پوش پوش

پوش پوش بعد از شش  روز غذا نخوردن ، دو روز آمپول زدن، الان چهار روزه که رفته و دیگه برنگشته. خیلی ناراحتم. همه این سالها بودنش، مراقبت کردنش، بغل کردنش و محبت و انرژی ای که انتقال میداد رو هی یادم میاد و بغضم میگیره.  

پیش خودم میگم تو همممه کاری براش کردی ، تو این سالها چند بار به شدت مریض شد و حتی تو سالایی که بابا زنده بود و مراقبتش سخت تر بود من همه انرژیم رو گذاشتم که حالش خوب بشه، اما متأسفانه این بار انگار آخرین ایستگاه بود. 

حتما اونم منو خیلی دوس داشت، هرچند حرف نمیزد اما نگاهش خیلی چیزا میگفت. حتما خوشحال بود که خودش برای من با بقیه گربه ها فرق داره. حتما کیییف  میکرد و لذت میبرد. حتما برام دعا میکرد.




نظرات 2 + ارسال نظر
مامان فرشته ها سه‌شنبه 19 فروردین 1404 ساعت 23:53 http://Mamanmalmal.blogfa.com

سلام عزیزم درکت میکنم وابستگی سخته واقعا

سلام بله همینطوره

فرشته سه‌شنبه 19 فروردین 1404 ساعت 17:33

سلام
اون جاش خوبه نگران نباش همچنانم به یادته

سلام عزیزم
بغض دلتنگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد