گفتنی از جا و بی جا

دیشب هرچی سعی کردم پست بذارم نت راه نمیداد. 

از خودخواهی به حد و حصر آدما از غرور بیجا شون . از اینکه نفس میکشی باید از اونا اجازه بگیری . دکتر میری میای خونه کلی دعوات میکنن و میگن کاش زودتر بمیری .

از اینکه یه ریال خرجت نمیکنن اما دلار دلار منت سرت میذارن .

از حال های بد و بدتر این روزها . که با دیدن هر پست و هر ویدیو اشکم تو چشمام جمع میشه . برای آدمهایی که دنبال آرامش بیشترن.  برای همه خودم و همه دیگران دلم میسوزه. 

از دیشب کمی تب و سرما خوردگی دارم .

سرما خوردن تو این زمستون گرم .

زمستون که خیییییییلی منتظرش بودم اما حالا که اومده حالش خوب نیس مثل من مثل هم وطن من .

یه تکه متن گفتم در باب توصیف این روزها .

اینه. ..

زمستون گرم و

زمین لرزون

چشم تار اشک و

دست خالی و بسته

همه بار تن من

همه تن من بار


به زمستون گرم امسال و خشکی زمین و خشکی ریشه آدما.  به لرزه های پیاپی این دو ماه . به چشمان مادران و همسران چشم به راه عزیزشون.  به دست های خالی اما بسته از بغض.  به حال خراب تن من و تن تو اشاره کردم.  خدا کنه حال همه مون خوب بشه .



نظرات 1 + ارسال نظر
دایان شنبه 16 دی 1396 ساعت 07:31

سلام به این پست ربطی نداره کامنتم.اما چون من دیر به دیر میام و همه پستهای قضا شده را باهم میخونم میخوام بهت بگم که خوش بحالت با این روحیه جنگنده که در برابر موانع سر خم نمیکنی و کاری میکنی که اونها برن کنار...خوش بحالت با اینهمه انرژی ماشالله...هردفعه میخونمت از ته دل میگم خدایا این دخترو به آرزوهاش برسون...

ای جانم یه دنیا ممنونم از حضورت و از محبتت.
من افتخار میکنم به وجود شما . چه سر وقت بیای چه دیر عزیزی. برات بهترین ها رو آرزو میکنم. ممنون از دعاهات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد