تعطیلات

خانم معلم : بچه ها تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟ ؟؟؟

خانم اجازه : خیلی خسته کننده و طاقت فرسا بود .

خانم اجازه: پدرمون از صبح تا شب غر میزد ، با صدای بلند بلند عطسه میکرد . با صدای خیلی بلند بالا سر من و مامانم فاتحه و دعا میخوند که نذاره بخوابیم. 

خانم اجازه :  من تعطیلات رو دوس ندارم .

خانم معلم : چرا عزیزم چرا تعطیلات دوس نداری ؟

خانم اجازه:



خدا صبر دهد به ازای هرچی که گرفته.


مثل پازلی شدم که هیچ کدوم از تکه هاش با هم جفت و جور نمیشه . هرچیزی رو میخوام کنار هم بذارم جور درنمیاد.  واقعا نمیدونم چرا اینقدر حالم بده . اینقدر کم صبر . اینقدر غرغرو.  اینقدر بداخلاق.  تعطیلی زجری داشتم . همش میگم شاید روزه داری م تموم بشه بهتر بشم . آخ که چی بگم از روزه هام . که میدونم چقدر از معنویت عقب موندم . چقدر سختی تشنگی و گرسنگی و گرما کشیدم بدون هیچ صبر و ایمانی.  اصلا گاهی حس کردم هیچ اتصالی بین من و خدا نیس. 

یه وقت به ادامه زندگی و پذیرش واقعیت های تلخ زندگیم فکر میکنم یه وقت هم به عسل و جوش شیرین .

چرا همه میگن تحمل کن . چرا همه میگن فقط تو مشکل نداری همه دارن .

ولی به دل مهربون تون قسم هیچ خونه ای مثل خونه ما پر از گره های کور نیس . هیچ خونه ای چند تا مریض و یه پسر دختر بخت بسته و یه پدر .... نداره . اگه هر کس هم مشکل داره فقط یکیش داره و روی رفع اون تمرکز میکنه . اما ما دیگه موندم کدومش رو از خدا بخوایم و به کدومش اولویت بدیم . حتی مادرم با همه صبر و دل بزرگیش به ستوه اومده میگه تا کی .

بازم ببخشید که تلخ شدم . که شیرینی م کمتر دیدید و حس کردید . من شرمنده حال بد خودم هستم . اگه خواستید دیگه منو نخونید ناراحت نمیشم . منم بودم خسته میشدم ازین همه مطالب غمگین و پر از ناله .

نمیتونم خودم رو به همین چیزا قانع کنم . من یه زندگی بهتر میخوام . بخدا دارم از خودم متنفر میشم ازبس بددل شدم . از فرط بیزاری نسبت به زندگی،  تحمل همه چیز برام سخت شده .

این چند روز از شدت ضعف بدنی و روحی حتی نقاشی هم نکردم باورتون میشه؟ کلی برنامه ریخته بودم که از تعطیلی برای جلو بردن کارم استفاده کنم . اما اصلا نشد . حالش نبود .

از خوبی های این چند روز نیم ساعت اضافه تر خوابیدن بود و یه ماکارونی خیلی خوشمزه ای که دیشب که آقا اینا افطار دعوت بودن و من پختم ...  و ..... همین دیگه . همین ها بود فقط .

راستی امروز هم فیلم آینه بغل رو نگاه کردیم . خیلی قشنگ بود و خیلی خندیدیم. وقتی میخندم خودم تعجب میکنم .

منو ببخشید .


راستی ماهی عیدی ها رو من مراقبت میکنم این چند ماه.  اولین سالیه که اینقدر موندن . اما الان حال یکی شون انگار خوب نیس . دم باله و رو بدنش کبودی های آبی و قرمز رنگی هست که خیلی ناراحتم کرده . تو نت نتونستم چیزی راجب این قضیه پیدا کنم . اگه تجربه ای دارید بم بگید .

فردا صبح میرم کلاس نقاشی . هفته پیش شنبه کنسل شد. کلی عقب افتادم .

نظرات 5 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 11:06

این حس نگهداری ماهی عید را خیلی دوست دارم
امسال که ماهی های من به همون روزهای اول عید هم به زور رسیدن...

آره خیلی دوسشون دارم

تیلوتیلو شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 09:31

سلام ساره جان
روزه داری در بهترین حالت و آروم ترین خونه ها هم الان دیگه به جاهای سختش رسیده
گرما از یه طرف و کم شدن توان بدنی هم از طرف دیگه... حالا اگه این میان یکی هم بی ملاحظه باشه که دیگه همه چیز به هم پیچیده تر میشه....
من دعا میکنم همون کسی که تمام گره ها را بی دست باز میکنه، شفیع بشه و خیلی زود از خوشی ها و خوشبختی هات بگی
میدونم که خیلی قوی هستی و نیازی به دلداری من نداری و خودت بهتر از همه از بالا و پایین زندگی خبر داری

سلام به روی ماهت. آره . خدا از دل و دهنت بشنوه. ممنون عزیزم

ریحانه شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 08:43

بیافت دنبال زن دادن برادرت. خودش کلی هیجان میاره تا یه مدتی. دیگه هی باید خودمون به زندگی از این هیجانها بدیم دیگه. هی دختر ببین و سراغ بگیر هرجا میری. اقا خیلی خوش میگذره. ایول

من از خدامه زن بگیره دلم یه هیجان میخواد . اما هرکی معرفی میکنیم ایراد میگیره . خیلی هم بش غر میزنم دعواش میکنم اما سخت گیر شده . فدات

ریحانه شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 05:12

بابا چقدر از خودت توقع داری!! با این همه درگیری تازه دنبال اینی هم روزه بگیری هم معنویاتت کامل باشه! تو خودت معنویاتی. اینقدر از خودت توقع نداشته باش.

برادرت ازدواج نکرده؟ اون دیگه جرا؟ بابا شوهر کردن دخترا سخته. پسرا که راحت زن میگیرن!

کاشکی یه مرکز ازدواج تو شهرتون بود میشد اسم داد و مشخصات، خواستگار معرفی کنن.

نمیگم حالا ازدواج راهه حله و اینا ها. میگم یه تنوعه.

یه سری سایت و اینا هم هستن. ولی انگار هیچ کدومش نظارت درستی نداره و چیز درست درمونی از توش در نمیاد

ریحانه جان روزه بی معنویت فایده نداره . اما من یع جوری وصل شدم شایدم عادت کردم که نمیتونم ترکش کنم .
راستش داداشم دلیلی خاص یا بیماری نداره خدا را شکر. اما یا نمیپسنده یا پسندیده نمیشه انگار کار اونم گره داره . البته من همیشه بش میگم که خودش شل بازی درمیاره .
درمورد سایت ها اصلا دوس ندارم شرکت کنم . هرچند ده سال پیش تجربه ش کردم . مسخره بود . حتی یکی شون سر کارم گذاشت برای همین دیگه شرکت نمیکنم .

مریم شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 00:44

سلام عزیزم درکت میکنم خیلی سخت هست که هیچ راهی برایت باز نباشد من که خیلی ناامید شدم از شب بیست و سوم با خودم عهد کردم که برای همه دعا کنم ولی برای خودم وخانواده ام دیگر چیزی از خدا نخواهم چون بدتر میشه اما کاش ادمهایی که در حقم بدی کردند جلویم خوشبخت و کامروا نبودند اگر حوصله ام شد از مشکلات زندگیم برایت مبنویسم فقط برایت بگم تمام اشتباه ها و جنگ ها و کمبودهای دنیا تقصیر من هست خیلی خسته هستم خیلی خیلی ولی در عین حال برایت دعا میکنم به صد صلوات

ممنونم مریم جان . خدا هرچی میخوای برات پیش بیاره . انسان بدون مشکل وجود نداره . اما مهم اینه که بدونی امیدی هست اگه حس کردی امیدی نیس دیگه همه چیز تمومه. حتما بیا برام بنویس . اگه نخواستی تایید کنم خصوصی بنویس . مراقب خودت باش. من خسته و ناامید هستم اما هنوز میفهمم کسانی شبیه خودمو و سعی میکنم آروم شون کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد