-
دلم زندگی خودم را میخواهد...
پنجشنبه 25 خرداد 1396 09:22
این روزا حس اینکه چیزی بنویسم نداشتم . روزه داری و گرمای 51 درجه شهرم منو خیلی خسته و بی جون کرده. دلم هم ساز ناسازگاری میزنه . افتاده رو دور شمارش آرزوها و خواسته هایی که یه عمر دارم از خدا میخوام و نمیده. احساس میکنم هیچی ندارم . و واقعا هم اگه بخوام وارد جزئیات بشم میبینم خیلی از زندگی عقبم. با تمریناتی که...
-
کاش دنیا تو صلح بود
پنجشنبه 18 خرداد 1396 11:17
چند روز پیش داداشم یه فیلم گذاشته بود که همش کشت و کشتار بود . من که اصلا از فیلم های اکشن خوشم نمیاد. اما از ناچاری نشسته بودم و یه جاهایی از فیلم رو دیدم . خیلی حالم گرفته شد و ناراحت شدم برا آدمیت و انسانیت خودمون که داره هی روز به روز بیشتر از دست میره . چرا این همه با هم در جنگیم. چرا حاضر نیستیم قبول کنیم که همه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 خرداد 1396 10:54
-
بلندی های بادگیر
شنبه 13 خرداد 1396 10:40
راستش رک و پوست کنده بخوام بگم از کتاب خوشم نیومد . چون محور اصلی داستان کینه توزی بود . عواطف و احساسات در حد چند خط توش آورده شده بود . بعد از مدتها که دست به خوندن کتاب شدم یه جورایی تو ذوقم خورد . با تعریف هایی که از کتاب شنیده بودم تصور و انتظار رمان قشنگ تری داشتم . بهرحال احترام کاملی برای نویسنده قائلم ،و این...
-
سرگرمی های من
دوشنبه 8 خرداد 1396 09:32
شب اول ماه رمضان بامیه درست کردم. جاتون خالی عالی شد . اهل خونه همه خیلی خوششون اومد و حتی یه دونه ش هم نموند . تجربه قشنگی بود چون برای سفره افطار بود . حالا یه رمان به اسم بلندی های بادگیر رو شروع کردم به خوندن . آخه هنوز کلاس های ترم جدید شروع نشده . باشگاه هم بخاطر روزه بودن و کمر درد فعلا فقط یوگا میرم. تو برنامه...
-
پیشنهاد کار
جمعه 5 خرداد 1396 17:53
همیشه سعی میکنم پست های تلخ رو سریع رد کنم که پست اولی وبلاگم نباشن . خب ناراحت میشم ،عصبانی میشم و مینویسم اما نمیخوام آینه دق وبلاگم باشه. یه کلاس خصوصی بهم پیشنهاد شده که دختر 8 ساله هست . پدر دختره تماس گرفت و کلی راجب شرایط صحبت کردیم . اما مشکل اینجا بود که ازم تضمین میخواست که قرارداد یکساله ببنده و بعد از یه...
-
باز یه ترک دیگه
پنجشنبه 4 خرداد 1396 21:51
هر بار ضربه ای که میزنه بدتر از ضربه قبلی ست . یا میشه جور دیگه هم تعبیر کرد و اونم اینه که من ضعیف تر و شکننده تر از قبل شدم . با اینکه تلاش میکنم قوی تر باشم اما انگار روند معکوس رو میرم . هر کار میکنم نمیتونم بیخیال حرفاش بشم و در خودم خرد نشم . مثل آوار در خودم فرو میریزم . واقعا چرا نمیتونم دربرابرش قویتر و محکم...
-
حس ماه رمضان
چهارشنبه 3 خرداد 1396 21:31
دو هفته ای هست که دارم به شروع ماه رمضان فکر میکنم و میخوام بعد از تقریبا سه سال حس ناخوشایند نسبت به روزه داری تو جهنم خوزستان، جور دیگه ای بش فکر کنم و جور دیگه ای شروعش کنم . با صبر و شوق بیشتر . از دلم و ایمانم بیشتر مایه بذارم . و سر میل دلم قرآن بخونم نه سر قید و شرط ختم قرآن. که البته سعادت میخواد . چند سالی که...
-
سلام
چهارشنبه 3 خرداد 1396 08:17
سلام دوستان قشنگم. همه تون خاموش شدید . ببخشید اذیتتون کردم. تو ذوق تون خورد. همه دوباره رفتید تو لاک تون . اما من خوبم و دارم زندگی روزمره م میکنم . اصلا هم مورد مذکور اذیتم نکرد و برام یه تجربه بود . یه تجربه که یاد گرفتم به بعضی اتفاقات بد هم فرصت بدم و سعی کنم زندگی رو از یه در دیگه وارد بشم . حالا نشد جور بشه...
-
حتما خیر نبوده
شنبه 30 اردیبهشت 1396 16:19
واسطه خبر داد که طرف شغل مناسبی نداره با اینکه لیسانس داره برای همین خودشون پا پس کشیدن و تماس نگرفتن. فقط یکی نیس بشون بگه پس چرا دنبال زن میگردید و واسطه میذارید بعد تازه میخواید فکر کنید . بهرحال نشد دیگه ....
-
خیلی دوستون دارم
شنبه 30 اردیبهشت 1396 13:42
سلام دوستان بسیار بسیار عزیز من . بازم میگم مخصوصا اون دوستان خاموش. من واقعا شرمنده محبت همه تون شدم . نمیدونم چطور تشکر کنم . نمیدونم چطور بتون افتخار کنم . ممنون از دعاهاتون. ولی بچه ها هنوز هیچ خبری نیس . اون واسطه قرار شد شماره من بشون بده که با هم صحبت کنیم اما چند روز که خبری نیست و کسی تماسی نگرفته . گاهی میگم...
-
دوستان خاموش من
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 21:54
وای دوستان خیلی از محبت هاتون ممنونم. چقدر خوشحال شدم هر کامنتی رو که خوندم . مخصوصا اون دوستان خاموش که میان و لحظه ای خونه دل منو روشن میکنن . ممنون از دعاها و همراهی تون . امیدوارم برای پست بعد حرف های خوبی برای نوشتن داشته باشم . هنوز اطلاعات خاص و حرف خاصی ندارم . فقط درسته که میگم هر چی خیر پیش بیات اما ترس از...
-
هرچی خیر
یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 21:19
برام دعا کنید . نمیخوام بگم چی یا کی . امیدوارم هر چی خیر پیش بیات.
-
غوز بالا غوز دردها
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 20:46
از فروردین تا حالا کمر درد گرفتم که قبلا سابقه نداشتم . گفتم شاید بخاطر اینه که ورزش نرفتم بخاطر تعطیلات. دو دور دکتر رفتم دور اول آمپول و دارو مسکن داد بهتر بودم تا قرص میخوردم. دو روز قبل هم برای بار دوم رفتم و برام عکس نوشت و امروز عکس گرفتم و نشون دکتر دادم . خوشبختانه مشکل استخوان بندی و مهره ای نداشتم . گفت شاید...
-
دختر شیرینی فروش
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 17:37
اولین سری کارهای شیرینی م کاملا فروش رفت . البته 6 تا بسته بندی داشتم که یکی یکی فروش رفتن و امروز آخری ها یکجا فروخته شد. دیگه اگه کسی سفارش بده درست میکنم براش . چون نمیتونم هزینه کنم و بعد رو دستم بمونه . تا ببینم چی پیش میاد. تجربه شیرینی بود . یاد دختر شیرینی فروش افتادم وقتی که چند روز پیش کارام بردم بازار و به...
-
زور ...
یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 21:58
هر وقت یه راه یا یه دلیل برای بهتر کردن حالم پیدا میکنم و به امیدهام چنگ میزنم که سر پا بشم و ادامه بدم . آقا میزنه تو برجکم و آوارم میکنه تو خودم . از 12 فروردین گیر داده که به یه خواستگار که هیچ به هیچ جواب مثبت بدم . طرف حتی یه امتیاز هم نداره آقا شده کاسه داغ تر از آش . یه توجیهاتی داره که روم نمیشه بنویسم . واقعا...
-
استارت اول
شنبه 9 اردیبهشت 1396 21:58
بالاخره دست به کار شدم . شوگر کوکیز درست کردم و با رویال آیسینگ تزیین کردم به نیت فروش . دیروز از صبح تا ساعت 4 سرپا بودم تا تموم شد . فعلا فقط یکیش فروش رفت و بقیه رو قراره فردا ببرم سوپری ببینم چه میشه . خیلی خوشکل شدن اما هرکار میکنم نمیتونم از گوشی عکس بذارم . عکس گذاشتن با گوشی هم بگیر نگیر داره . دعا کنید فروش...
-
خونه اول
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 21:42
همون طور که قبلا گفتم به شدت دنبال راهی برای تغییر شرایط مالی و کاریم هستم . به چند جا برای کار سپردم . و با رئیس مون هم رک و پوست کنده صحبت کردم که این چه وضعیه که من بعد 12 سال کار دارم . نه حقوق ماهانه و نه بیمه . هرچند ایشون گفتن ما شرایط مون مشخص بوده و تعهدی ندادیم که حالا زیرش زده باشیم. ولی مهم اینه که حرفم رو...
-
جاده سه هزار
چهارشنبه 30 فروردین 1396 11:45
-
کنار دریا
چهارشنبه 30 فروردین 1396 11:35
-
سفرنامه شمال
دوشنبه 28 فروردین 1396 11:49
اگه نتونستم همه رو امروز تعریف کنم روزای بعد میام میگم . بعد کلی بریم نریم بخاطر شرایط خواهر و برادرم و سردی هوا تو عید ، داداشم که ازدواج کرده گفت من هفته بعد عید مرخصی دارم و بیاین بریم شمال . منم چون همه موافق بودم نخواستم بخاطر کارم ساز مخالف بزنم و البته خیلی هم دوس داشتم دربیام چون یه سالی میشد که جایی نرفته...
-
سفر شمال
جمعه 25 فروردین 1396 14:16
بعد از کلی بریم نریم کردن بالاخره روز جمعه 9 صبح راه افتادیم به سمت شمال . دیشب حدودا یه رب یه 9 رسیدیم. جاتون خالی خیلی خوش گذشت و کلیییییییییی عکس گرفتم یعنی رکورد شکستم . رفتیم چالوس و رامسر و نمک آبرود و قم و تهران و به دور هم قزوین زدیم . من و داداش کوچیکه رفتیم تله کابین رامسر . رفتیم کاخ موزه پهلوی تو رامسر ....
-
دلتنگ خودم هستم
یکشنبه 13 فروردین 1396 19:49
داشتم نگاه عکس خودم میکردم که موهام رو شونه هام پریشون شده و دست آرایشگر درد نکنه که خیلی قشنگ کوتاه کرد و سشوار کشید . البته دو ماه پیش کوتاه کردم در حدی که موهام خورد بشه و مدل بگیره . چون دلم نمیخوات موهام کوتاه بشه . چقدر وقتی خودمو نگاه کردم . حس کردم دوس دارم خودمو بغل کنم سفت و بگم دوست دارم . بگم ببخش که گاهی...
-
تعطیلات تمام شد ...
یکشنبه 13 فروردین 1396 19:34
دو هفته تعطیلات هم گذشت . عین برق و باد . کل دو هفته من تو خونه گذشت. امروز 13 بدر هم جایی درنیومدم. با اینکه خاص نبود اما زود گذشت. امیدوارم به همه خوش گذشته باشه و همه سلامت به خونه برگردند. دور گردون از فردا باز میفته رو دور تکرار. باز همه مون یه سال میدویم تا برسیم به اسفند و منتظر لحظه سال تحویل 97 میمونم. عجب...
-
تغییر
جمعه 11 فروردین 1396 16:22
زندگیم به شدت نیازمند یه تغییر بزرگ یا حتی یه تغییر کوچیکه. آب که یه جا بمونه گند میزنه . 11 سال پیش یه آدم کم انصاف بدون بیمه کار میکنم . 35 سال که تو یه خونه با همون افراد و همون در و دیوار و همون بشقاب و لیوان زندگی میکنم . 35 سال خواسته های متفاوت و کوچیک و بزرگی داشتم که هیچ کدوم اجابت نشد . من هم دارم افت میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردین 1396 21:11
سلام. ...
-
جوجه اردک سیاه مرد
دوشنبه 7 فروردین 1396 13:59
حدود ساعت 12 شب بود که صدای جیک جیک بلند شنیدم هنوز بیدار بودم و رفتم که ببینم چی شده . دیدم جوجه سیاه دراز به دراز افتاده و جوجه زرده بالا سرش هی بلند جیک جیک میکنه. بلندش کردم و دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم کلی گریه کردم . اون جوجه هم تا نصف شب جیک جیک میکرد و آروم قرار نداشت . رفتم و نازش کردم اما دیگه نه . دیگه...
-
سال جدید و روال تکرار
پنجشنبه 3 فروردین 1396 17:07
کار و کار و کار شام چیه ناهار چیه بپز بشور ببر بیار .مهمون داری کن . پشت سر بچهها هی جم و جور کن . آب ماهی عوض کن هی نگرانش باش گرسنه نباشه و بمیره. هی جای جوجه اردک های داداش کوچیکه رو عوض کن و هی غذا و آب بده . آب بده به سبزه ها . و خرید کن و بدو و بدو . این تعطیلات منه. چه تعطیلات دل انگیزی...
-
حس و حال سال تحویل 96
دوشنبه 30 اسفند 1395 21:25
امسال حس و حالم با همه تلاشی که کردم و حتی شیرینی هایی که دستپخت خودم بود و سر سفره گذاشتم متاسفانه حتی به خوبی پارسال هم نشد . جو خونه و بابا خوب بود . اما انگار ته دلم من چیزی نجنبید و قلبم تکون نخورد. یه جور بی تفاوتی . یه دل خالی از نور و امید . حتی آرزو و خواسته ای انگار نداشتم . تموم اسفند رو بدو بدو کردم تا به...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 30 اسفند 1395 21:03