انگیزه دوخت مانتو جدید نداشتم .

فکر نکنم صبح بتونم کاری کنم چون حال ندارم . شاید فقط دراز بکشم .

نظرات 1 + ارسال نظر
فرشته یکشنبه 14 مهر 1398 ساعت 06:34

گربه یه دلخوشی جالب شده برات خوبه ها
مواظب خودت باش وحسابی استراحت کن

آره بخدا . دیدنش خیلی خوشحالم میکنه .
ممنون آبجی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد