-
ممنون که هستید...
پنجشنبه 14 آبان 1394 08:52
باز هم من اینجام اما بی موضوع و بی داستان . روزها پیش می روند و من هم باشون در جریانم . از برنامه صبح کلاس فرانسه تمام شد و دیگه صبح ها فقط یوگا میرم و اگه کاری برام پیش نیات میام پای وبلاگ. امروز اومدم و به همه سر زدم و تازه نشستم که ببینم از مغزم چه می تراود ... کلاسهای بعد از ظهر این ترم چنگی به دل نمی زنند اما اما...
-
اولین بارون
چهارشنبه 6 آبان 1394 09:54
اولین بارون پاییزی بعد از دو ماه حالا داره میزنه . ما تا دیشب هنوز کولر روشن میکردیم و میخوابیدیم. امروز حال همه یه جورایی بخاطر این بارون خیلی خوبه . من خودم که خیلی خوشحالم . یوگا داشتم رفتم تا باشگاه و بخاطر قطعی برق باشگاه تعطیل بود و برگشتم . کلی تو راه از شدت بارون کیف کردم . خدایا به اندازه بزرگیت سپاسگزارم ....
-
زندگی در جریان است.
دوشنبه 4 آبان 1394 09:44
زندگی بر روال هر روز در پیش است و نمیخوام بگم در تکرار. زندگی زیباست و من در آرامش کاملم . اینها جملاتی ست که در طول روز با خودم کار و تمرین میکنم . هر روز رو با سپاسگزاری برای هر چی دارم شروع میکنم و شب رو با سپاسگزاری میخوابم . کمتر به نداده ها و نداشته هایم فکر میکنم . به خودم میگم هر چی خدا داده خوبه و هرچی نداده...
-
ادامه سپاسگزاری
دوشنبه 27 مهر 1394 09:34
امروز قراره تمرین روزسوم رو انجام بدم . حالا میخوام براتون از تمرینات دو روز قبل بگم . هر روز شما باید ده موهبتی که تو زندگی تون دارید رو لیست کنید و بگید چرا براتون مهم هستند و بعد از خوندن هر مورد سه بار بگید سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم . مثلا: من بسیار خوشبختم چون چشمان سالمی دارم زیرا با آنها میتوانم زیبای های...
-
سپاسگزاری
شنبه 25 مهر 1394 09:53
چند روزی هست که خوندن کتاب معجزه شکرگزاری رو شروع کردم و دارم سعی میکنم هر کلمه ش رو مزه مزه و احساس کنم . سعی میکنم برای همه انچه دارم و ندارم سپاسگزاری کنم . کتاب خیلی خوبیه و ازش خوشم اومده . دوس دارم تغییرات بهتری در زندگیم بوجود بیارم . این کتاب حس شکرگزاری رو در انسان تقویت میکنه . 28 تمرین در طول 28 روز را میده...
-
حذفی
شنبه 18 مهر 1394 09:05
پست قبل رو حذف کردم . اونموقع ناراحت بودم و با دل پر نشد ننویسم . اما حالا حالم خوبه و میتونم ببخشم ... ممنونم از زهرا ، پروانه و توت خوشمزه و هدیه که بهم سر زدن و با حرفاشون سعی کردن آرومم کنن . امروز یه روز دیگه ست و باید بدی ها رو فراموش کرد و روز نو رو با تفکر و امید نو شروع کرد... دوستتون دارم .
-
من هستم ...
شنبه 28 شهریور 1394 09:28
شنبه ها و دوشنبه ها صبح کلاسم خالی شده و بقیه روزها یوگا و فرانسه میرم . اگه مامانم جایی نره که مجبور بشم تو آشپزخونه سر کنم ، میتونم از این به بعد شنبه و دوشنبه پای وبلاگم بشینم . کلاسهای بعد ظهر هم رو به اتمام و تا شروع ترم بعد حدود ده روزی خونه نشین میشم . و اصلا این تعطیلی بین ترم رو دوس ندارم و تو خونه خسته و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 شهریور 1394 09:04
امروز امتحان فرانسه دارم . این چند روز هم اصلا پای وبلاگ نیومدم. کمی هم دارم حس سرماخوردگی احساس میکنم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریور 1394 09:14
چند روزی بود که اصلا پای وبلاگم نیومدم چون به سیستم دسترسی نداشتم و از گوشی وارد وبلاگ شدن و کامنت و پست گذاشتن برام خیلی سخته برای همین شرمنده روی دوستان شدم . الانم متاسفانه دارم عجله ای می نویسم . کلاسهای صبح رو به اتمامه و از این به بعد وقت بیشتری دارم که خدمت دوستان باشم به غیر از روزهایی که یوگا میرم . زندگی طبق...
-
من و دستام
شنبه 14 شهریور 1394 09:16
این روزها در میان خوب بودن و یا بهتر بودن جولان میکنم. هر بار میخوام ناراحت یا عصبانی بشم به خودم میگم هی حال نسبتا خوبت رو بد نکن . و تلاش میکنم که مهربون تر و با گذشت تر باشم . جمعه ها معمولا روز خسته کننده تری نسبت به روزهای دیگه برای منه ، با اینکه تو خونه م . اما کلی کار دارم که باید انجام بدم به حدی که دستم...
-
من یا رها
دوشنبه 9 شهریور 1394 09:05
سلام به همگی . خبر خاص و قابل عرضی ندارم. خدارو شکر خوبم و به همون کارای قبل مشغولم . هنوز دارم از نظر روحی رو خودم کار میکنم و نسبتا موفق بودم . در زمینه فرانسه هم دارم پیشرفت میکنم و خیلی برام شیرین و لذت بخش شده. دلم بازار رفتن و خرید میخوات . خیییییلی وقته یه بازار درست نرفتم هر بار هم بوده عجله ای در حدی که فقط...
-
یوگا و حال خوب من
پنجشنبه 5 شهریور 1394 09:16
سلام به همه دوستان عزیزم و به ویژه دوست جدیدم هدیه ... امیدوارم حال همه تون خوب باشه . منم خدا را شکر خوبم و همچنان مشغول ... هنوز هم دارم رو فکر و حالم کار میکنم یه جاهایی که از دستم خارج میشه به خودم میگم دختر حواست باشه حال خوبت بد نشه . با خودم قرار گذاشتم هر روز یه نفر رو بیرون از اهل خونه م خوشحال کنم خیلی به...
-
حالم خوبه و دوستتون دارم.
دوشنبه 2 شهریور 1394 08:53
سلام بچه ها خوبید . مرسی که بم سر میزدید و تنهام نذاشتید . ازپنجشنبه اصلا پای وبلاگ نیومدم چون مامانم نبود و من حسابی گیر کار خونه و آشپزی و شست و شور و بذار و ببر بودم. یوگا رو بالاخره ثبت نام کردم و این هفته دومه که دارم میرم خیلی هم حالم بهتره . سبک شدم. تحملم بیشتر شده . راحتتر با مسائل کنار میام . روزای فرد میرم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مرداد 1394 09:04
چند روزیه سرم شلوغه و هر بار میام تند تند پست میخونم . و اگه بشه کامنت میذارم و میرم. کار خونه و خوندن مطالب دوستان . کار آموزشگاه و گاها مطالعات مربوط به کار تو خونه وقتم رو پر کرده. البته البته یه خبر نسبتا خوب . تو آموزشگاه مون یا همون محل کارم کلاس فرانسه ثبت نام کردم . جلسه اول بابت کنجکاوی رفتم راستش قبل از اینا...
-
سر شلوغ
پنجشنبه 22 مرداد 1394 09:25
چند روزی سرم شلوغه . سر فرصت میام.
-
28 درجه
دوشنبه 19 مرداد 1394 09:30
بعد از دو ماه امروز دمای هوا شده 28 درجه. خدایییییییییییییییییییا شکرت...
-
تاهل بهتره یا تجرد
پنجشنبه 15 مرداد 1394 10:25
ما آدما هر چی رو که نداریم حسرتش رو میخوریم از سلامتی و کار و خونه و ماشین و پول گرفته تا ازدواج . و مطمئنا من تو لیستم یه چیزایی رو هم جا گذاشتم و نام نیاوردم. ما دخترا تا وقتی مجردیم هر شب خواب یه شاهزاده با اسب سفید می بینیم و هر روز تو دنیای بیداری با چشم و دل و سکوت مون دنبالش می گردیم و باید تاکید کنم که من هیچ...
-
جوجه فلفل دلمه ای
یکشنبه 11 مرداد 1394 09:31
چند روزی خواهرم و دختر و پسر دوست داشتنی ش خونه مون بودن و سرمون گرم بود و من با وجودشون کمی از دنیای تلخم دور میشدم و از وجودشون کلی لذت بردم. با اینکه کارهام زیادتر شده بود و بچه 3 ساله خواهرم تا دیروقت کنارم می خوابید و می گفت برام قصه تعریف کن . منم کلا قصه تعریف کردن بلد نیستم. اما خودش مدتهاست یه سوزه پیدا کرده...
-
مهمان داریم...
شنبه 10 مرداد 1394 10:02
چند روزه مهمان داریم خواهرم و بچه هاش اومدن کمتر وقت میکنم بیام پای سیستم.
-
دختر پاییزی
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:31
من اینجام یه دختر پاییزی با یه قلب آتیشی. این چند روزی که نبودم بخاطر این بود که مامان و پدر خونه نبودن و من کلا از صبح تا شب گیر کار بودم و اصلا نشد بیام پای وبلاگ. از صبح ساعت 6 پا میشدم چای درست میکردم و مقدمات ناهار رو میچیدم و کلی کار دیگه . ذاتا غیر از نقاشی به آشپزی و شیرینی پزی خیلی علاقه دارم و نبودن مامان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 مرداد 1394 09:55
-
یه وقتایی ...
چهارشنبه 31 تیر 1394 09:08
یه وقتایی حس میکنم واقعا پر از حرفم . و دلم میخوات سریع بیام اینجا و همه چیز رو عین پته بریزم روی آب ، اما به این مانیتور که میرسم دو دل میشم ، خسته میشم ، تو شک میفتم که حالا که چی من هی بیام اینجا گلایه هام از زندگی رو بنویسم چه اتفاق خاصی میفته . والا یه عمر گفتم و گفتم و نتونستم ذره ای شرایط رو تغییر بدم. واقعا...
-
تیتر وار
سهشنبه 30 تیر 1394 10:53
چند روز تعطیلی به نت دسترسی نداشتم و توی خونه گیر مهمانداری بودم . عید رو به همه تبریک میگم و نماز و روزه هاشون قبول باشه. پسر خواهرم روز یکشنبه مرخص شد و خدا را شکر حالش خوبه . میخواستم امروز یه پست خوب بذارم اما بازم کارهام تو هم شد و فقط تونستم بیام به همه دوستان سر بزنم کامنت بذارم و برم. باید برم پیش خیاط که دختر...
-
از خودم
سهشنبه 23 تیر 1394 10:17
خبر تازه ای نیست. پسرخواهرم که همچنان تو ICU بستریه . و تب داره. منم که دارم شمارش معکوس ماه رمضون رو میکنم. آخه امسال خیلی بهم سخت گذشت خیلی. دلم میخواست لذت بیشتری ببرم و از سفره ش بی نصیب نمونم. اما هم بخاطر روحیه م و هم بخاطر سختی روزه داری تو این هوای گرم و روز طولانی حس معنویت چندانی نداشتم . ناراحتم که تمام...
-
دیروز پسر خواهرم
یکشنبه 21 تیر 1394 10:04
اوضاعش نسبتا بهتره . اما دیروز تب داشته و گاها اطرافیانش رو فراموش میکرده. که احتمالا بخاطر اثرات داروی بیهوشی بوده و انشالله مشکل خاصی نداشته باشه. بالاخره بعد از سه رو ز دیشب من تونستم برم خونه خواهرم و ببینمشون. و از شرمندگی نرفتنم دراومدم. همچنان به دعای خیرتون نیاز داریم . انشالله هر چی دعای خیر میکنید اول اثرش...
-
خدا را شکر
شنبه 20 تیر 1394 08:59
خدا را شکر حال پسر خواهرم خیلی بهتر از چیزیه که بوده. همون شب که اعزامش میکنن اهواز، بعدش از ساعت 3 شب تا 8 صبح تو اتاق عمل مشغول تخلیه خون میشن. گفتن یه رگ تو سرش قطع شده و باعث خونریزی شده . تمام این مدت هم بیهوش بوده. و تا عصر همون روز به همین حال می مونه تا اینکه عصر یه لحظه چشماش باز کرده و بسته و یه سری تکون...
-
اتفاق امروز... براش دعا کنید.
پنجشنبه 18 تیر 1394 09:27
از صبح زود گوشی آقا زنگ میخورد ولی بخاطر لج و حسادت حاضر نبود گوشی رو جواب بده. ما هم میدونستیم که باید خبر بدی باشه که چند بار زنگ زده. شوهر خواهرم پشت خط بود . پسر خواهرم دیشب دم افطار فقط در حدی که یه لیوان آب بخوره حالش بد میشه و چشماش بسته میشن و اشک ازشون جاری میشه. می برنش بیمارستان، دکتر میگه خون ریزی مغزی...
-
سرتیتر دردهای من
یکشنبه 14 تیر 1394 10:07
واقعا نمیدونم چکار کنم که سر سوزنی حس زندگی و امید در وجودم جریان پیدا کنه. از حال خودم خیلی خسته م و این حرف و حال دیگه زیادی تکراری شده . خیلی دارم به مشاوره رفتن فکرمیکنم اما هنوز نتونستم یه مورد مطمئن و متخصص پیدا کنم. چون شهر کوچیکه و نمیشه پیش هر کسی برم. واقعا هرکس ظاهرم رو ببینه یا سری به مطالبم بزنه پیش خودش...
-
م مثل مرگ
پنجشنبه 11 تیر 1394 09:44
چقدر دوس دارم بمیرم. خیلی خسته و پوچ و نا امید و افسرده شدم خییییییلی. به حدی که حتی میل به غذاخوردن ندارم . خنده هام به شدت کمرنگ و احیانا زورکی فقط جهت همراهی با اطرافیان بوده. از بودن و موندن و تحمل کردن بیزار شدم . از زندگی و نفس کشیدن بیزار شدم ازش متنفرم. کاش میمردم و راحت میشدم البته راحت که چه عرض کنم اونجا هم...
-
نتیجه تست کهن الگوها درباره من
سهشنبه 9 تیر 1394 10:26
دیمیتر 40 خدابانوی مادر خدابانوی غلات مادرانی خستگی ناپذیر و تسلیم ناپذیر روزی دهنده غریزه مادری مراقبت، تامین، سازماندهی و پشتیبانی قلدر و توانمند پرورش جسمانی و معنوی عاشق بچه ها عاشق مهمان و مهمانی دادن هستیا 34 آفرودیت32 هرا30 آرتمیس28 پرسفون25 آتنا22