هرچند که راجب دعوت به کار جدید یه جورایی نظرم معلوم بود . اما گفتم دوباره بیام اینجا بگم که ترجیح میدم سر جای خودم بمونم . و اینقدر خودمو تو مسئولیت کار جدید و دردسرهاش نندازم. خدا را شکر من این همه سال تونستم خودم رو با همین مقدار درآمد مدیریت کنم . ساعات کاری م کمه و مرخصی گرفتن برام آسونتره. ولی اگه برم دفترداری مطمئنا نمیتونم به این راحتی به کارای دیگه م برسم . یا حتی مرخصی بگیرم .
دردسرش هم خیلی زیاده . من چند سال اینجام و میبینم که دفتردار بودن چقدر سخت . حتی گاهی رئیس ت ممکنه ازت شاکی بشه و اشکت دربیاد. دخترا تو دفتر بام صمیمی هستن و دورادور از مشکلات شون خبر دارم . باید جوابگوی رئیس و همکار و دانش آموز و خانواده ها و صد البته خانواده خودت هم باشی .
من که توانش ندارم . پسسسسس سرجای خودم میمونم .
راستی داداش رفت مغازه. البته هنوز بخیه ها آماده کشیدن نیستن ولی پانسمان ش باز کردن . اونم خسته بود از جو خونه رفت مغازه. گفت این 10 روز اندازه یه ماه حرص خوردم .
من حالم خیلی خوبه . مشغول پیش بردن زندگی م هستم .
میله ها چی شد؟
ریحانه جان فعلا به دیوار و ماشین های داخل حیاط میگیره و میره . باور کن بش گفتم و نمیدونم چی بگم . روال تغییر خیلی سخت و کند تو خونه ما
خدا را شکر
بهترین تصمیم را گرفتی
انشاله که داداش هم روز به روز بهتر بشن
مرسی عزیزم