من و دستام

این روزها در میان خوب بودن و یا بهتر بودن جولان میکنم.

هر بار میخوام ناراحت یا عصبانی بشم به خودم میگم هی حال نسبتا خوبت رو بد نکن . و تلاش میکنم که مهربون تر و با گذشت تر باشم .

جمعه ها معمولا روز خسته کننده تری نسبت به روزهای دیگه برای منه ، با اینکه تو خونه م . اما کلی کار دارم که باید انجام بدم به حدی که دستم دیروز همش درد میکرد و به مامانم گفتم شب برام روغن مالید و بستمش و تا صبح عین نوزاد قنداق شده کنارم خوابیده بود و گاها ونگ میزد از درد و من مثل یه نوزاد آروم جابجاش میکردم . ناراحتی دستام مال امروز و دیروز نیست تقریبا سه سالی هست که متوجه مشکل دار شدنشون شدم و دکتر رفتم دکتر دارو و ام آر آی و فیزیوتراپی نوشت من هم همه را انجام دادم و بعد مدتی بهتر شد . اما حالا دو سه ماهی ست که حس میکنم درد عود کرده . منم که کارام زیاده و متاسفانه از هیچ کاری تو خونه نمی تونم فاکتور بگیرم که بیشتر به دستام استراحت بدم .... اما از وقتی دستام حالشون بده من خیلی بیشتر دوسشون دارم و برای هر کاری که برام میکنن ازشون تشکر میکنم و حتی بوس شون میکنم . دلم براشون میسوزه که یه عمر برا من کار کردن و درخدمتم بودن ، اما الان برای راحتی شون کاری از دستم بر نمیات . راستش دیروز حتی بخاطرشون گریه کردم اما چاره ای نیس باید با همه سختی های زندگی سر کنم دیگه...

سعی میکنم فشار کمتری بشون وارد کنم و بشون انرژی مثبت معنوی بدم که جون بگیرن . الانم ازشون ممنونم که برام تایپ کردن. خدا به همه سلامتی بده.

راستی نمیدونم چرا من اینقد خلاصه نویسم . هر کار میکنم پست هام طولانی تر بشه ،  نمیشه . البته ناگفته نماند که ذاتا آدم خیلی کم حرفی ام و خوندن پست های کوتاه رو هم به پست های طولانی ترجیح میدم . نه که پستهای طولانی شما رو نخونم نه ... اما کوتاه ها رو بیشتر دوس دارم . شاید برای همینه که پست هام همیشه کوتاهن.

من یا رها

سلام به همگی .

خبر خاص و قابل عرضی ندارم. خدارو شکر خوبم و به همون کارای قبل مشغولم .

هنوز دارم از نظر روحی رو خودم کار میکنم و نسبتا موفق بودم . در زمینه فرانسه هم دارم پیشرفت میکنم و خیلی برام شیرین و لذت بخش شده.

دلم بازار رفتن و خرید میخوات . خیییییلی وقته یه بازار درست نرفتم هر بار هم بوده عجله ای در حدی که فقط یه چیز بخرم و برگردم تند و تند و بی حواس رفتم و برگشتم .  دلم میخوات برم بازار و سر کیفم نگاه کنم و کسی هلم نکنه و یه مقدار خرید دارم . دوس دارم یه پارچه مانتویی ، بلوز خونگی ، کلیپس و کش مو و یه چند تا چیز دیگه بخرم . البته بدونید که اینجا خیلی همه چی گرونه اما چه میشه کرد . خیلی دوس داشتم الان مشهد یا شیراز باشم . بگردم ، بخورم و همه چی بخرم .

خیلی دلم هوای سفر داره اما ترجیح میدم خانوادگی نباشه . یعنی دوستانه یا مجردی خیلی بیشتر بم خوش میگذره ، چون خودمم و خودم . نگران کار کسی نیستم و برای هر قدمی که برمیدارم لازم نیس نظر کسی رو بگیرم . رها و آزاد .

راستی یه سوال اگه قرار بود اسمتون رو عوض کنین چه اسمی دوس داشتین برا خودتون انتخاب کنین . البته من خدا را شکر از اسمم و فامیلم خیلی راضیم و هیچوقت از هر دوش بدم نیومده . اسمم رو هم خیلی دوس دارم . اما اگه قرار بود عوض کنم میذاشتم     رها     .  چون واقعا به حسش و معنویتش نیاز دارم همیشه دوس دارم رها باشم مثل یه پرنده سبک و آزاد .

یوگا و حال خوب من

سلام به همه دوستان عزیزم و به ویژه دوست جدیدم هدیه ...

امیدوارم حال همه تون خوب باشه . منم خدا را شکر خوبم و همچنان مشغول ...

هنوز هم دارم رو فکر و حالم کار میکنم یه جاهایی که از دستم خارج میشه به خودم میگم دختر حواست باشه حال خوبت بد نشه .

با خودم قرار گذاشتم هر روز یه نفر رو بیرون از اهل خونه م خوشحال کنم خیلی به راهاش فکر کردم اما زیاد نتیجه نگرفتم . اما بش فکر میکنم و سعی میکنم بیام اینجا بنویسم. فقط دو تا کار تونستم بکنم . از مرد رطب فروش نخواستم رطب بخرم اما دیدم تو شرجی داره عرق میریزه دلم سوخت و ازش خریدم . و برای خیریه مقدار ناقابلی پول واریز کردم . تا ببینم فرصت های بعدی چی هستن .

نماز خوندنم با علاقه و حوصله بیشتری شده . با علاقه خم و راست میشم و با حواس بیشتر با خدا حرف میزنم هنوزم برای همه دعا میکنم  خدا اجابت کنه انشالله. تنها دعایی که برای خودم میکنم عاقبت به خیریه .

به فرانسه هم علاقه بیشتری پیدا کردم و کم کم دارم خودمو توش پیدا میکنم آخه هر روز همین که از سرکار ساعت 7 برمیگردم از 7.30 تا 10.30 فرانسه میخونم و برای همینه که دارم یه چیزایی میفهمم و دیگه افسرده نیستم و فرانسه برام غول نیست .شایدم ادامه بدم شاید...

هر روز صبح که بیدار میشم تو دلم به خودم سلام میکنم و صبخ بخیر میگم و برای خودم آرزوی سر کردن یه روز خوب میکنم.

خدا کنه دووم بیارم و بتونم مهربون باشم و صبور و با گذشت .

خدا کنه هم شاد باشن و سالم و غم به دل هیچکس نشینه آمین.

حالم خوبه و دوستتون دارم.

سلام بچه ها خوبید . مرسی که بم سر میزدید و تنهام نذاشتید . ازپنجشنبه اصلا پای وبلاگ نیومدم چون مامانم نبود و من حسابی گیر کار خونه و آشپزی و شست و شور و بذار و ببر بودم.

یوگا رو بالاخره ثبت نام کردم و این هفته دومه که دارم میرم خیلی هم حالم بهتره . سبک شدم. تحملم بیشتر شده . راحتتر با مسائل کنار میام . روزای فرد میرم یوگا و هر وقت که بشه زودتر از ساعت یوگا برم میتونم از دستگاه های ورزشی هم استفاده کنم. روزهای زوج هم صبح میرم اموزشگاه سر کار. برای همین صبح هام که میتونستم بیام وبلاگ خیلی پر شده . بخاطر همینه که متاسفانه اینجا کم پیدا شدم . هر بار هم میام اول ترجیح میدم پست شما رو بخونم . اما امروز گفتم اول پست بذارم چون باید زود برم.

از طرف دیگه هم کلاس فرانسه که میرم بخاطر اینکه خیلی سخته عصرها که از کار میام باید تا شب بشینم فرانسه بخونم و تمرین کنم و برای همینه میگم خیلی سرم شلوغ شده.

اما حالم خوبه . از اینکه میتونم با قدرت بگم حالم خوبه ، جای بسی شکر و خوشحالی داره . راستی تو خونه بعد از دیدن سریال لیلا چند حرکت ورزش هم میکنم.

خدا کنه بتونم به این مسیر ادامه بدم و برم ورزش و یوگا . طولانی نویسی م خیلی بده حالا هر کی جای من بود بعد از یه هفته میومد دو صفحه طولانی اینجا از کاراش مینوشت . اما راستش چون عجله ای نوشتم دیگه نشد بیشتر توصیف کنم. ََ

چند روزیه سرم شلوغه و هر بار میام تند تند پست میخونم . و اگه بشه کامنت میذارم و میرم.  کار خونه و خوندن مطالب دوستان . کار آموزشگاه و گاها مطالعات مربوط به کار تو خونه وقتم رو پر کرده.

البته البته یه خبر نسبتا خوب . تو آموزشگاه مون یا همون محل کارم کلاس فرانسه ثبت نام کردم . جلسه اول بابت کنجکاوی رفتم راستش قبل از اینا به هیچ زبان دیگه ای غیر از انگلیسی علاقه نداشتم برای همین میگم برا کنجکاوی رفتم . خیییییییییییییییییییییییییلی سخت بود به حدی که به زور تا اخر ساعت رو سر کردم . اما برام در عین حال شیرین بود . برام یه تجربه جدید و متفاوت از روتین همیشگی کاری  و زندگیم بود برای همین گفتم جا نزنم و حداقل یه ترم بخونم ببینم چطور میشم . حقیقتا زبان انگلیسی رو خیلی راحتتر یاد گرفتم . چند روزه دارم تمرین میکنم که جلسه بعد گیج نزنم. قراره استاد امتحان بگیره . فکرش کنید تا حالا من معلم بودم و از بچه ها  حساب و امتحان پس می گرفتم . حالا خودم شدم یه دانش آموز اونم از نوع ضعیفش . اما علاقه پیدا کردم و دارم هی تمرین میکنم.  قراره فردا یعنی یکشنبه هم برم یوگا ثبت نام کنم . هر کس خواننده من بوده باشه میفهمه که تا حالا  چند بار قرار بوده یوگا یا ورزش ثبت نام کنم اما نشده  پس دعا کنید فردا چیزی مانع این کارم نشه . میخوام یه تکونی به رو حم بدم خدا کنه موفق بشم. الانم عجله ای براتون نوشتم چون نخواستم بیشتر از این طولش بدم . راستش خوندن مطالبتون نسبت به پست گذاشتن خودم تو اولویت هست . یعنی هر روز میخونمتون اما برا پست گذاشتن وقت نگذاشته بودم .  مرسی از همراهی همه تون .  دوستون دارم.