جلسه بیست و یکم مشاوره

قبل از اینکه درمورد تراپی امروز صحبت کنم . اینو بگم که خدا رو شکر حالم خیلی بهتره . تقریبا از درد چیزی دیگه نمونده . راحت تر سوار ماشین میشم و تو سرویس بهداشتی هم کمتر اذیتم . اگه بدونید چه حالی دارم . یه حال خوب . یه حس حیات بعد از مرگ . یه عمر دوباره . نمیدونم اسمش رو هرچی که بذارم ولی خیلی خوشحالم که بعد تقریبا سه هفته درد شدید ، حالا حالم خوبه . گوش شیطون کر . 

یه جور سرمستی زیر پوستم حس میکنم . یه جور پیروزی . یه جور نجات . خدایا شکرت . 

امیدوارم که هرچی بوده باشه تموم شده باشه . و نهایتا یه گرفتگی شدید بخاطر سیکل چند ماه عقب افتاده و اثر آمپول باشه که باعث این  دردها شد. 


دو روز پیش از دکتر وقت مشاوره خواستم . برای امروز ساعت ۱۱ نوبت دادن . رفتم بیرون . میتونم بگم شاید ۱۰ روز بود صبح ها از خونه نزده بودم بیرون هم از شدت درد و هم هوای جهنمی که  آدمو داغ میکنه . ولی برای اینکه بتونم راحت حرف بزنم و پیاده روی اجباری هم داشته باشم ، رفتم بیرون.  

چند موضوع تیتر کرده بودم که با دکتر حرف بزنم . و فکر میکردم همه شون اونقدر مهم نیستن و حتی به ۴۵ دقیقه نمیرسونم و زمان اضاف میارم . اما راستش کم هم آوردم و چند تا موضوع رو اصلا نشد حرفی بزنم . 

راجب مثلا شوخی های داداشم و حقوقم حرف زدم . دکتر گفت میدونی اصلا بحثی به اسم شوخی وجود نداره . و اینی که ما بش میگیم شوخی در واقع تکانه های روانی درون ما هستند که برای دفاع از خودمون یا نشون دادن خشم مون در قالب زیبایی بیان میشن که مثلا محترمانه رفتار کرده باشیم . یک شیوه دفاعی پخته و متمدن . 

و معمولا همه ش احساس و تفکر جدی ماست که بیان میشه . 

درهرحال گفت مقدار درآمد تو ، نوع خرج و پس اندازت به هیچ کس مربوط نیس و باید یاد بگیری برای افرادی که ازین کانال آزارت میدن حدی تعیین کنی که تکرارش نکنن . و به داداشت بگو تو داری با این حرفات منو و کار و حقوق منو تحقیر میکنی و این منو ناراحت میکنه . گفت  بش اجازه ندید رفتارهایی بکنه که پدر میکرده . و خب خیلی جملات مشابه همین . 

راستش برای من مقابله و مباحثه  با بعضی افراد خیلی سخته . 

دکتر گفت تو خیلی ظلم پذیری . و اگه نتونی تو خانواده حقت رو بگیری تو اجتماع هم نمی تونی . 


درمورد مشکلات سلامتیم صحبت کردم . دکتر خیلی ناراحت شد . گفت کی بیشتر از همه برات ناراحت شد ، گفتم خواهرم . گفت ناراحتی بقیه چه تأثیری به حالت داشت . گفتم خب هم اینکه حس میکردم براشون اهمیت داره دردم و هم در حد توان شون کمکم کردن تو کارا . و همه پیگیری های این مدت رو براش تعریف کردم ، از اینکه اینقدر درد کشیده بودم خیلی ناراحت شد. نظر ایشون هم این بود که ام آر آی نرم . به جاش برنامه ورزش و حرکات اصلاحی درست رو بیارم تو روتینم.  گفتم هزینه باشگاه خیلی برام سخته با این همه هزینه هایی که ماهیانه دارم . گفت تو خونه یه جایی رو اوکی کنم . منم میخوام یه پنکه تو انبار اوکی کنم انشاالله از شنبه شروع کنم . البته هوا واقعا گرمه اینجا بالای ۵۰ درجه شوخی نیس . حتی زیر درخت هم باد خیلی گرمی احساس میشه . امروز تا برم و بیام سوختم . 

به دوست فیزیوتراپم گفتم برام حرکات اصلاحی زانو و کمر بفرسته.  یکی از خوانندگان هم لطف کردن برام فرستادن.  امیدوارم گرمای انبار توانم و انگیزه م رو نابود نکنه . 

از یه متخصص تغذیه و رژیم به معرفی دوست خواهرم در رشت ، درخواست برنامه رژیم کردم . هزینه آنلاین  ۳۰۰ پرداخت کردم . هنوز برنامه آماده نشده . ولی من از امروز خودم رو بردم تو مقدمات رژیم . 

رژیم برای من خییییلی سخته واقعا . اما باید وزن و سایز کم کنم بخاطر کمتر شدن فشار رو زانو و کمرم و همچنین جلوگیری  از افزایش چربی دور شکمی که تنبلی تخمدان رو حادتر میکنه . حالا فکر نکنید من خیلی چاقم نه اصلا . اما چون قد بلندی ندارم ، نیازه که مراقب خودم باشم و باتوجه به مشکلات اخیر لازمِ تغذیه م هم اصلاح بشه . 

امروز اصلا نوشابه نخوردم . و چقدر دلم براش آبه . 

متأسفانه نوشابه پایه ثابت سفره مونه و من هر روز یک سوم لیوان میخوردم . داداشم بدجور بش معتاده ماهم باش معتاد شدیم . 

چقدر برام چشمک میزد بیا یه قُلُپ بخور ، اما من گفتم نه عزیزم نمیخورمت  . دل کندن ازش خیلی سخت بود . یه مقدار گرسنگی بیشتری تحمل کردم امروز . شام هم همبر داشتیم ، نصف همبر رو آتیش اجاق بدون روغن کباب کردم تو نصف باگت خوردم . احتمالا  آخرین وعده همبر من باشه تا برنامه رژیم آماده بشه ‌ . 

خدا کنه سخت نباشه و پختن غذاهای خاص و جدا از خانواده نداشته باشه ، که البته آرزوی واهیه ، و همین سختش میکنه . که غذات با بقیه فرق کنه .  کاش از پس این هم بربیام . من تو زندگی کارای سخت زیاد کردم اما رژیم همیشه برام غول بوده ، الانم خودم رو بردم تو چالش مقابله باش . بخاطر سلامتیم . 

 

راستی دکتر گفت از این وضعیت دردت چه تعبیری داری و چه اسمی روش میتونی بذاری ؟ راستش خندیدم . گفت چرا میخندی ؟ گفتم سوال سختیه . گفت یه اسم براش بذار . 

گفتم درد ناجی . 

چرا ناجی؟

چون تو تعریف های قبلی گفته بودم که باعث شد کمی از کارا کم کنم و کمک بقیه رو بگیرم . دکتر گفت این درد برای تو یه فرصته . برای توئی که نه نمیتونی بگی و مخالفت نمیتونی بکنی ، این درد اومده که یه کاری برات بکنه . اسمش رو چی میذاری ؟ منم گفتم درد ناجی . یعنی دردی که منو از فشارهای قبلی کمی نجات میده . 

و ایشون ازم خواست برای این درد ناجی یه نامه بنویسم . 

خیلی سخته ها بخوای برای یه مفهموم انتزاعی،  نامه بنویسی . 

اما باید بنویسم راه درو نداره . البته من از تکالیفی که میدن واقعا استقبال میکنم حتی اگه سخت باشن . 




نظرات 3 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 10:33 http://Perinparadais.blogsky.com

هزینه مشاوره چقده؟ دوست دارم منم شروع کنم به مشاوره گرفتن

سارا جان هزینه ۵۰۰ هزار تومن هست . برای ۴۵ دقیقه مکالمه که هزینه ش هم با شماست

رضوان پنج‌شنبه 7 تیر 1403 ساعت 14:15 http://nachagh.blogsky.comy

خدا را شکر که خوبی.همه آنچه نوشتی می تونه موضوع کامنت گذاشتن به من بدهد.پارگراف پاراگراف.اما من میخوام به درد ناجی بپردازم.نامه هه که قراره بهش بنویسی.ون یه نوه دارم میخوام نامه بهش بنویسم .فقط سه سالش است.

ممنونم از همراهیت
خدا برات حفظش کنه عزیزم

فاضله پنج‌شنبه 7 تیر 1403 ساعت 08:53 http://1000-va2harf.blogsky.com

خدارو شکر

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد