آنچه گذشت. ..

امیدوارم حال دوستای گلم خوب و خوش باشه . هنوزم میگم به داشتن تون میبالم.  هنوزم ارزشمندترین داشته های زندگی منید. 

وقتی یه دوست میاد و حالم رو میپرسه. .. وقتی میاد و از همه داشته های معنوی و مادی ش تورو غرق محبت میکنه ... وقتی بدون اینکه ازش بخوای برات کارایی میکنه که فکرش رو نمیکنی ... وقتی همه فکر و غصه ش ، میشه غصه تو ... وقتی دست و پا میزنه که دست تو رو بگیره و از مرداب بکشه بیرون .. .  چرا نباید خوشحال و شاکر باشی . چرا نباید بشون افتخار کنی .

من همیشه دربرابر محبت تک تک شما کم میارم . دنیایی از محبت و انرژی رو به من میدید. 

ممنون از همه تون .

و اگر از حال من بپرسید . بدک نیستم .  فقط بخاطر کم خوابی ها یا بدخوابی ها خیلی خسته م . صورتم از خستگی داد میزنه .

چشم مامانم خوبه . اما از پاش خیلی اذیته.  منتظریم چشمش باز کرد ببریم متخصص ارتوپدی.  کلافه شده و گاهی ناله میکنه و غر میزنه .  منم گاهی کلافه میشم . میگم خب ما هرکاری از دست مون براومده کردیم .

آقا هم که هنوز همچنان در مسیر اذیت جولان میده . باور نمیکنید ظهر کابینت ها به هم میزنه و با صدا بلند الکی آواز میخونه و نمیذاره کسی استراحت کنه . منم خسته و بی انرژی میرم کار و وقتی برمیگردم دلم میخواد همون موقع بخوابم . ولی امکانش نیست. 

این هفته لابلای کارا سه عکس چهره که استادم داده بود رو شبیه سازی کشیدم و فقط همین تفریحم بود.