دیروز یعنی جمعه رفتیم دیلم و گناوه . جاتون خالی خوب بود و تقریبا بعد از هفت ماه بود که از شهر دراومده بودیم . هوا نسبتا خوب بود بیشتر به گرمی و دم میرفت . بازار خیلی شلوغ بود خیلی . من از اونجا غیر از سفارشاتی که دیگران بهم داده بودن برا خودم یه شلوار ، یه ساپورت و چند تا کادو که شامل عروسک و قمقمه برا بچه های خواهرام بود ، خریدم. تنوع خوبی بود و لذت بردم .
یه چیزی بگم که دارم کم کم اثرات سپاسگزاری رو تو زندگیم می بینم . دیروز رو مثل روزای قبل سعی کردم به سپاسگزاری بگذرونم و استرس به خودم راه ندم . خیلی حس توصیف و دراز نویسی ندارم و از خودم کلافه میشم بابت این همه خلاصه گویی و خلاصه نویسی . اما مهم اصل مطلبه چگونه گفتنش مهم نیس .
باز هم من اینجام اما بی موضوع و بی داستان . روزها پیش می روند و من هم باشون در جریانم .
از برنامه صبح کلاس فرانسه تمام شد و دیگه صبح ها فقط یوگا میرم و اگه کاری برام پیش نیات میام پای وبلاگ.
امروز اومدم و به همه سر زدم و تازه نشستم که ببینم از مغزم چه می تراود ...
کلاسهای بعد از ظهر این ترم چنگی به دل نمی زنند اما اما من بنا را بر سپاسگزاری برای همه چیز گذاشته ام . و سعی میکنم طرف قشنگ هر اتفاق را ببینم .
دوست داشتم حرفهای بیشتر و تازه تری برای نوشتن داشته باشم . اما در روتین های زندگی ام چیز جالبی برای نوشتن نیست.
به نظر من پست باید استخوان دار و با مفهوم باشد از روزانه نویسی های تکراری خوشم نمی آید .
برای همه آرزوی بهترینها را میکنم .
ممنون که هستید...
اولین بارون پاییزی بعد از دو ماه حالا داره میزنه . ما تا دیشب هنوز کولر روشن میکردیم و میخوابیدیم.
امروز حال همه یه جورایی بخاطر این بارون خیلی خوبه . من خودم که خیلی خوشحالم . یوگا داشتم رفتم تا باشگاه و بخاطر قطعی برق باشگاه تعطیل بود و برگشتم .
کلی تو راه از شدت بارون کیف کردم . خدایا به اندازه بزرگیت سپاسگزارم .
از بس تو گرما و شرجی بودیم ، باورمون نمیشه داره میباره . صدای رعد و برق و قطرات بارون خیلی زیباست و بهم حس زنده بودن و تازگی میده . خدا کنه سال پر از خیر و برکت باشه برای همه .
من عاشق بارون و پاییز و زمستونم . دلم میخوات همش تو هوای آزاد باشم.
بارونی که میات و همه چیز رو میشوره . خدا کنه دل ما رو هم از آلودگی ها بشوره و پاک کنه . صاف و صیقلی بشیم.
زندگی بر روال هر روز در پیش است و نمیخوام بگم در تکرار.
زندگی زیباست و من در آرامش کاملم . اینها جملاتی ست که در طول روز با خودم کار و تمرین میکنم .
هر روز رو با سپاسگزاری برای هر چی دارم شروع میکنم و شب رو با سپاسگزاری میخوابم .
کمتر به نداده ها و نداشته هایم فکر میکنم . به خودم میگم هر چی خدا داده خوبه و هرچی نداده حتما به نفعم بوده و هست .
هدیه دادنیه و نه گرفتنی . یعنی خدا هر چی خواست خودش میده نباید با زور و دعوا ازش بخوام.
هدیه سلامتی برای زنده نگه داشتن من است . و اینکه هر روز صبح چشم باز میکنم یعنی یک فرصت دیگری به من داده شده است . فرصتی برای جبران اشتباهاتم و تلخی های زندگیم .
فرصتی برای باز نفس کشیدن ...
برای تمام پولی که در زندگی به من داده شده است هم سپاسگزارم . و برای هر پولی هم که خرج میکنم سپاسگزارم . و این نشون میده که من پول دارم که خرج کنم و بابت پولی که میدم یه سری خدمات دریافت میکنم . حالا بعضی ها همین پول را هم ندارن که بخوان خرج کنن . سپاسگزارم که دارم .
چند روز تعطیلی رو بخاطر نبودن مادر و پدرم کلا مشغول کار خونه و خواهر و برادرم بودم . البته تا همین الان فرصت روزه رفتن نداشتم ولی سعی میکنم که حداقل یک روز هم شده برم و از برکات مجلس امام حسین بی نصیب نمونم. لابلای کارام با دوستم هماهنگ کردم و سه ساعتی رو رفتم پیشش و برام خیلی تنوع خوبی بود و بهم خوش گذشت و نفسم تازه شد .
یه جورایی دارم اثر سپاسگزاری رو حس میکنم . اتفاقات خیلی کوچک اما خوب برام پیش میات که برام یه دنیا می ارزن.
دست و پاهام و چشم و گوشم و همه چیز را سپاسگزاری میکنم . و همه را خیلی دوست دارم البته کمی کمرم درد میکنه ولی باعث شده عاشق ستون مهره هام بشم و هی قربون صدقه شون برم . توی ذهنم ستون مهره هام رو تصور میکنم و باشون حرف میزنم . البته الان خوبم و شکر .
هنوز روزهای دوشنبه و پنجشنبه کلاس ندارم و تو خونه می مونم .
راستی مامانم سبزی خریده بود و شسته بود و گذاشته بود کنار که از روزه میات خورد کنه . منم که تو خونه بودم به سبزی ها نگاه کردم و گفتم ماما گناه داره همیشه خودش این کارو میکنه بذار ایندفعه من براش این کارو کنم و با اینکه دستام درد میکنن و اذیت شدم اما با ذوق براش این کارو کردم و وقتی اومد دید سبزی ها رو خورد کردم نمیدونید چقد ذوق کرد و خوشحال و شد و تشکر کرد و نمیدونید چقد ذوقش برام ارزشمند بود و سبک شدم که تونستم باری از دوشش بردارم . منم بار اولم بود سبزی خورد کردم فقط برای مادرم و بخاطر مادرم.
امروز قراره تمرین روزسوم رو انجام بدم . حالا میخوام براتون از تمرینات دو روز قبل بگم .
هر روز شما باید ده موهبتی که تو زندگی تون دارید رو لیست کنید و بگید چرا براتون مهم هستند و بعد از خوندن هر مورد سه بار بگید سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم .
مثلا: من بسیار خوشبختم چون چشمان سالمی دارم زیرا با آنها میتوانم زیبای های دنیا را ببینم .
باید بتونید سپاسگزاری رو از درون احساس کنید و سر زبونی نباشه . و شب که میخوابید اتفاقات خوب اون روز رو یادآوری کنید و برای هر کدوم سپاسگزاری کنید و مهمترین اتفاق رو در اخر یادآوری کنید و باز هم سپاسگزاری کنید .
کلا باید روز رو با سپاسگزاری شروع کنید و شب که می خوابید با سپاسگزاری تمام کنید.
اسم کتاب معجزه شکرگزاری
نویسنده راندا برن
مترجم وامق عسکری
قیمتش هم خوبه 13000 تومن
حالا من هر روز سعی میکنم بابت چیزهای بیشتری از خدا و اطرافیانم سپاسگزار باشم . تو این کتاب میگه سپاسگزاری باعث میشه قدر داشته هاتون رو بدونید و غصه نداشته ها رو نخورید . یعنی اگر سپاسگزاری درونی و قلبی باشه به شما فرصت نمیده که یادتون بیفته چی ندارید .
میگه بعد از انجام این 28 روز تمرین شما خیلی چیزهایی را که درونا میخواید به دست خواهید آورد .
نوشتن هر روز 10 موهبت خیلی چیز خوبیه . یادمون میندازه که چه چیزهایی داریم که هیچوقت حتی به شمار هم نیاوردیم . من هر روز بخاطر چشمی که باش می بینم و گوشی که باش میشنوم و بینی که باش بو میکنم و دهانی که باش حرف میزنم و دست و پایی که باشون حرکت و کار میکنم و خیلی چیزای دیگه خدا رو شکر میکنم.
کلاس یوگا باعث شده تلاش کنم خودم رو عوض کنم . شاید اگه چند سال پیش یوگا رفته بودم حالا جایی برای نداشته ها تو زندگیم نبود . واقعیتش اینه که همیشه احساس کردم خیلی چیزها را ندارم و واقعیت هم همینه اما هی باشون جنگیدم و خودم رو داغون کردم و اونا همچنان سر جاشون هستن . با این حسها انرژی های منفی رو در خودم و زندگیم قوی تر کردم و برای همینه که انرژی های مثبت سراغم نیومد و آرزوهام برآورده نشد . اما حالا دارم تلاش میکنم بهتر و درست تر فکر کنم . نمیدونم چقدر و کی موفق بشم اما مهم اینه که دارم تلاش میکنم . بهر حال منم خدایی دارم که حواسش بهم هست و یه روزی دستم رو میگیره و اونچه میخوام رو بهم میده و ازش سپاسگزارم که هست ...