-
صبح زود بخیر
چهارشنبه 10 آبان 1402 06:45
امروز تو یکی از مدرسه ها امتحان مستمر هشتم و نهمی هاست . پوستم کنده شد تا تونستم نمونه سوالی آماده کنم که هم آسون باشه هم استاندارد. یعنی امروز با حدودا ۱۰۳ یا ۱۰۴ تا برگه برای تصحیح میام خونه . صورتم چندتا جوش زیرپوستی زده که غوز بالا غوز نگرانی هام شده . تازه اون یکی مدرسه هم هفته که میاد امتحان دارن . امروز میرم...
-
خیلی حرف زدم
پنجشنبه 4 آبان 1402 20:55
هر شب میخوام بیام بنویسم اما اصلا نا ندارم . یه روزایی از همون ۶ صبح که بیدار میشم دیگه ظهر هم نمیرسم یا نمیتونم بخوابم مخصوصا روزایی که تا ۲ مدرسه باشم میره تا ۱۲ شب . این دو هفته هم خصوصی قلمچی داشتم و دیگه مجبور میشدم قبل ساعت های اصلی کلاسام که ساعت ۶ هستن ، تایم بشون بدم ، یعنی باید ۴:۳۰ قلمچی باشم با شاگرد خصوصی...
-
گزارش کوتاه
جمعه 28 مهر 1402 23:13
اومدم یه گزارش کوتاه بدم برم بخوابم . دیروز کلی کار انجام دادم تا قبل رفتن به جشن عروسی . جشن هم خوب بود بعد مدتها یه دورهمی به خوشی پیش اومد و حالمون رو بهتر کرد . جای بابا خالی بود و یه بغض که میومد و میرفت . انشاالله همه جوون ها عاقبت بخیر و خوشبخت بشن . خانواده عروس جدید هم بله رو دادن . تا دیگه با چند تا...
-
اتوبوس
چهارشنبه 26 مهر 1402 23:36
از حس نشستن تو اتوبوس بگم که چون سالهاست ازش دور بودم الان برام لذت بخشه . اینکه کنار پنجره بشینی و بیرون رو نگاه کنی و نگران چیزی از شیشه جلوی ماشین نباشی . یعنی همین ندیدن باعث میشه با یه حس اعتماد بیشتری بشینی و فقط به مقصد رسیدی پیاده بشی . میتونم بگم برای من مثل اینه که یه غذای آماده جلوم بذارن و فقط بخورم . ما...
-
چی فکر میکردم و ...
یکشنبه 23 مهر 1402 16:01
فکر نمیکردم به این زودی پشیمون بشم . واقعا خسته شدم ازین همه انرژی منفی شاگردا و خانواده ها . دلم میخواد برم استعفا بدم . روزی نیس که بم انرژی منفی منتقل نشه . گفته بودن ادعای خانواده های مدارس غیرانتفاعی خیلی بالاست اما من تا این حدش رو تصور نمیکردم . امروز خونه بودم اما اونقدر بم فشار اومد که به زور اشکام رو نگه...
-
خبر متفاوت
جمعه 21 مهر 1402 00:05
چقدر کم فرصت میکنم بیام اینجا حیف که وقت ندارم . اونقدر بدو بدوهام زیاد شده که حتی داداشم میگه دختر عین ام پی تری شده زندگیت. همش بدو بدو . ولی خوبم و راضی ام . شکر خدا . تایم های بعدظهرم کامل پر شده . یه خصوصی حضوری هم عصر تو برنامه م به زور جا دادم . اولین شاگرد خصوصی مدرسه ای رو هم امروز صبح داشتم . صبح بلند شدم تا...
-
دست هایم
یکشنبه 16 مهر 1402 21:56
باید هر روز دست هایم را ببوسم به پاس همراه بودن شان . روال تطابق با شرایط کاری جدیدم همچنان داره پیش میره . و به شدت دارم سعی میکنم توانایی های خودم رو بازیابی یا تقویت کنم . اگه بگم چالش ارتباط با نسل زی از نوع پرمدعا و مدرسه ای ش کار خیلی سختیه ، اغراق نکردم . بگذریم.... دیروز که میخواستم دم قلمچی از ماشین پیاده بشم...
-
کیف کاری
پنجشنبه 13 مهر 1402 23:16
امروز صبح جارو و گردگیری کردم . فرم مدرسه رو شستم . ورزش هم کردم . ساعت ده و نیم شده بود دیگه ، گفتم بیا برو تا همین بازار نزدیک خونه یه کیف بخر برای کتاب هات که تو دست نگیری . یه کیف اداری که فقط برای مدرسه و کار باشه . راستش بعد این یه ماه فشردگی کاری ، انگار دلم میخواست برم بیرون جایی که کارم با کتاب و مدرسه نباشه....
-
توکلت الی الله وافوض امری الی الله
پنجشنبه 13 مهر 1402 01:01
همین حالا دست از طراحی برداشتم ، استاد امروز تکلیف جدید فرستاد و منم دارم یه روتین جدید رو پیش میبرم که همون روز که تکلیف ارسال میکنه درصورتی که خیلی خسته نباشم بعد شام دادن بشینم تا دیروقت انجام شون بدم که کل هفته ذهنم درگیر و نگران تکلیف نباشه . خدا رو شکر از تقریبا بیست دقیقه به ۱۱ شروع کردم و تا ۱۲ و رب تونستم همه...
-
بوی خوش
سهشنبه 11 مهر 1402 19:58
تقریبا این سه روز آخر مریض بودم ، بدنم درد میکرد و تب کرده بودم ، گفتم شاید از فشار روانی و فیزیکی کار باشه ، اما یکی از دوستان تعجب کرد و گفت مگه تب از نوع فشار کاری هم داریم ؟ درهرحال انگار من دلم نمیخواست قبول کنم مریض شدم یا گونه ای از کروناست یا هرچیز دیگه . حتی دهنم ملتهب شده بود و هنوزم به زور غذا میخورم با...
-
فشار کار
شنبه 8 مهر 1402 21:48
چقدر من خسته م بچهها . این زنای شاغل که شوهر و بچه هم دارن ، چطوری از صبح تا عصر سرکار میمونن. من که خیلی تحت فشارم واقعا . صبح سرکار ، عصر سرکار . تو خونه هم یا جزوه آماده میکنم یا طرح درس یا کوئیز یا امتحان . فقط امیدوارم بتونم این فشار رو به تعادل برسونم . الان هم مغزم خسته ست هم بدنم . بعد مدرسه دلم میخواد بدون...
-
جلسه سیزدهم مشاوره
جمعه 7 مهر 1402 00:19
امروز با دکتر راجب یه سری چالش ها و مسائلی که این مدت پیش اومده بود صحبت کردم . و از رفتن به مدرسه . درمورد روال کارای خونه و بی نظمی ها که حرف زدم دکتر گفت حس کنترل گری داری . راستش من اصلا اینجوری فکر نمیکنم به دکتر هم گفتم اما ایشون نظرش این بود که اگه مثلا خواهر کوچیکه چیزی برداره و سرجاش پس نده ، من نباید ناراحت...
-
هفته اول مهر
چهارشنبه 5 مهر 1402 21:17
فکر کنم تا رو دور مدرسه رفتن بیافتم اینجا کمتر بتونم بیام . آخه از ۶ صبح بیدار میشم و کارام میکنم میرم مدرسه و هنوز با یه سری چالش ها روبرو هستم ، اونقدر ذهنم شلوغه که خدا میدونه . همش تو ذهنم کارام و برنامه هام مرور میکنم . ظهر میام خونه خسته و بی اشتها غذا میخورم . کمی میخوابم دوباره بلند میشم . از هفته دیگه از...
-
بند پ
یکشنبه 2 مهر 1402 21:23
دیشب قبل از خواب نشستم سه طرحی که استاد داده بود رو کشیدم ، چون فعلا سایه لازم نیس بزنیم کارم راحت تره . با فکر آروم تری خوابیدم . برای امروز کلی لباس جمع شده بود که خواستم بشورم اما مایع تموم شده بود و هنوز لباسا صداتون میشنوه . منتظرم داداش بره بخره . امروز آشپزی داشتم ، و از طرفی هم گیر نوشتن طرح درس ها بودم تا...
-
به وقت ۱ مهر ۱۴۰۲ ... و سفرنامه دو
شنبه 1 مهر 1402 18:30
شروع یه فصل پاییز متفاوت تو زندگی من . یه جور دیگه ، یه حال دیگه . ساره با همه خوشی و خستگی ها دیشب کاراش کرد و موبایلش رو ساعت ۶ تنظیم کرد و البته تمام شب خیلی خوب نخوابید ، اما صبح سر حال بلند شد و کاراش کرد ، فقط اینکه صبونه نخورد ، به نظر میاد دیگه اون ساعت حس صبونه نداره و باید یه چیزی آماده کنه ببره با خودش تو...
-
سفرنامه یک
چهارشنبه 29 شهریور 1402 16:34
دیروز بعد از جلسه دو مدرسه حرکت کردیم. جلسه ها خوب بود ، البته من کمی حس غریبی داشتم ، اما فقط من تنها نیروی جدید نبودم و این فکرم رو آروم میکنه . درهر حال من باید بتونم خیلی قوی کار کنم که بتونم جایگاهم رو ثابت کنم و سالهای بعد هم با این دو مدرسه عالی باشم . درباره قوانین مقررات و توقعات صحبت شد . تو مدرسه اول صبونه...
-
کوهمره طلبید ما را
دوشنبه 27 شهریور 1402 23:09
بچهها من این چند روز گیر کارای اداری طب کار برای مدرسه بودم و حسابی عصبی شدم ، آزمایش رفتم و هی برو مدرسه هی برو طب کار تا امروز تونستم تایید نهایی طب کار رو بگیرم . حسابی کلافه بودم . خدا رو شکر انجام شد . آزمایش رو چون هنوز دفترچه درمانی ندارم مجبور شدم هزینه آزاد پرداخت کنم و هنوز سرکار نرفته تو این مدت کلی خرج...
-
ذهن ریخته پاش
پنجشنبه 23 شهریور 1402 23:19
هفته پیش که نتونستم تکلیف طراحی بفرستم از استاد عذرخواهی کردم وقتی گروه باز بود و گفتم اینو بدونید که وقتی نتونم تکلیف انجام بدم خودم خیلی ناراحت و اذیتم . و چون این حرف خیلی از هنرجوهاست که واقعا دوس دارن کار کامل و بی نقص انجام بدن ولی گاهی شرایط زندگی اجازه نمیده ، پیام منو لایک و تایید کرده بودن ، استاد امجد حلبی...
-
پول دوس داشتنی
چهارشنبه 22 شهریور 1402 17:39
آخیییششش حقوق قلمچی واریز شد . بعد مدتها یه پولی اومد به حسابم . البته که خیلی ش رو بدهکار هستم . ولی انگار آب کارون و زایندهرود رو تو رودخانه جاری کردن ، جون بم اضافه شد . چقدر خوبه که کار میکنم و درآمد دارم . خدایا شکرت .
-
سال تحصیلی جدید
چهارشنبه 22 شهریور 1402 12:32
اسم پست قبل رو عوض کردم که بتونم موقع سرچ راحت تر پیداش کنم . مرسی از همه تون . الانم ایستادم پای گاز ، دارم سیب زمینی سرخ میکنم . دو روزه حالت های سرماخوردگی دارم . بیشتر تو گلوم سوزش حس میکنم ، البته دارو میخورم . و فعلا حالم بدک نیس . ولی کسلی ش بده و حس گیجی ش . البته خدا رو شکر میکنم که حالا مریض بشم نه اول مهر ....
-
تجربه های آشپزی
دوشنبه 20 شهریور 1402 19:23
همین حالا چقدر دلم خواست که پاییز میبود، پاییز خنک ، زرد و نارنجی ، با خش خش برگ هاش ، به همون زیبایی و با همون هوای دو نفره که فعلا برای من فقط حسش هست ولی با اینکه تجربه ش نکردم ، میشه لذت و زیبایی ش رو درک کرد . و قبلا بارها گفتم ما اینجا پاییز نداریم ، زرد و نارنجی نداریم ، خش خش برگ نداریم ، ولی چون حسش میکنیم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریور 1402 19:41
خدایا در قلبم انتظار چیزی که اتفاق نمی افتد را قرار نده. دعا قشنگتر از این هم هست؟ انگار کسی پست رمزدار رو باز نکرده ، البته چیز مهمی هم نیس اما من باید یاد بگیرم همه چیز رو عمومی ننویسم .
-
گاهی فقط برای خودم تراپی نویسی میکنم .
شنبه 18 شهریور 1402 19:40
-
سفر دو روزه
شنبه 18 شهریور 1402 12:56
پنجشنبه صبح خواستم با تاکسی برم شهر دایی ، اما داداشم گفت هوا خیلی گرمه بخوای بری ترمینال اذیت میشی خودم میبرمت، گفتم نمیخواد خودم میرم اینجوری تو هم مجبور نیستی مغازه ول کنی دو مسیر بری بیای . قبول نکرد و منو رسوند دم در خونه دایی . اونجا کمی نشست و دایی پذیرایی کرد و داداش برگشت خونه. یه ساعتی با دایی حرف زدیم و...
-
رشد شخصیتی
چهارشنبه 15 شهریور 1402 22:48
این یکی دو هفته چند مورد بی نظمی کاری تو کارام پیش اومد که اگه ساره یه سال پیش بود احتمالا ازشون رد میشد . این تغییر رو حتی خواهرم متوجه شده و گفت چه عجب از حقت دفاع کردی ، تو این زمینه رشد جدیدی کردی آفرین . مثلا اینکه داروخانه پول زیادتر ازم گرفته بود که بعد از یه هفته متوجه شدم ، رفتم با نسخه پیچ خیلی محترمانه و...
-
طولانی مثل راه رفتن های امروز
سهشنبه 14 شهریور 1402 21:40
امروز صبح کارام زود کردم و ورزش کردم و تقریبا ۹:۱۵ از خونه زدم بیرون و ۱۱:۳۰ برگشتم . یعنی هلاک شدم از راه رفتن ۶۵۳۸ قدم زده بودم به غیر از چند باری که تاکسی گرفتم . من قبلا همه جا با تاکسی میرفتم اما از وقتی پیاده روی رفتم دیگه به خودم توانایی و همت پیاده رفتن های زیاد دادم که این تغییر رو مدیون همون مدت کوتاه پیاده...
-
مدرک چالش اومد
دوشنبه 13 شهریور 1402 22:56
مدرک چالش امروز رسید دستم و چقدر خوشحالم کرد و کیف کردم . این دومین مدرک هست که از استاد میگیرم ، انشاالله میرم برای مدرک پیشرفته و دو مهره . شاید کل این مسیر بی توقف تا دو سال دیگه طول بکشه . و من عمری باشه میرم تا تمومش کنم . امشب رفتنم خونه دایی رو قطعی کردم و بشون خبر دادم چون تاکید داشت حتما خبرش کنم . اونقدر...
-
مفهوم عمیق
یکشنبه 12 شهریور 1402 23:43
شنبه خدا رو شکر همه کارام پیش رفت ، البته که کارای اداری همیشه اذیت توش هست اما اونقدر بد نبود . نمیدونم چرا وقتی بخاطر بیمه شدن از تحت تکفلی پدر خارج شدم ، اشکام سرازیر شد ، چرا گاهی یه چیزایی ظاهرا ساده و معمولی اونقدر مفهوم عمیقی دارن . من از بیمه پدر خارج شدم و حالا شماره بیمه خودم رو دارم ، در حال حاضر فقط حق...
-
پر پرواز
جمعه 10 شهریور 1402 21:34
دلم میخواد بال دربیارم و برم رشت ، برم پیش دوستم و محکم بغلش کنم . گاهی یه بغل از هر کار مهم و بزرگی ، مؤثرتره. کاش میتونستم زنجیرهای تو دست و پام رو باز کنم و هیچی مانعم نباشه . دایی باز زنگ زد و کلی اصرار که منتظرتم قبل مهر بیای . منم گفتم چشم حتما . این هفته کلاسام دیگه تموم میشه اگه بشه سعی میکنم همین پنجشنبه جمعه...
-
زنی دیگر
چهارشنبه 8 شهریور 1402 20:53
دارم ذهنم رو آماده میکنم ، تمرین میدم و قدرت میدم به روحم و جسمم ، به روح و جسمی که تو شغل رسمی معلمی در مدرسه باید خیلی قوی و آماده باشه . به یه زن شاغل فکر میکنم با کلی برنامه های متنوع . زنی که صبح بره مدرسه و شاید مجبور بشه برای ناهار روز بعدش یه کارایی رو از شب قبل انجام بده . زنی که باید هنرهاش رو ادامه بده و...