-
کافه کولی
دوشنبه 19 شهریور 1403 23:36
گفته بودم میخوام بازم تو چالش های استاد شرکت کنم ، و دنبال ایده بودم . با یکی از دوستام که کالیگرافی کار میکنه قرار شد کنار چیزی که من نقاشی کردم ، شعری رو که خودم گفتم رو برام بنویسه . این مدت هم چند تا کار تمرینی انجام داد . دیگه امروز قرار گذاشتیم تو یه کافه جدید به اسم کافه کولی . تو شهرمون کافه زیاد شده باورتون...
-
یوتیوب
چهارشنبه 14 شهریور 1403 21:30
خواهرم دوشنبه رفت . خونه خیلی شلوغ شده بود و پر صدا . واقعا خسته کننده بود . تحملم نسبت به شلوغی و صدا خیلی کمتر شده . چند روزیه رفتم تو فاز فیلم نگاه کردن . فیلم ملاقات خصوصی و خانه دختر رو دیدم . از فیلم عامه پسند بیشتر پسندیدم شون . و دو تا فیلم خارجی به اسم سیندرلا در کاریبین و فیلم عشق در تاهیتی رو دیدم که دومی...
-
و هرچه که پیش آمد ...
چهارشنبه 7 شهریور 1403 12:29
شیرین جان کامنت هات باید با تمرکز بیشتری بخونم و جواب بدم . یه دنیا ممنونم بابت این همه وقت و محبتی که گذاشتی . دو روزه تو نوشتن این پست گیر کردم . اینجا وقتی هوا از مثلا ۵۰ درجه برسه به ۴۹ درجه . همه خوشحال میگیم وای هوا خوب شده . خوبیش اینه ما تو منطقه مسکونی تجاری هستیم و قطعی برق مون تقریبا در حد صفره ، گوش شیطون...
-
چالش طراحی
یکشنبه 4 شهریور 1403 22:24
استاد دوباره یه چالش گذاشته و تاریخ ارائه کار ۱۵ مهر هست . خیلی دوس دارم بازم شرکت کنم بلکه یه مدرک دیگه بگیرم . امروز اعلام کرده و دارم به ایده های مختلف و زمان کم فکر میکنم . خدا کنه بتونم یه ایده خوب اجرا کنم . خلاقیت تو کار برای استاد خیلی مهمه و نباید کار فقط یه طرح آماده باشه که ما کار کرده باشیم . ولی موضوع...
-
بازم کنسلی
جمعه 2 شهریور 1403 22:01
بازم سفر کنسل شد ، به عروس مرخصی ندادن و به شرایط خاص کاری نتونست رئیسش رو قانع کنه . ناگفته نماند که مدیر منم غیرمستقیم بم نه گفت ولی من گفتم جبرانی میام براتون ، و به زور میخواست با من راه بیاد ، که البته نیومد ، گفت مگه خانم ساره نمیدونه ما هر سال تا ۱۵ شهریور باید کلاس باشیم؟ منم گفتم سر حساب که جبرانی میام دیگه...
-
حرف حرف میاره
چهارشنبه 31 مرداد 1403 11:43
اومدم وبلاگ ببینم چند وقته چیزی ننوشتم و چرا هرچی فکر میکنم موضوع قابل نوشتنی ندارم ، دیدم ۱۱ روز از پست آخر گذشته . چی بگم ، بگم هوا به شدت گرم و مرطوبِ ، تو حیاط هم به زور میرم . تقریبا صبح همش خونه م ، مگه به اجبار ماما برم خرید تره بار و زود برگردم . البته دو هفته پیش رفته بودم پیش خیاط و همه لباس ها گرفتم ، و کلی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 مرداد 1403 21:55
چیز خاصی برای گفتن ندارم . امروز رفتم آرایشگاه موهام لیر کوتاه کرد . این بار جای دیگه رفتم و خب بیشتر از حد معمول همیشه موهام کوتاه شد . ولی دیگه نمیخوام برا این یکی هم حرص بخورم . طرف دستش سبکه به گفته معرفش و خب مو رشد میکنه دیگه . اینجوری منم یه مدت تو شستن و صاف کردن موهام سبک تر و راحت ترم . ادمین اون کفش فروشی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 مرداد 1403 13:03
بعد یه ماه که برای این کفش حرص خوردم ، امروز رسیده اما رنگ سفید فرستادن نه مشکی . منو کارد بزنید خونم درنمیاد . دو تا کامنت پست قبل دارم جواب ندادم ببخشید.
-
جلسه بیست و دوم مشاوره
دوشنبه 15 مرداد 1403 15:46
امروز ساعت ۱۱ مشاوره داشتم . چون هوا گرم بود و ساعتش دیر ، تو خونه انجام شد . البته باید پیش خیاط میرفتم که رفتم و برگشتم . قشنگ مشخص بود تغییر سایز داشتم . و اما جلسه مشاوره امروز نامه م به اون درد ناجی کمرم رو خوندم و از همون به طور پیوسته رسیدم به موضوع حجم کارا و اجباری که تو بعضی از همون کارا هست . درمورد نامه ،...
-
الان بخونید ، شنبه تون خراب نشه با خنده ....
جمعه 12 مرداد 1403 17:21
تلافی حال خوب دیروز صبحم با اعصاب خوردی های کار و تو خونگی بعدظهر دیروز تا همین الان و .... دراومد . الان خیلی عصبی و ناراحت و آشفته م . از خیلی چیزا و آدما کلافه م . برنامه های کاریم و خونه خیلی تو هم و به هم ریخته ست . امروز بعد حمام موهام رو صاف نکردم و این یعنی حالم خیلی بدِ که حس همین کارو هم نداشتم . و این یه...
-
قمیش
پنجشنبه 11 مرداد 1403 16:10
شاید خیلی هاتون قمیش رو نشناسید و شایدم دقت نکرده باشید یا یادتون رفته باشه . اسم یه گربه سفید خاکستری نر هست که خواهرزاده م انتخاب کرده و این اسم روش موند . من بزرگش کردم ، کوچیک بود بغلش کردم و من مسئولش بودم . اگه اشتباه نکنم الان هشت سالی هست که تو حیاط و گاهی تو خونه میاد ، البته تو خونه اومدنش تحت یه شرایط خاص و...
-
یک ماه از رژیم
یکشنبه 7 مرداد 1403 15:30
خبر خوب اینکه امروز یک ماه شده که من رفتم تو رژیم . امروز فقط برای اندازهگیری وزنم رفتم یه باشگاه . و بگید چی شد .. بله من دو کیلو و صد کم کرده بودم . از نظر سایزی هم حدودا ۳ سانت دور شکم و کمرم کم شده . یعنی اگه تغییری نشون نمیداد خیلی حرص میخوردم ، یک ماهه خودمو از خیلی چیزا محروم کردم . ولی الان هم خیلی خوشحالم...
-
خواب تلخ
شنبه 6 مرداد 1403 17:26
چیزی تا سالگرد دوم بابا نمونده . تو این مدت شاید از روی احساس و دلتنگی چند باری دلم خواست دوباره برگرده حتی با اون اخلاق های تندش . از نظر روانشناسی این یه زجر و حماقت خودخواسته ست . که خودت رو شکنجه بدی . همون سندرم استکهلم. دیشب خواب دیدم برگشته و دقیقا با همون نسخه قبلی و هزاران افسوس که تو خواب متوجه آرزو و خواسته...
-
روتین
چهارشنبه 3 مرداد 1403 08:09
روزها مثل قبل میگذره . با همون روتین همیشگی کار بیرون و کار خونه و طراحی و گاهی فیلم نگاه کردن و خیلی کم کتاب خوندن . یه دو هفته ای هست که دنبال جور کردن یه برنامه جدید تو زندگیم هستم ، که حتی با فکر کردن بش اونقدر ذوق زده میشدم که حس میکردم کل سلول های بدنم بندری میزنن از خوشحالی. هنوز که نتونستم موفق بشم . اگه نتیجه...
-
محفظه
دوشنبه 25 تیر 1403 21:05
دلم یه محفظه میخواد برم توش چند ساعتی نه کسی رو ببینم و نه با کسی حرف بزنم و نه صدایی بشنوم ، اینو نوشتم به ذهنم رسید که چقدر قبر با این محفظه ای که حرفش زدم شباهت داره هاااا . ناشکری نمیکنم اما خیلی خونه مون شلوغه ، حالا خوبه من نصف تایم خونه نیستم . آدم واقعا نیاز به سکوت و آرامش حداقلی داره . ولی من بعد خوب شدن...
-
گرمای شدید
چهارشنبه 20 تیر 1403 16:08
امروز و دیروز انرژی روحی و جسمیم پایین تر بود ، اما همچنان دارم رژیم رو رعایت میکنم و ورزش میکنم. راستی چون بعضیاتون شاید فکر کنید من الان خیلی چاقم ، بگم من اصلا چاق نیستم ولی بخاطر تنبلی تخمدان و مشکلات هورمونی باید چربی دور شکمم رو آب کنم و مانع افزایش بشم . امروز با اینکه بخاطر شدت گرما کارها هم تعطیل شده ، من زدم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 تیر 1403 21:38
امروز صبح تو رختخوابم حرکات اصلاحی کمری م رو که دوست فیزیوتراپم فرستاده بود انجام دادم . ناشتا آب ولرم خوردم که روتین جدیدمه . کارای خواهرم رو کردم . فر رو تمیز کردم و کمک مامان مرغ دمی درست کردم . بعد هم نشستم پای کار سیاه قلم خاله . دیشب همزمان که پست مینوشتم آهنگ گوش میدادم. امروز هم سعی کردم با حال خوب روزم رو...
-
رژیم
سهشنبه 12 تیر 1403 23:56
برنامه رژیم گرفتم . من فقط دارم سعی میکنم خیلی کم خواری کنم و مشابه اون برنامه عمل کنم . شاید ۸۰ درصد اون برنامه رو بتونم اجرا کنم . راستش جدا کردن نوع غذام برام سخته . اما مقدار رو خیلی حتی کمتر قبل کردم. هنوز تو ترک نوشابه هستم . شکر تو چای هم تقریبا حذف شد . میان وعده ها رو رعایت میکنم . شام رو هم به حداقل ترین شکل...
-
درد ناجی
یکشنبه 10 تیر 1403 18:33
قبل از اینکه روز مشاوره بعدی برسه ، دلم خواست نامه م رو برای شما پست کنم . نامه من به درد ناجیم . کنارم بمون که حمایتم کنی نه اذیتم کنی . کاش برای حفاظت از خودم نیازی به تو نداشتم . من به خودی خودم باید ارزشمند باشم ، باید به خودی خودم مورد توجه و مراقبت قرار بگیرم. نه چون تو هستی دیگران دلی بسوزونن. اصلا وجود تو حال...
-
نوشابه
جمعه 8 تیر 1403 13:28
سه روز شده که لب به لبت نذاشتم سیاه خوشمزه . دوری ازت سخته خوشمزه . البته اگه هر روز جلو چشمم نبودی اینقدر هم برات پرپر نمیزدم ، از دل برود هر آنکه از دیده رود . اما تو هر روز جلو چشممی. و گاهی اینقدر خوشکل و یخمکی ظاهر میشی که کمتر کسی میتونه ازت بگذره . اما الان سه روزه که فقط از دور نگات کردم و از دور برات شیفتگی...
-
جلسه بیست و یکم مشاوره
چهارشنبه 6 تیر 1403 23:53
قبل از اینکه درمورد تراپی امروز صحبت کنم . اینو بگم که خدا رو شکر حالم خیلی بهتره . تقریبا از درد چیزی دیگه نمونده . راحت تر سوار ماشین میشم و تو سرویس بهداشتی هم کمتر اذیتم . اگه بدونید چه حالی دارم . یه حال خوب . یه حس حیات بعد از مرگ . یه عمر دوباره . نمیدونم اسمش رو هرچی که بذارم ولی خیلی خوشحالم که بعد تقریبا سه...
-
درمان پزشکی یا سنتی
دوشنبه 4 تیر 1403 19:04
تو این مدت با چندین نفر تو زمینه مشکلات سلامتیم، از جمله پی ام اس ، مشکلات عضلانی و حتی رژیم و کاهش وزن مشاوره گرفتم . از پزشک و طب سنتی تا دوست فیزیوتراپم تو شیراز . دوستم که گفت به نظرم لازم نیس بری ام آر آی . نوبتم برای پنجشنبه اوکی شده . دوستم گفت با این چیزا که تعریف کردی من میگم دچار گرفتگی و اسپاسم عضلانی شدی...
-
خیلی از عمرم کم شد ...
پنجشنبه 31 خرداد 1403 23:41
اول بگم که اونشب با دوستم رفتیم یه کافه موزه قجری کوچیک و خیلی بامزه ، دکورش از زمان گذشته بود . شام هم کتلت و کشک بادمجان و کمی هم دمپخت گوجه گرفتیم و دو نفری خوردیم . مقدار غذا زیاد نبود . یه چای اولش با استکان قجری خوردیم و بعد شام . من که خیلی جاش رو دوس داشتم . طعم غذا حس و حالش برام خوشمزه تر بود تا نمک و فلفلش....
-
pms یا ....
دوشنبه 28 خرداد 1403 14:34
حدودا دو هفته ست درد کمرم به اوج خودش رسیده ، جوری که عین دور از جون قطع نخاعی ها به زور پهلو به پهلو میشم ، به زور از درازکش به نشسته درمیام . این چند روز آخر به گریه افتادم . تا دیروز ربطش میدادم به عوارض pms . میتونم بگم تو همه عمر دوران پی ام اس خودم هیچ وقت دردی نداشتم و اذیت نشده بودم . وقتی میدیدم دخترا چقدر...
-
آشفتگی
سهشنبه 22 خرداد 1403 20:36
مثل اینکه راستی راستی تو نوشتن تنبل و بی حس شدم . مثلا مثلا خیرسرم مدرسه تموم شده . ولی اصلا حس استراحت و بیکاری نداشتم تو این مدت . ازبس کار پشت کار میاد . یا کارای خودم یا خونه و اهلش . یا از مدرسه زنگ میزنن بیا نمره ها با مدیر چک کن . دیروز زنگ زده بودن که برگه ها باید دو امضا بشه و من اینو نمیدونستم ، پس بلند شدم...
-
حال خوب دوستی
پنجشنبه 17 خرداد 1403 23:16
امروز یه قرار دوستانه رو بعد تقریبا دو سال تونستیم هماهنگ کنیم و رفتم خونه یکی از دوستام . که دیگه چند شب پیش تو پیام ها از گله به یه کم دعوا رسیدیم که چرا نمیای خونه مون و تو برا دوستی مون ارزش قائل نیستی و این حرفا . همه این حرفا رو اون زد . و منم گفتم هربار خواستم بیام شرایط تو اوکی نبود. یه جورایی تو اون پیام ها...
-
گزارش چند روزه
چهارشنبه 9 خرداد 1403 23:39
خب از کجا بگم . از هرچی یادم اومد میگم مهم و غیرمهمش اهمیت نداره خب کارای طراحی بینی یا مماغ خوب پیش میره ، حتی سعی کردم لابلاش کارای عقب مونده مدل های چشم رو هم پیش ببرم . دوشنبه تولد داداش بود و عروس یه دورهمی ترتیب داد تو خونه . خانواده ش رو دعوت کرد ، خواهر کوچیکه هم که هر روز هستن . برای شام ساموسه پیتزایی درست...
-
وقت نکردن ...
یکشنبه 6 خرداد 1403 22:20
اگه بگم دلم میخواست مامانم قربون صدقه م بشه بم نمیخندید، اینکه دخترم دخترم کنه ! و بگه مادر بیا بغلم ، دخترم مراقب خودت باش ، ماما درد و بلات به جونم . بیا اینجا جیگر مامان . البته میدونم تو سن چل چلی این چیزا دیگه خیلی دیر و شاید بچه گانه باشه . اما عاشقی سن و سال نداره که . اونم عشق مادر فرزندی . البته نمیخوام هم با...
-
کار کار میاره ....
جمعه 4 خرداد 1403 22:54
چه هفته طولانی و سنگینی بود . به زور تموم شد . فردا صبح مراقبت دارم . اگه بتونم برم دنبال بقیه کارای اداری بیمه م عالی میشه . طراحی های این هفته تا الان خوب پیش رفت ، چون تایم بیکاری زیادی داشتم . البته کارای ریز و درشت هم زیاد دارم اما واقعا برا چندتاش همت نکردم و موندن . مثل تسویه کمد لباسا، جمع و جور کردن کتابای...
-
دیگه دیگه ...
سهشنبه 1 خرداد 1403 23:34
انگار تو نوشتن تنبل شدم ، هر روز میخوام بیام اما حسم نمیکشه . مشکل وقت یا خستگی هم نداشتم . مامان هم برگشت . و کار سنگین و فشرده ای نداشتم . فقط به هم خوردن برنامه های امتحانی باعث میشه روزهای بیشتری رو مدرسه بریم و این درصورتی هست که قراداد ما تا آخر اردیبهشت بوده و ظاهرا هرچی تو خرداد سرکار میریم پولی پرداخت نمیشه و...