چیزی تا سالگرد دوم بابا نمونده . تو این مدت شاید از روی احساس و دلتنگی چند باری دلم خواست دوباره برگرده حتی با اون اخلاق های تندش .
از نظر روانشناسی این یه زجر و حماقت خودخواسته ست . که خودت رو شکنجه بدی . همون سندرم استکهلم.
دیشب خواب دیدم برگشته و دقیقا با همون نسخه قبلی و هزاران افسوس که تو خواب متوجه آرزو و خواسته اشتباه و نا بجای خودم شدم .
خواب تلخ ...
دلنوشته کوتاه و سریع ...
فقط برای خالی کردن یه چند جمله تو ذهنم ، اینا رو نوشتم .
سلام خوشگلم
خوبی؟
روح پدرت شاد
خدا رحمتش کنه و به دل شما آرامش بده
سلام عزیزم
خوبم شکر
قربون محبتت
نکته مثبت رونمی دونم خودت متوجه شدی یا نه!!
همین که اینقدر جسارت پیدا کردی که میگی خواب تلخ یا از سندروم استکهلم استفاده میکنی یعنی به نسبت پارسالت کلی فرق و پیشرفت کردی
آره دیگه گاهی مجبوری واقعیت ها رو بپذیری
اگه رشد کردم که عالیه بسی جای امیدواریه
خدا رحمتشون کنه
همچنین رفتگان شما عزیزم
قرین رحمت حق باشن
کاش میشدگذشته هارو فراموش کرد
سلامت باشی
مخصوصا بخش تاریک و تلخش