خب از کجا بگم .
از هرچی یادم اومد میگم مهم و غیرمهمش اهمیت نداره
خب کارای طراحی بینی یا مماغ خوب پیش میره ، حتی سعی کردم لابلاش کارای عقب مونده مدل های چشم رو هم پیش ببرم .
دوشنبه تولد داداش بود و عروس یه دورهمی ترتیب داد تو خونه . خانواده ش رو دعوت کرد ، خواهر کوچیکه هم که هر روز هستن .
برای شام ساموسه پیتزایی درست کردیم ، کلی مواد ساموسه شد ، ۷۲ تا ساموسه شد . من مواد و طعم ها اوکی کردم ، خواهر کوچیکه چون من نبودم پیچید و بعدا هم خودش سرخ کرد . کلی تو سفره گذاشتیم و یه تعدادی هم سرخ نکرده موند برای دو شب بعدی. کیک و هله هوله های دیگه هم بود . پدر عروس خیلی خوش مشرب هست وقتی میاد خیلی با هم حال مون خوبه ، کلی حرف زدیم و خندیدیم. میتونم بگم درحال حاضر تنها خانواده ای که تو دورهمی با هم حال مون خوبه ، خانواده عروس هستن و بویژه پدر عروس . وگرنه مادر عروس یه جاهایی رو اعصاب بوده و هست . برادرش هم خیلی برای مراسم غد بازی درآورد با اینکه کوچیک تر هم هست و غیر یه بار اصلا خونه ما نیومده ، اون خواهر برادر دیگه ش هم آرومن و ساکت . ولی همون بابای عروس کل مجلس رو گرم و شاد میکنه . ما هم کنارش حال مون خوبه . همه مون پول دادیم ، عروس براش ماشین اصلاح گرفت . اتفاقا خود عروس هم خردادماهی هست و جمعه تولدشه . برنامه خاصی پیش بینی نشده ، به اونم پول میدم . شایدم داداش برنامه داره ولی فعلا چیزی نگفته .
و خبر مهم اینکههههههه دارم دوباره عمه میشم . بماند اینکه تفکرات شخص من چی بوده و پیش خودم گفتم حالا زود بود . اما از طرفی هم خب خوشحالم . امیدوارم سالم باشه .
دکتر زنان رو رفتم . آزمایش مشکلی نداشت و فعلا دارو گرفتم تا دوره بعدی .
مسئله بیمه رو هم چند روزه میرم میام اما هنوز نتیجه درستی نگرفتم . میگن اگه بخوای برگردی تحت بیمه پدر ، تا بیمه اردیبهشت مدرسه بشینه تو سیستم سازمان شده خرداد ، تا درخواستت پیگیری بشه برای بیمه پدر ، شده تیر و درنهایت فقط برج ۵ و ۶ رو میتونی تحت بیمه پدر باشی و آخر شهریور هم دوباره اقدام که بری برای مدرسه
گفتن به جای این کار میتونی اون بیمه ۱۲ درصدی که اول خرداد ثبت کردی رو مبلغ بیشتری بدی و درمانی رو اضافه کنی و هرماه هزینه ش شخصی پرداخت کنی . و اینم که بررسی کردم دیدم باید ماهی یه میلیون و دویست بدم بیمه تو شرایطی که حقوق ماهیانه هم ندارم فعلا . و آخر آخرش اگه بیمه زیر ده سال باشه هیچی به من تعلق نمیگیره مگه اینکه ماتفاوت سنوات رو بخرم و ده سال رو تکمیل کنم . از اون طرف هم بیمه مدرسه خودش رو بکشه با تعداد روزایی که داشتم از ۸ ماه کار فقط سه ماه بیمه درمیاد ، چون ساعت کاری های من کامل نبوده . اینم تازه با اون بشه ۷ ماه ، بقیه سال رو ندارم و بیمه م کامل نیس . یعنی گیج شدم این چند روز بسکه اینور اونور پرسیدم . داداش میگه نمیصرفه این همه از جیب بدی و نه سابقه ت کامل بشه و نه دفترچه درمانی درستی داشته باشی . تو که آخرش اگرم ازدواج نکنی حقوق پدر رو داری ، پس چه فایده الان بخوای اقدام کنی . مگه اینکه خودت رو بیمه عمر کنی . که حالا باید بدوم دنبال اینکه بیمه عمر چی خوبه و با چه شرایطی .
و درحال حاضر هیچ بیمه درمانی ندارم و اگه پرداخت هم نکنم کل تابستون هر مورد پزشکی برام پیش بیاد ، باید آزاد پرداخت کنم .
دیگه واقعا نمیدونم چی خوبه .
ولی بیمه مدرسه واقعا مزخرفه و هیچ سودی برام نداشت هیچ تازه از بیمه و مزایای پدر هم محروم شدم .
گیج و منگ هستم خدمت شما.
اگه نظری دارید و دستی به کار ، منو راهنمایی کنید .
بعد کله میکنم میگم ساره سابقه برا چیته اصلا مگه قرار چند سال دیگه کار کنی . زیر ده سال هم که میسوزه . ولی بعد میگم پس درمان چی ؟ اگه خدایی نکرده یه کیس پزشکی پیش اومد چی ؟
همین الانم برنامه م اینه که یه متخصص داخلی هم برم برای چکاپ . هر آزمایش و نسخه کلی پولش میشه .
بخدا موندم چه کنم ...
شنبه امتحان هشتمی های اون یکی مدرسه ست . سه تا شاگرد خصوصی دارم که باید این دو روز کلاس شون اوکی کنم و واقعا به سختی مکان و زمان جور میشه.
مدیر خنثی که بهتره ازین به بعد بش بگم مدیر ساناز ، ازم برای دخترش مشاوره زبان خواست و ازم خواست دخترش رو تعیین سطح کنم. و این یعنی ایشون هم داره کم کم از حالت خنثی درمیاد.
یه روز دبیر هفتم رو دیدم ، تو سلام علیک سرسنگین بود ، دلم سوخت . براش ناراحت شدم اما من چکار باید بکنم واقعا . حتی اگه برم بگم به نفع ایشون عقب میکشم و میشینم تو خونه ، موسس مطمئنا قبول نمیکنه . چون انتخاب اونا بر اساس احساسات نیس و معیارهای مهمتری دارن تو کارشون .
این امتحان داده بشه و برگه هام تصحیح کنم و نمرات ثبت کنم دیگه عملا کاری برای مدرسه ندارم و میشه گفت تعطیل میشم . مگه کار اداری پیش بیاد .
اینقدر هوا گرم و داغ شده اینجا که هرجور فکر میکنم همت پیاده روی در خودم نمیبینم . حتی این چند روز به زور رفتم دنبال کار بیمه . بدجور هوا داغه . دارم برای پیاده روی یه منطقه پیدا میکنم که حداقل دار و درخت داشته باشه بشه تو سایه ش پیاده روی کرد وگرنه نابود میشم . همین الانم بخاطر مشکلات هورمونی صورتم مرتب جوش میزنه و خشکه . دیگه آفتاب بگیره بدتر میشه .
اگه بگم دلم میخواست مامانم قربون صدقه م بشه بم نمیخندید، اینکه دخترم دخترم کنه ! و بگه مادر بیا بغلم ، دخترم مراقب خودت باش ، ماما درد و بلات به جونم . بیا اینجا جیگر مامان .
البته میدونم تو سن چل چلی این چیزا دیگه خیلی دیر و شاید بچه گانه باشه . اما عاشقی سن و سال نداره که . اونم عشق مادر فرزندی .
البته نمیخوام هم با چندتا خط سوءزنی نسبت به مامانم ایجاد کنم . دیگه شانس ما بوده که تو خونه و شرایطی بزرگ بشیم که از بس دور پدر مادرمون شلوغ بود ، وقت نکردن عاشقی و دلدادگی رو با ما تمرین کنن ، وقت نکردن آغوشی باز کنن ، وقت نکردن قربون صدقه برن .
امروز برای کلاس خصوصی رفته بودم خونه یکی از شاگردام ، مامانش یه نگاه به من یه نگاه به دخترش میگفت این قلب منه ، نفس منه
اگه بدونید چقدر دلم آب شد ، چقدر دلم خواست .
بعضی از آدما مثل من تو حسرت خیلی از عاشقی ها میمیرن .
عشق پدر
عشق مادر
عشق همسر
و عشق فرزند
که البته تو بحر سومی اصلا نیستم . یه جورایی حس میکنم ریسکش بالاتر از عشقیه که احتمالا بم داده میشه .
مامان بابا چرا وقت نکردید...
وقت برای یه ّبغل
یه بوس
یه جیگر بابا ماما کیه
یه قلب بابا ماما کیه .
چه هفته طولانی و سنگینی بود . به زور تموم شد .
فردا صبح مراقبت دارم . اگه بتونم برم دنبال بقیه کارای اداری بیمه م عالی میشه .
طراحی های این هفته تا الان خوب پیش رفت ، چون تایم بیکاری زیادی داشتم .
البته کارای ریز و درشت هم زیاد دارم اما واقعا برا چندتاش همت نکردم و موندن . مثل تسویه کمد لباسا، جمع و جور کردن کتابای اضافی . بازار رفتن و خرید لیستی که گفته بودم .
راستی فکر کنم نگفتم حاجی قلمچی باز رفت مکه و زنگ زد خداحافظی و حلالیت گرفت ، شیطونه میگفت بگو اول پولایی که ازم خوردی بده بعد حلال میکنم بری .
یه جابجایی خاص و مهمی تو زبانکده سابقم شده ، رئیس ش رفته جای دیگه و حالا اون مرکز با نیروهای سابق ادامه کار رو قوی پیش برده و چند بار زنگ زدن که باشون همکاری کنم و من گفتم وقت ندارم حتی هزینه رو بردن بالا ، اما من واقعا تایم خالی ندارم . خودشون گفتن حاضریم با رئیس قلمچی حرف بزنیم که با ما جوری همکاری کنه که بتونی با ما کلاس بگیری . ازم خواستن یه روز برم حضوری شرایط رو ارزیابی کنیم . ولی واقعا هماهنگی بین سه جا تا الان هم یه وقتایی خیلی سخت بوده حالا بشه چهار جا ، یعنی یه جا بخوای بری باید منت چهارتا رئیس رو بکشی تا بتونی بری .این یکی از بزرگترین معایب کار تو چند مرکز هست . زبانکده فعلی رو نمیتونم ول کنم چون رئیسش همیشه هوای منو داشت و همکاری کرده همه جوره . قلمچی هم درآمدش از بقیه بهتره، مدرسه که صبح هست و فعلا تعطیل. کار تو زبانکده سابق رو کجا جا بدم دیگه .
نمیدونم چم شده انگار دلم یه چیزی میخواد خیلی متفاوت و متنوع اما نمیدونم چیه .
دلم بهونه گیری میخواد و کسی که بهونه هام رو بخره .
دلم حرف زدن با یه دوست نزدیک میخواد . به قول نسل الانی ، وات دِ فاز ساره .
خودمم نمیدونم چرا فازم پریده ، شایدم میدونم ولی انکار میکنم .
انگار تو نوشتن تنبل شدم ، هر روز میخوام بیام اما حسم نمیکشه . مشکل وقت یا خستگی هم نداشتم . مامان هم برگشت . و کار سنگین و فشرده ای نداشتم . فقط به هم خوردن برنامه های امتحانی باعث میشه روزهای بیشتری رو مدرسه بریم و این درصورتی هست که قراداد ما تا آخر اردیبهشت بوده و ظاهرا هرچی تو خرداد سرکار میریم پولی پرداخت نمیشه و این ناعادلانه و عجیبه برام . تا ۱۶ خرداد امتحانات طول میکشه . و تعدادمراقبت های من زیاده .
این هفته تونستم چند تا کار طراحی برای استاد بفرستم . وارد آناتومی بینی شدیم ، به نسبت چشم مبحث ساده تریه.
جواب آزمایش رو گرفتم و هفته بعد باید نوبت دکتر بگیرم .
امروز قرارداد بیمه تابستون رو به شکل خویش فرما گرفتم . برای ۴ ماه باید سه میلیون و خورده ای بپردازم ، ۱۲ درصد بدون دفترچه درمانی . ولی گفتن میتونم درمان رو زیر نظر پدر برگردم . اینم باید از شنبه برم دنبالش.
حالا سوال مهم اینه ، منی که نهایتا بتونم ۵ سال دیگه کار کنم ، آیا میصرفه این همه هزینه بیمه خویش فرما بپردازم؟ و اینکه به ازای این مثلا ۵ سال ، چقدر و چند ماه حقوق بیکاری میدن؟
باید اینا رو وقتی رفتم از کارشناس بپرسم .
باید پنجشنبه مبلغ رو پرداخت کنم ، ماهی تقریبا ۸۰۰ و خورده ای .
باید بازار برم برای لیستی که چند وقته حوصله نکردم برم دنبالش ، ضدآفتاب و مرطوب کننده ندارم . پارچه فرم اداری باید بخرم بدم خیاط ، شلوار بیرونی هم میخوام .
هوا خیلی گرم شده و دارم به سختی خودمو قانع میکنم برای آمادگی پیاده روی های بعد اتمام مدرسه .
و انشاالله انجام سفارش سیاه قلمی که دوستم تقریبا یه ساله داده و من نشد انجامش بدم .
بعضی از چیزا خیلی سریع از دست میرن و بعضی از دوستان و عزیران، یه دوست شمالی داشتم خیلی وقتا که نیاز به حرف زدن داشتم یا بش پیام میدادم یا زنگ میزدم ، اما متأسفانه بخاطر مشکلاتی که براش پیش اومده رابطه مون خیلی کمرنگ شده و خدایی من دیگه کسی رو ندارم که باش راحت حرف بزنم .
حتی اون بهترین دوستم که همسایه و هم خونه بودیم ، همون دوستم که اهوازه . اسمش میذارم نجمه .
دلم میخواد یه دو سه روزی برم اهواز پیشش . البته الان ۶ ماهه بارداره و نمیدونم تا من تصمیم بگیرم برم ، آیا شرایط مهمان پذیری رو داشته باشه یا نه .
انگار دل منم پر از حرف شده ، اما قلمم یاری نمیکنه . یه جور آشوب ، یه جور ابهام ، یه جور بلاتکلیفی در خودم حس میکنم . البته حالم بد نیس . مشکل خیلی حادی هم ندارم . اما دیگه دیگه ....
مکالمه یه جمله ای اول صبح من و داداشم تو ذهنم
میگم داداشی نظرت چیه امروز سرکار نری بیشتر بخوابیم؟
که البته اون میگه نههه باید برم مغازه .
دیشب بخاطر کمردردم نتونستم خوب بخوابم . از خیلی وقته قبل ۷ بیدارم . اما حالا حس چرت دارم دوس دارم حالا بیخیال همه چی بخوابم ، چون امروز مدرسه نمیرم عصر هم کلاس ندارم . اما درعوض کلی کار خونه رو سرم ریخته و واقعا دارم درد میکشم این چند روز . عصر هم باید بریم امیدیه سر خاک خاله و برگردیم .
دیگه شنبه میتونم برم آزمایشم رو انجام بدم ، خدا رو شکر که به ته بیمه درمانیم تونستم خودمو برسونم .
برگه های نهمی ها ۶۰۰ تا هست باید تصحیح کنم .
هنوز هشتم ها امتحان ندادن .