اتوبوس

از حس نشستن تو اتوبوس بگم که چون سالهاست ازش دور بودم الان برام لذت بخشه . اینکه کنار پنجره بشینی و بیرون رو نگاه کنی و نگران چیزی از شیشه جلوی ماشین نباشی . یعنی همین ندیدن باعث میشه با یه حس اعتماد بیشتری بشینی و فقط به مقصد رسیدی پیاده بشی . 

میتونم بگم برای من مثل اینه که یه غذای آماده جلوم بذارن و فقط بخورم . 

ما نیاز داریم که تو زندگی های مدرن و شاااااید مرفه مون همیشه یه چیزایی از روتین های قدیمی داشته باشیم . اینجوری هم لذت می‌بریم هم قدر داشته هامون رو بیشتر می‌فهمیم. 

اینکه نگاهم به قاب پنجره ست که فقط یک طرف رو ببینم و گاهی چشمم به آسمون بیافته و ابرها و رو زمین  درخت ها رو ببینم، خیلی حس خوبیه . 

یاد اونموقع ها میافتم که شیراز با خط واحد اینور اونور میرفتم و گاهی با تاکسی . و البته هیچ وقت یادم نمیره اولین روز دانشگاه که تا ۸ شب کلاس داشتم و بعد سوار خط واحد شدم و ایستگاه خودمو گم کردم و تا کجا اشک ریزان تو خط واحد شیراز رو دور زدم تا دوباره تونستم منطقه خودم رو پیدا کنم و پیاده بشم ، چه حال بدی بودم اونشب .  


هوا دلچسب شده دو روزه . البته ما هنوزم کولر روشن میکنیم . اما جوریه که دلم میخواد بیرون بشینم کار کنم . 


این هفته شرایط کاری مدرسه خیلی بهتر بود ‌. برگه نظرسنجی از بچه ها بدون اسم خواستم و حتی یه مورد منفی توشون نبود ، غیر اینکه خانم زیاد انگلیسی حرف نزن ، خانم امتحان نگیر ، خانم امتحان آسون بگیر . باهاشون راحت تر برخورد میکنم و آزادتر گذاشتم شون . بیشتر دل به دل شون میدم . و فعلا مشکل خاصی نیس . 

بازم کلی برگه جمع شده برای تصحیح و هنوز از امتحان درس اول خلاص نشدم ، باید بشینم برای امتحان مستمر که هفته اول آبان هست و مدیر تعیین کرده ، باز چندین نمونه سوال طراحی کنم . حتی میترسم نرسم تا اون روز . واقعا خسته کننده ست . 


استاد هم امشب سه تا تکلیف آناتومی پا داده که هر سه باید سایه هارمونی بزنم ، یا خداااا . کی و چطور ؟ هنوز نمیدونم . 

هفته پیش هم تکالیف طراحی رو تو سه شب تونستم تموم کنم . 


فردا قراره بریم عروسی یکی از خواهرزاده هام . یه جشن کوچیک و خودمونی هست . من لباس نخریدم و قراره یه چیزی از خواهرم بگیرم بپوشم . 


ولی برای داداش باید از حالا فکر لباس باشم . انشاالله برم باشون خرید و برا خودمم انتخاب کنم . 


امیدوارم بتونم به همه کارام برسم و چیزی از قلم نیافته .


برم بخوابم دیگه خسته شدم . شب بخیر همه تون . مرسی برای همراهی تون تو پست قبل و اشتراک تجربه های ارزشمندتون با من . 


نظرات 3 + ارسال نظر
صبا جمعه 28 مهر 1402 ساعت 07:51 https://gharetanhaei.blog.ir/

ساره جان

از اینکه از تک تک فرصت هایی که داری لذت می بری بی نهایت واست خوشحالم.

خدا رو شکر که در کمتر از یک ماه روزهای سخت شروع کار رو مدیریت کردی. من مطمئنم ماههای پیش رو خیلی بهتر و آسونتر واست پیش میره.

چه خوب که جشن و شادی تو خانواده تون به راهه.
الهی که خوشبخت بشن

سلام عزیزم خوبی ‌ من همش فکر اون سفارشم از شرمندگی دیگه حرف نزدم .
ممنونم عزیزم
قربون محبت‌ت شما هم شاد و سلامت و موفق باشی همیشه دوست خوب من

مهسا پنج‌شنبه 27 مهر 1402 ساعت 15:24

سلام ساره جان
انشاالله در کار و مدرسه موفق باشی
مدارس غیر انتفاعی دانش‌آموز محور هستند.سعی کن با بچه ها دوست باشی. فقط به انگلیسی حرف نزن اکثر بچه ها معنی جمله ها را بلد نیستند اگر جمله ها را هم برایشان معنی کنی بهتر باهات انس میگیرند

سلام مهسا جان
بله متأسفانه همین طوره
فعلا تونستم تا حدی به تعادل برسونم خودمو با نیازها و خواسته هاشون
انگلیسی خیلی کم دیگه حرف میزنم . چاره چیه . اگرم چیزی بگم بلافاصله ترجمه میکنم از روز اول هم همین بودم ولی خیلی خب خوششون نمیاد

فرشته۱ پنج‌شنبه 27 مهر 1402 ساعت 11:11

سلام ساره جان
خدا قوت عزیزم.ساره جان چرا کلاس طراحی رو فعلا متوقف نمیکنی؟ تو طراحی به جاهای خیلی خوبی رسیدی یه وقفه کوتاه خللی توش ایجاد نمیکنه، موکولش کن به تابستون. مکلف نکن خودت رو که همه ی کارا رو با هم و به نحو احسن انجام بدی.

سلام فرشته جان ممنونم عزیزم
دلم نمیاد تعطیلش کنم ، هم چون خیلی علاقه دارم هم دوس دارم دوره م تموم بشه . کل دوره سه سال زمان میبره بدون وقفه . من حدودا یه سالش رو تموم کردم ‌
طراحی درسته استرس ایجاد میکنه که نکنه وقت کم بیارم اما از اون طرف هم وسط این همه درس و امتحان، بم حال خوب میده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد