پست چند روز قبل

ممنونم از راهنمایی تون . اون راهها جواب نداد . شایدم من بلد نبودم .

تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که عکس بگیرم و آپلود کنم بذارم اینجا . از پایین بخونین بیاین بالا . شاید اذیت بشید اما راه دیگه ای نداشتم .

کلا 6 تا عکسه .

قراره امشب برم دعوت افطاری . مامانم مهمون هم داره . استرس دارم . نگرانم برم و بیام باز از آقا حرف بخورم . و نگران کارای مهمونها هستم . البته به اون خواهرم گفتم بیات جا من کمک مامان کنه . شایدم لحظه آخری طوری شد که نرفتم . بجای اینکه خوشحال باشم استرس زیادی دارم . آخه من عادت ندارم برم دنبال دل خودم . همیشه برنامه هام با بقیه چک کردم . همش فکر کارا هستم.


نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا جمعه 4 تیر 1395 ساعت 14:29 http://khunamun.blogsky.com

خودتو ناراحت نکن گلی. توقعت رو ازش یه صفر برسون.
حق داری گله کنی و اشک بریزی.
حق داری از رفتاراش ازرده شی.
حق داری غصه شرایطت رو بخوری.
عزیزم بخدا باور نمیکنی من همش بیادتم. همش دعات میکنم. امشب شب قدره بیشتر از همیشه برای خوشبختیت دعا میکنم. تحملت رو بیشتر کن و از ازمونهای سخت خدا سربلند بیا بیرون. خداخودش وعده داده ان مع العسر یسری. بعد هر سختی ارامشی هست.

سلام زهرا جون . بازم ممنونم . من اصلا هیچ توقعی ازش ندارم . راستش قلبم هم داره از ایمان خالی میشه .

طلوع ماه جمعه 4 تیر 1395 ساعت 12:56

سلام
پست های قبلی تو خوندم
نمیدونم چی بگم
خیلی ناراحت شدم
امیدوارم راه نجاتی برات باز بشه
خوشحالم که هستی و می نویسی
دیشب افطاری رو رفتی یا نه؟

سلام عزیزم . بله رفتم . حالا مینویسم.

زهرا پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 10:42 http://book-music-movie.blogsky.com/

سلام دوستم
به منم سری بزن خوشحال میشم
وبلاگم در مورد کتاب و فیلمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد