پوش پوش بعد از شش روز غذا نخوردن ، دو روز آمپول زدن، الان چهار روزه که رفته و دیگه برنگشته. خیلی ناراحتم. همه این سالها بودنش، مراقبت کردنش، بغل کردنش و محبت و انرژی ای که انتقال میداد رو هی یادم میاد و بغضم میگیره.
پیش خودم میگم تو همممه کاری براش کردی ، تو این سالها چند بار به شدت مریض شد و حتی تو سالایی که بابا زنده بود و مراقبتش سخت تر بود من همه انرژیم رو گذاشتم که حالش خوب بشه، اما متأسفانه این بار انگار آخرین ایستگاه بود.
حتما اونم منو خیلی دوس داشت، هرچند حرف نمیزد اما نگاهش خیلی چیزا میگفت. حتما خوشحال بود که خودش برای من با بقیه گربه ها فرق داره. حتما کیییف میکرد و لذت میبرد. حتما برام دعا میکرد.
سلام عزیزم درکت میکنم وابستگی سخته واقعا
سلام بله همینطوره
سلام
اون جاش خوبه نگران نباش همچنانم به یادته
سلام عزیزم
بغض دلتنگی