بازم کنسلی

بازم سفر کنسل شد ، به عروس مرخصی ندادن و به شرایط خاص کاری نتونست رئیسش رو   قانع کنه . ناگفته نماند که مدیر منم  غیرمستقیم  بم نه گفت ولی من گفتم جبرانی میام براتون ، و به زور میخواست با من راه بیاد ، که البته نیومد ، گفت مگه خانم ساره نمیدونه ما هر سال تا ۱۵ شهریور باید کلاس باشیم؟  منم گفتم سر حساب که جبرانی میام دیگه نیازی به مرخصی هم نداشتم برای همین تصمیم  گرفته بودم که برم ، اما زیر بار نرفت و من تا همین الان که آخرش بخاطر عروس کنسل شد ، تو هل و ولا بودم که آیا کارم و کلاسام خوب پیش میره یا نه و نکنه روز آخر بگه حق نداری بری . 

داداش امروز با خانمش اومده بود کلی اصرار کرد . بنده خدا چند روزه پیام داده و اصرار کرده که عروس مرخصی بگیره . آخرش نشد . با ناراحتی و حالت قهر رفتن .

الان من میخوام گریه کنم . بخاطر ناراحتی داداشم . بخاطر اعصاب خوردی و حرص این چند روز . بخاطر رو زدن های بی نتیجه م ، بخاطر مدیر نفهمم  چطور یه زن اینقدر بیشعور ، بی احساس و سنگدل میشه آخه ، بخاطر فشار روانی و کاری که به خودم وارد کردم که حداقل من همراه باشم و نه نیارم تو رفتن . آخرش هم نرفتن بخاطر عروس شد . اما داداش خیلی ناراحت و شاکی از خونه رفت . 


تا حدی هم باید شرایط کاری ما هم درنظر بگیره واقعا . 

ما فقط اسمی نیروی آزاد  هستیم ولی اسیریم . اسیر رئیس  و مدیر . کار دولتی  حداقل مرخصی هاش رو داره و منت سرش نمیذارن برای یه مرخصی . به داداش گفتیم کاش قبل برنامه ریزی با شرکت اول شرایط ما هم چک میکردی . همیشه همینطور بوده برنامه  میریزه و تحمل مخالفت  و نه نداره . درصورتی که همه این سالها بارها بخاطرش ما برنامه ها کنسل کردیم و بدون قهر سعی کردیم شرایط شون درک کنیم . 

اما خب با همه اینا خیلی براش ناراحتم . بشون میگیم خودتون برید میگن ما کی بدون شما جایی رفتیم . البته پیش اومده بدون ما برن اما لو نمیدن . یا شاید واقعا یه جاهایی رو فقط با ما دوس دارن برن . 


من یه آدم دل نازک و گاها خاک بر سر هستم . به اون دلیل که دلم نمیاد به کسی نه بگم . دلم نمیاد باعث ناراحتی کسی بشم . خیلی وقتا پا روی خودم و دلم گذاشتم بخاطر دیگران . اما اینو متقابل دریافت نکردم.  و نمیتونم جور دیگه ای هم بشم . 


دیگه هیچ جا نمیتونیم بریم . از اول تابستون  حرف مون این بود چند روزی بریم کوهمره  مثل پارسال . اما با این ماجرای امروز ، دیگه نمیشه رفت . هم چون عروس مرخصی نداره ، هم اگه بتونه بگیره هم نمیتونیم بریم چون داداش میگه فقط برا ما مرخصی نداشتید . که البته رفتنی حرف های تلخی زد که شما با همه میرید با ما نه . منظورش دامادمون بود . ما پارسال ۴ روز عجله ای بعد چهار پنچ سال رفتیم کوهمره و شیراز . و تا الان دیگه درنیومدیم.  یه بار دیلم گناوه با خود داداش رفتیم ، همین . 


فشار روی رگ های مغزم رو فقط خودم حس میکنم . گاهی میگم ساره تو چه خرجونی دختر ، یکی دیگه بود یه رگ تو سرش میپوکید میمرد راحت میشد . 

ایجاد تطابق  با این همه آدم تو خونه و تو سه تا محیط کاری با درجات کم و زیاد ، خیلی سخته و گاهی خارج از کنترل. 


به داداش پیام دادم آرومش کنم . با اینکه خودم نا آرومم.  اما حالش خوب نبود . نه عروس خیلی براش سنگین بود . 


من فقط نگران مرخصی ندادن مدیر خودم بودم وگرنه بدم نمیومد با همه اخلاق ها و سختی هایی که از سفرهامون میدونم ، دوس داشتم چند روزی برم یه جایی ، آب و هوا عوض کنم . همه ش مالیده شد رفت . سفر چغاخور  و سفر کوهمره  و حتی سفر خودم . 


چقدر زندگی تو خونه ما سخته و هی سخت تر میشه . بعد بابا حال زندگی شخصی من خیلی بهتر شد . اما حال خانوادگی  مون خیلی فرقی نکرد و یه جاهایی خیلی هم بدتر شد . 

چرا آب خوش از گلومون پایین نمیره ؟؟؟  


چقدر دلم میخواد صبح بزنم بیرون یه کم راه برم . اما گرما و رطوبت بالا ، کاری بامون کرده نتونیم حتی از خونه دربیایم . یعنی هیچ تفریحی نداشتیم ، یه خیابون رفتن هم حسرت مون شد . این چه زندگیه . حتی یه هوای خوبی نداریم ، دلمون از خونه زده میشه ، سر به بیابون بزنیم .  

نظرات 14 + ارسال نظر
شیرین ۲ چهارشنبه 7 شهریور 1403 ساعت 22:46

ساره جان

اگر سفر برایت دلخوشی بزرگی است، پس تلاش کن در سال تحصیلی جدید، پنجشنبه‌ و جمعه را خالی کنی ( اگر برنامه امسالت را بسته ای و پنجشنبه جمعه کلاس داری، برای سال بعدت یادت باشد)

بعد در زمان خنکی هوا، یک تور ۲ روزه ، در یک منطقه نزدیک رزرو کن
و یا متزل دوستی برو

پول سفر ۲ روزه با تور، میتونه معقول باشد، بخصوص در ایامی که های سیزن نباشد

بعد بدون نیاز به مرخصی، و بدون نیاز به هماهنگی هزار نفر برای سفر، و با پول معقول، میتونی از حالا ذوق یک سفر دو روزه را داشته باشی

نگو خانواده اجازه نمی دهند که در این‌صورت باید از حالا به طور جدی روی جایگاه خودت در خانواده کار کنی

و برای پولش هم میتونی برنامه ریزی کنی، و انگیزه داشته باشی برای شاگرد خصوصی بیشتر حتی

ذوق برنامه ریزی برای سفر، کمتر از خود سفر نیست

موفق باشی دختر پر تلاش و دوست داشتنی

هنوز برنامه بم ندادن .
ذوقش که چشیدم و میدونم چیه

تو خانواده بعد پدر با مامانم مشکلات شدید تطابق تو تغییرات مربوط به خودم دارم ، چه در زمینه تغییرات ظاهری و چه درونی و سفر
با این حال من با توجه به تراپی م دارم رو زیرساخت ها کار میکنم

شیرین ۲ چهارشنبه 7 شهریور 1403 ساعت 08:32

در مورد عامل پنجم، که خودت بهتر از همه میدونی چکار باید بکنی.

حتی اگر کسی همراهی نکرد، و شرایط سفر برایت جور شد، پا روی دلت بگذار و برو

وگرنه رفتن درنقش قربانی و سفر نرفتن، به تو و خواهرت بیشتر آسیب میزند


نترس، در غیاب چند روزه تو، اتفاق خاصی برایش نمی افتد
اگر هم خدای ناکرده بیفتد، دم تو گرم که سالها تنها مراقب خواهرت بودی، بدون اینکه وظیفه ات باشد و اتفاقا بیشتر به خودت ثابت می‌شود چقدر تنها بوده ای در ابن مراقبت مستمر

اتفاقا برای برنامه اخیرم میخواستم از روی احساسات و نگرانی هام نسبت به مامان و خواهرم پا بذارم و برم
چون مامان خیلی راحت رو همه اینا پا میذاره و میره و بخاطر من یا خواهرم خودش رو اسیر نکرده حتی اگه در حد یکی دو مورد بیرون رفتن باشه ولی رفته .

دقیقا دقیقا

شیرین ۲ چهارشنبه 7 شهریور 1403 ساعت 08:32

عامل چهارم. واقعا چیزی است که قابل پیش بینی و فراگیر است

بسیارررررر کم هستند جمع هایی که برای سفر دسته جمعی، خیلی راحت و روان، بتونند برنامه ریزی کنند

حتی جمع دوستان، چه برسه خانواده، و بخصوص برخی خانواده ها مثل شما

درک نمیکنم چرا اینگونه بر آشفته شده ای از واکنش برادرت. اصلا قرار نبوده و نیست یکی تصمیم بگیرد و بقبه سریع و راحت لبیک بگویند، حتی برای یک تصمیم خوشایند

َضمنا یادم نمیاد سفرهای خانوادگی تون خیلی هم برای خودت دلنشین بوده باشه

هر جیزی که اسمش سفر باشه که لزوما همون سفری نیست که آدم دلش بخواد

من جای تو بودم، اصلا به مدیرم اینقدر اصرار برای مرخصی نمی کردم. معلمی همینه و کلاس جبرانی اصلا خوشایند دانش آموز و مرکز آموزشی نیست ،مگر جایی که چاره نباشد مثل بیماری

ربطی هم با شخصیت مدیرت ندارد، چون تجربه طولانی دارم در ابن حوزه میگم

دفعه بعد، در برخورد با چنین پیشنهادی از طرف خانواده، از اول بگو من نمیتونم مرخصی بگیرم. راحت و آسوده، بهشون بگو شما بروید سفر خوش بگذره. چند بار که بگویی، کم کم برایشان جا می افتد نوع شغلت

دیگه ناراحتی برادرت یا بقیه. حاشیه است که ربطی به تو ندارد. در حد معقول تلاش کن که آرام شان کنی. اما کسی مسئول احساسات بقیه نیست. شاید این وسط، بیشتز حق دادم به عروس تان. چرا باید ازش دلخور شد واقعا؟

آره واقعا مخصوصا از وقتی عروس اومده تطابق و برنامه ریزی بیرون رفتن هامون خیلی سخت تر شده ، هم بخاطر مشکل جا تو ماشین و هم تفاوت سلیقه ها.

نمیدونم دلم سوخت برای داداشم .
و حس کردم عروس تا حدی تمایل به رفتن و همراهی با اون داداش و خانمش رو نداشت و مرخصی یه جورایی حجت اتمام شده بود .
آره راجب مدیر و جبرانی حرفت درسته

شیرین من همیشه به زور خودمو با بقیه به توافق میرسونم که نه نیارم تو کارشون . میدونم درست نیست و باید ازین به بعد بیشتر روش کار کنم . و اتفاقا اعلام کردم فردا اگه رفتم مدرسه هیچ کس از من توقع مرخصی نداشته باشه و رو هیچ سفری رو من حساب نکنید . صاف و راست بشون گفتم
نه گفتن رو باید بیشتر کار کنم . من نه زیاد شنیدم اما از نه گفتن ترس دارم

شیرین ۲ چهارشنبه 7 شهریور 1403 ساعت 08:31

عامل سوم، چرک کف دست

واقعا اینو حتی حاضر بودم قرض کنم تا این حد

شیرین ۲ چهارشنبه 7 شهریور 1403 ساعت 08:31

عامل دوم

در مورد شرایط خانوادگی ات، هم خودت هم دوستانت در اینجا و همینطور مشاورت، صحبت های زیادی شده و قطعا خودت خیلی چیزها را میدانی و همینطور میدانی که با چه کارهایی میتونی گام به گام ، جایگاه مستقلت را د خانواده تعریف و تحکیم کنی.

و مهمتر اینکه خودت بهتر از همه میدونی تا چه حد توان و انگیزه و قدرت داری برای این مبارزه
و تا جه میزانی هزینه هایی که میخواهی در این راه بدهی. برایت می ارزد در مقابل دستاورد هایت

پس چیز جدیدی ندارم بگویم، جز اینکه شعار دادن امثال من. در مقابل خستگی ها و تلاش های خودت، اهمیت به مراتب کمتری دارد‌ . گاهی پذیرش بیشتر و مبارزه کمتر. راندمان بیشتری دارد تا شعار زدگی.


تنها پیشنهادی که دارم اینه که دنبال راه های میانه باشی. مثلا سفر به منزل یک دوست در یک شهر نه چندان دور، حتی برای ۲ روز و یک شب. فکر هم نکن که آیا فرصت جبران برای سفر به منزل آن دوست را بعدا خواهی داشت یا نه. گاهی میزیان دوست بودن به اندازه مهمان بودن لذت بخش است

درمورد برنامه اخیرم فقط یه مقدار مامانم مخالفت داره ، عادت نداره ببینه من بخوام تنها جایی برم و اصلا نمیپسنده . با اینکه تو فامیل داریم دخترهای خیلی کوچک تر از من که تنهایی سفر میرن .
اون راه های کوتاه تر .... فقط یه دوست تو شهر دارم که خیلی دیر به دیر همو میبینیم که نسبتا صمیمی هستیم و از دوستان قدیمی .
اون دوست صمیمی اهوازی م هم این مدت باردار بود و تازه زایمان کرده . دورش شلوغه و نشد که به رفتن پیشش حتی فکر کنم .
ولی متوجه منظورت هستم . قدم های کوچیک کوچیک که هم برای من آسون تر باشه هم خانواده پذیرش بهتری داشته باشند

شیرین ۲ چهارشنبه 7 شهریور 1403 ساعت 08:30

عامل اول: این محدودیت در مرخصی برای خیلی از مشاغل از جمله معلمی بوده و هست. منظورم از معلمی، شغلی مثل شماست، وگرنه یک معلم رسمی میتونه تابستان نرود مدرسه

این شغل، الان شغلی است که برای شما هم استقلال نسبی مالی آورده و هم مورد علاقه تان است

ندیدم که به شغل دیگری ابراز علاقه کرده باشید و یا شرایط یک شعل دیگری برایتان پیش اومده باشد

طرز فکر من اینه ( درست یا غلط) ، استقلال مالی اگر مهمترین نباشد، یکی از مهمترین پارامترهای هویت شخصی آدمهاست.

آدم میتونه بدون سفر رفتن زندگی شاد داشته باشه، ولی برای اکثر آدمها از جمله خودم و شما، بدون استقلال مالی ، زندگی تعریفش متفاوت میشه به سمت منفی

حالا یکی ممکنه مثل من، شاغل بودن براش هویت اجتماعی نباشه. اما استقلال مالی، قطعا مهمه

پس جابگاه سفر، حتی اگر خیلی سفر دوست باشیم، با اهمیت شغل اصلا قابل مقایسه نیست

بنابراین، سعی کن مثل خیلی ها نباشی که از شغلت گله مند بشی بخاطر اینکه محدودیت میاره برای یکی از جنبه های غیر حیاتی زندگی ات

سعی کن عوامل دیگر را بررسی کنی، و شِغلت را به معضلی محدود کننده در ذهنت تبدیل نکن

اما اگر روزی روزگاری، شرایط و علاقه مندی برای تِِغییر شغل داشتی و آنزمان همچنان سفر برایت مهم بود، میتونی نوع مرخصی گرفتن شغل جدیدت را جز پارامترهای مهم در تصمیم گیری ات برای تغییر شغل لحاظ کنی

آره من کارمو دوس دارم ، به نکته خوبی دقت کردی من هیچ وقت نگفتم کاش دکتر بودم یا مهندس
اما آره دوس داشتم کارمند بانک بودم ، کارمندی رو دوس داشتم همیشه .
اما واقعا دغدغه م نبوده و با همه سختی شغل معلمی ، ولی از کارم راضی ام . و بخاطر استقلال مالیش هرچند نسبی هم خیلی شاکرم .
دقیقا آدم اگه یه شهر سرسبز و آب و هوای خوب و استقلال حرکتی داشته باشه توی خود شهر هم میتونه تفریح کنه و خوش بگذرونه . مثلا بشینه تو پارک ، یه روز ناهار یا شام یا صبونه بره رستوران ، یه روز با دوستاش دورهمی بگیره . اما من تو همه اینا آزادی ندارم . شهرمون که بماند که هیچ جای تفریحی نداره .
من بدون شغل و کارم هیچی نیستم ، من با همین کار هویت گرفتم و زنده هستم بدونش نابود میشم .
راستش از شغلم و شرایطش گله ای ندارم . مشکل مرخصی برای انواع مشاغل هست . از نوع برخورد مدیر داخلی و رئیس بازی زیاد از حدش ناراحت و گله مند میشم .
شیرین جان بعید میدونم اگه یه روزی ازین شغل دربیام دیگه دنبال کار دیگه ای غیر نقاشی برم . مگه اینکه خیلی شرایطش سوپر فوق‌العاده باشه

شیرین ۲ چهارشنبه 7 شهریور 1403 ساعت 08:29

ساره جان

اونطور که من متوجه شدم، چند مانع یا محدودیت برای سفر رفتن داری

اول شغلت ، که بعنوان یک معلم اجازه مرخصی مثل خیلی از کارمندها نداری

دوم محدودیت خانواده برای سفرهای مجردی

سوم مالی، که نمیتونی مثلا به راحتی با فلان تور سفر بری

چهارم هماهنگی با اعضای خانواده ، بعلت تنوع سلائق و همچنین دشوار بودن همسو شدن شرایط همه اعضا خانواده

پنجم، شرایط خواهرت و اینکه در غیاب تو، چه کسی این کارها را انجام بدهم

شرایط آب و هوای محل سکونتت رو نگفتم، چون پیش فرضم‌ این است که میتونی برای سفر جای دیگری بروی، ولی از سوی دیگر این رو باید در نظر گرفت که این هم میتونه یک عامل محدود کننده باشه برایت، چون فرصت سفر ۲ روزه در نزدیکی اقامتت را تقریبا از بین برده


بیا تک تک عوامل رو بررسی کنیم و ببینیم چطوری میتونی در مجموع شرایط رو تغییر بدی

و البته چون بارها از سفرنرفتن گله کرده ای. پس پیش فرض مان این است که این مسئله الان برایت بسیار بولد و مهم است و یا بولد و مهم شده

اولا تشکر فراوان عزیزم
دوما از آخر شروع میکنم به جواب دادن
من همیشه عاشق سفر و تفریح بودم و البته ترجیحا با دوستانم یا تنهایی .
چون با خانواده عملا همون شرایط رو فقط جا به جا میکنیم .
باشه عزیزم بررسی می‌کنیم.
خیلی محبت کردی و وقت گذاشتی واقعا

مونا سه‌شنبه 6 شهریور 1403 ساعت 19:50

اشکال نداره که نشد
فدا سرت
انشاالله به زودی یه موقعیت بهتر یه جای باحالتر
خدا رو چه دیدی
تو دنیا اتفاق های خوبم میفته
شاید این دفعه نوبت تو بود

مرسی عزیزم امیدوارم قربانت

مونا سه‌شنبه 6 شهریور 1403 ساعت 16:55

سلام
چطوری؟
سفری که خودت تنها میخواستی بری چرا کنسل شد؟
اون که دیگه هماهنگی نمیخواست
فقط مرخصی از کارت رو میخواست
چرا نرفتی؟!

سلام مونا جان
دوبارش همین سفر چغاخور خورد تو روزایی که من میتونستم شرایطم اوکی کنم برم ، و هر دو بار چغاخور کنسل شد و اینم بار سوم
از طرفی هم من به سختی شرایط کاریم اوکی میکردم که مرخصی بگیرم .
حالا باید ببینم تا آخر شهریور همه جوره شرایطم اوکی میشه
هم باید جوری برم که عروس عصرکار باشه که صبح کمکی مامان و خواهرم باشه
هم میزبان شرایطش اوکی باشه که من معذب و مزاحم نباشم
از هرطرف باید چندین مورد رو باهم اوکی کنم که هربار یکی دوتاش جور نمیشن
بدبختی اینه که سال تحصیلی بدون تعطیلی در راه داریم و نمیشه برای پاییز برنامه ریخت . پوست مون کنده میشه

فرشته یکشنبه 4 شهریور 1403 ساعت 23:38

چقدر بد حیف شد واقعا ناراحتم برات
کاش میشد برین

نشد خواهر نشد

سارا یکشنبه 4 شهریور 1403 ساعت 16:01 http://Perinparadais.blogsky.com

عروس که مرخصی نداره یعنی همون عروس جدید که باردارن؟

بله سارا جان

رها شنبه 3 شهریور 1403 ساعت 21:25

کاش بدون عروس و داداشتون میرفتین. هماهنگی سخته

جامون نمیشد تو یه ماشین رها جون

غزل سپید شنبه 3 شهریور 1403 ساعت 15:31

فقط میتونم بگم کاش میتونستم بغلت کنم ساره جان

قربونت بشم خوشحالم که هنوز میای اینجا

رضوان شنبه 3 شهریور 1403 ساعت 12:49 http://nachagh.blogsky.com

ساره خانم کل!
برگ گل خانوم؟
مراقبت کن خود را از هرگونه استرس.به حرفایی که زده میشه احساس گناه کنی بی اعتنا باش

چی بگم رضوان جان

جان از تن رفته اما تن هنوز میجنبه

هنوز امیدوارم یه اتفاق خوب بیافته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد