دلم زندگی خودم را میخواهد...

این روزا حس اینکه چیزی بنویسم نداشتم . روزه داری و گرمای 51 درجه شهرم منو خیلی خسته و بی جون کرده.

دلم هم ساز ناسازگاری میزنه . افتاده رو دور شمارش آرزوها و خواسته هایی که یه عمر دارم از خدا میخوام و نمیده. 

احساس می‌کنم هیچی ندارم . و واقعا هم اگه بخوام وارد جزئیات بشم میبینم خیلی از زندگی عقبم.

با تمریناتی که فیزیوتراپی برای کمرم داد خدا را شکر خیلی بهترم . و روزی چندین بار شکرگزاری میکنم چون باورم نمیشد دیگه این کمر ،کمر بشه برام . کلاس هام شروع شد . اما هنوزم روزام بسیار کند سپری میشه .

دلم زندگی خودم را میخواهد.

نظرات 3 + ارسال نظر
عابر جمعه 26 خرداد 1396 ساعت 18:23

سلام. روزهاتون قبول. ببخشید یه سئوال شما کار خاصی برای تحمل این دما میکنید؟چون خیلی بالاست اگه یه روز حال و حوصلشو داشتید بگید لطفا. و امیدوارم سالم باشی و خوشحال همیشه

سلام نه والا از اونجائیکه اهل خونه بیشتر سرمایی هستن من خیلی اذیت میشم و هیچ راهی ندارم جز تحمل . تابستان ها همیشه برا من سخت تر میگذره. خیلی بد.

طلوع ماه پنج‌شنبه 25 خرداد 1396 ساعت 10:58 http://mmnnpp.blog.ir

:
من امیدوارم به اومدن روزهای خوب برات عزیزم.
اگه قابل باشم این روزها و شبا به یادتم...

ممنونم عزیزم. شما هم حاجت روا بشی

تیلوتیلو پنج‌شنبه 25 خرداد 1396 ساعت 09:50 http://meslehichkass.blogsky.com/

حق داری عزیزم
هرچی ارزوی قشنگ که دلت میخواد حقته... ان شا الله که به همه ی آرزوهات میرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد