لمس یه عروسک


چشمانم را بستم و عروسکی را به آغوش کشیدم و نرمی تنش را حس کردم .
انگشت های کوچکش را یکی یکی لمس کردم .
کوچکی هر انگشتش  به خوشمزگی و شیرینی آب نبات های دوران کودکی ام ، در تمام وجودم جاری شد . توانستم لطافت پوست نازک و سفیدش را به جانم روانه کنم و بند بند وجودش را به وجودم گره بزنم . و من آنقدر او را دوس دارم و میپرستم که خدایم را . من آنقدر او را دوس میدارم که هر نفسم را .
و آیا جای خالی کودکی که هرگز به دنیا نیامد را می توان با عروسکی پر کرد ؟!!!
آیا می شود تن ابری و چشمان دریایی اش را در عروسکی ، زنده کرد ؟
و صد البته گریه هایش را و بی خوابی هایش را میفهمم . و صد البته که مادر شدن و مادر بودن بسیار سخت است .
اما این کلمات را فقط لمس یک عروسک ، بر این صفحه جاری کرد .
 حسی که هرگز با یک عروسک ، پر نخواهد شد .
و زنی که هرگز با یک عروسک ، مادر نخواهد شد . 



فقط لمس دست یه عروسک ، منو برد به جایی که میشد مادرانه هایم را نشون بدم و عاشقانه هایم را خرج کسی کنم که از اعماق قلبم ، به دنیا آوردم . عروسک خزی نرمی که گاهی بغلش میکنم و میبوسمش.  و حتی برایش آواز میخوانم .
مادرانگی در وجود هر جنس مونثی غلیان می کند چه مجرد باشه چه متاهل.  چه حس طبیعی و قوی هست این حس .
نظرات 2 + ارسال نظر
ریحانه چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 18:59

ای جاانم. تو نویسنده فوق العاده ای هستی

همه کاره و هیچ کاره

تیلوتیلو چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 17:42 http://meslehichkass.blogsky.com

چه مادر مهربان و فداکاری خواهی شد...
الهی که خداوند همه مون را عاقبت بخیر کند

الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد