شب نوشت

واقعا نمیدونم از چی و کجا بنویسم . به شدت شلوغ پلوغم هم از نظر کاری هم فکری . فشار روانی زیادی رو متحمل میشم . حتی وقت نکردم آزمایشم رو ببرم دکتر. همش خسته م از بس بدو بدو دارم . وقتی هم خونه م تلافی نبودنم درمیاد ، آخرش هنوزم میگن تو که همش نیستی. فکر جدا شدن از قلمچی درونم خیلی قوی شده ، فقط منتظرم حقوقم رو بدن بعد اعلام کنم. اگه قرار باشه سال بعد مدرسه برم واقعا دلم یه استراحت سه ماهه میخواد، شاید سفری جور بشه و دیگه مشکل مرخصی گرفتن از قلمچی رو نداشته باشم ، از اونطرف هم میدونم تو خونه موندن آسون نیس و اونم عذابیه. کلا من خلق شدم برا زجر کشیدن چه تو خونه چه سر کار. 

اما دلم میخواد یه مدت سرکار نرم . بیشتر استراحت کنم،  کلاس مدادرنگی ثبت نام کنم، اگه بشه باشگاه برم. ولی فکر اینکه پولی درنیارم هم نگرانم میکنه ، ولی گفتم برا خصوصی ها و پیش خوانی های سال بعد تبلیغات میکنم که درآمدی داشته باشم . 


مدرسه هم هر روز یه بامبول درمیارن ، دانش آموز امتحان نمیده من معلم باید حرفش بخورم و دنبال راه حل باشم یا روز دیگه برم یه سوال دیگه ببرم که امتحان بده ، همش هم به تعطیلی خوردیم و هرچی برنامه ریزی میکنیم دوباره عقب میافته. دانش آموز نیس برگه پیش نوبتش بدیم بخاطر تعطیلی ها، غُرش رو مدیر میزنه که چرا برگه ها ندادی بچه‌ها میگم تعطیلی خورده میگه فردا صبح بیا که برگه هاشون بدی. این در حالیه که من اصلا نباید فردا سرکار باشم . روزای مراقبت سنگین برام گذاشتن، چهار روز هم عدم حضور در اردیبهشت دارم بخاطر اینکه خرداد هم مراقبت دارم،  که یکیش فرداست ولی باید برم بخاطر دادن برگه ها. برگه ها پیش معاون اجرایی و خودشون هم میتونن بدن به بچه‌ها.  اما نمیدونم چرا حاضر نیستن همکاری کنن ، حس میکنم یه جوری انگار میخوان منو اذیت کنن که یا خودم بگم دیگه نمیام یا خودشون یه بهونه دربیارن. 

اصلا حس خوبی به اون مدیر و کار کردن باش دیگه ندارم . اگه بمونم سال خیلی سخت و عذاب آور و پر استرس و تنشی خواهم داشت با این مدیر. 

دلم میخواد اینجا فحشش بدم. اما ساره همیشه ادب رعایت میکنه خیر سرش.

و این یعنی الان تو بدترین شرایط کاریم قرار گرفتم و ممکنه سال دیگه کلا بیکار باشم . 

حتی نیم ساعت بیکاری و فکر آزاد نداشتم که بیام پست بذارم یا چیزی بخونم. 

وقتی هم میام اینقدر مسائل مختلف پیش اومده که اصلا نمیدونم کدومو بنویسم و چقدر به جزئیات بنویسم . 

دو مدیر هم ظاهرا همه چیزِ حتی همکاران شون رو به هم گزارش میدن از بس با هم دوستن. و این یعنی احتمال تاثیر بد گذاشتن این مدیر بر اون هم هست و باعث تغییر رفتارش مثلا با من بشه . با اینکه من هیچ خطایی نداشتم و کارم رو کامل انجام دادم.


دوشنبه این هفته امتحان هماهنگ نهمی هاست و خصوصی ها رو به زور تونستم اوکی کنم . 

ده خرداد هم امتحان هشتمی های دو مدرسه ست. سوالاتم تقریبا تمومه فقط باید کلیدشون هم آماده کنم و تحویل بدم برای کپی. 


از دورهمی ها و جشن های روز معلم اصلاااا لذت نبردم ، حس غریبگی بدی داشتم ‌. 

حس اینکه همه با هم خوبن و صمیمی اذیتم میکنه ‌ اما من بخاطر اینکه وارد حاشیه نشم، هیچ همکار صمیمی ندارم و هر بار پیش یکی میشینم ، فقط سعی میکنم طرف کم حرف باشه مثل خودم که هر دومون کمتر معذب بشیم. 

جهت همراهی فقط میخندم و یکی دو تا جمله شاید چیزی بگم . 

حتی به اندازه بقیه نمیخورم . 

اصلا حس اطمینان به ادامه کار ندارم. چون همش داره بم انرژی منفی منتقل میشه و گیر الکی میده. به خودم قبولوندم که برای همه پیش میاد اما دیگه قرار نیس عزت نفس آدم رو بازی بگیرن مخصوصا اینکه من واقعا خطایی نداشتم. اینکه بخاطر گرد و خاک مرتب تعطیل میشه آیا تقصیر منه؟ 


جمعه هفته پیش این بار  با خواهر کوچیکه اینا بازم رفتیم دیلم . این بار بیشتر از سری های قبل بمون خوش گذشت.  هم قایق سواری کردیم و هم موتور ساحلی سوار شدیم . کلی تو بازار دور زدیم و این بار چند تا چیز خریدم.  ناهار هم رفتیم یه رستوران و جاتون خالی غذای خوشمزه ای خوردیم . حتی خواهر و برادرم رو بردیم داخل رستوران،  چیزی که قبلا اصلا پیش نیومده بود و ما معمولا بخاطر اونا اصلا رستوران نمیرفتیم فقط غذا میگرفتیم و بیرون یه جایی می‌خوردیم. هوا هم اونروز هم خیلی گرم بود هم خیلی خاکی. اما بمون خوش گذشت.  


راستی حدودا ده تومن کادو روز معلم گیرم اومد، ۱۵ تومن هم از صندوقی که برنده شده بودم مونده بود، باشون یه جفت گوشواره مدل ورساچه حدودا سه گرمی خریدم. مثلا تو ارزونی بود ، همین هفته پیش که گرمی شش و هفتصد بود. چون پول تو دستم خرج الکی میشه ، بمونه تو حساب هم بی ارزش میشه.


نظرات 2 + ارسال نظر
Reyhane R یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 ساعت 17:08 http://injabedoneman.blog.ir/

خسته نباشی ساره جانم.
خدا قوت و سلامتی بده بهت.

ممنونم ریحانه جان

مامان فرشته ها شنبه 20 اردیبهشت 1404 ساعت 15:51 http://Mamanmalmal.blogfa.com

سلام اولا ببخشید یادم نبود روز معلم رو بهت تبریک بگم .
دوما گوشواره تون مبارک باشه الهی امسال مدام در حال خرید باشی و لذتش رو ببری.
سوما این حاشیه های مدارس و ادارات همیشه هست و واقعا انرژی بر هست بنظرم باید یه ذره تمرین بی خیالی داشته باشی حتی شده درمان دارویی از پزشک بگیر چون واقعا من رو توی سال‌های زیادی اذیت کرد در حالیکه خیلی از همکارانم در شرایط بسیار بدتر موندن و اذیت هم نشدن.
کم کم توی مدرسه ها که جا بیفتی تبدیل میشی به یک برند.خواهر من همینطوری هم استخدام شد هم سر کلاسش دعواست یعنی مطمئنم پول کلاس خصوصیهاش بیشتر از حقوق ماهانه اش هست و البته ایشون معلم کلاس اول هست و من مدام تشویقش،میکنم همونجا بمونه تا بچه ها از پایه هم قوی باشند و هم عاشق درس باشند.برند که شدی کار برات سرازیر میشه و کم کم میتونی یه جا برا خودت مهیا کنی که درس بدی حتی شده یک اتاق از آشناها و یا دوست هات .
ببخشید اگر نوشته هام اذیتت کرد میتونی تایید نکنی عزیزم میدونم که خودت به همه راه‌ها فکر میکنی اما خسته نشو عزیزممممم

خواهش میکنم عزیزم
ممنونم
نه عزیزم اذیت چرا ...
مرسی از همراهیت . انشاالله همیشه شما و خانواده موفق باشید
سعی خودمو میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد