آلبوم جاده ابریشم اندی سالها پیش اوج عاشقی من ، دلدادگی هام ، آرزوهام در نوجوانی رو پر میکرد.
اونموقع یه ضبط صوت قرمز کوچیک از اونا که دو طرفش باند داشت و نوار کاستی که هی توش گیر میکرد اوج لذت های من و هم نسل های من بود. بعدها خواهرم یه واکمن خرید و از اونم گاهی استفاده میکردم. عشق های نوجوانی و عشق های گاها یه طرفه . عشق های دوران مدرسه .
حالا دارم گوشش میکنم و حسرت همه اون روزهایی رو میخورم که دلم میخواست زود تموم بشن ، بزرگتر بشم ، به عاشقی هام برسم و یا حتی ازدواج کنم .
امشب کمی خصوصی تر نوشتم .
یادم میاد اونموقع عاشق ها به هم نامه میدادن . و چقدر این نامه ها ارزشمند بودن ، البته زیاد نبودن و خدایی من نهایتا هفت هشت تا تجربه حسی داشته باشم همه این سالها ، که فقط دو تاش یه مدتی دو طرفه بود ، بقیه فقط تو دل خودم بودن و همونجا هم موندن . و طولانی ترین اونها تقریبا یک سال طول کشید و از اول هر دومون میدونستیم و قبول کرده بودیم که هیچ ازدواجی در کار نخواهد بود . ای جوونی ... یادش بخیر . اون خاص ترین و واقعی ترین و دو طرفه ترین تجربه احساسی من بود که مربوط به سال فکر کنم ۱۳۸۶ میشه. کلا من آدم روابط مکرر و زیاد نبودم و نیستم . برای همین الانم کسی باورش نمیشه من کسی رو ندارم و تو رابطه نیستم .
خیر سرم زیادی بالغ و عاقل شدم . زیادی سنگین . بیش از حد محتاط و ترسو در شروع رابطه های جدید .
داشتم از خط های بالا خیلی دور میشدم ، خلاصه ، سالهای سال اون کمتر از تعداد انگشت نامه ها رو نگه داشتم و بعد دیگه اونجایی که مثلا حس میکنی عاقل و بالغ شدی ، به خودت میگی این بچه بازیا چیه ، بنداز بره ببینم ، اینا عشق نبود ، حماقت بود . و خودت دو پایی میری وسط همه اون احساسات و آرزوها . آدمیزاد چیز عجیبیه و در نوسان همیشگی که فکر میکنم دلیلش رشد و تغییر در طول عمره .
حالا نمیدونم بگم خوبم یا بد .
میتونم بگم یه موج میاد منو بالا میکشه و یکی منو میندازه پایین .
و از این حال خودم بدم میاد که خیلی زود ناراحت میشم و خیلی زود از دلم درمیاد. بخش دوم خیلی خوبه که کینه ای نباشم اما بخش اول نباید تو هر حرفی با کسی برام پیش بیاد . چون منم که اذیت میشم و حس میکنم حال خوب و بدم به خنده و گریه اطرافیان مرتبط شده به تایید یا رد اونا . و این منو خیلی ناراحت میکنه .
پ . ن
خدا رو شکر فردا تعطیل نیس . امیدوارم روز دوشنبه امتحانم رو بدم راحت بشم هم من هم دانش آموزان.
میدونم مدادتراشم خیلی گرون خریدم و باعث تعجب خیلی ها شد حتی اهل خونه . من این مدادتراش رو چند ساله که میخوام بخرم. به خودم میگم مگه کی بت داده که منت سرت بذاره ، خدا رو شکر داری کار میکنی و هرچی میخوای برا خودت بخر بدون حرص و بدون نگرانی از اینکه طرف مقابل راضی بشه این پولو بت بده یا نه ، یا حتی نیاز باشه نوع خریدت رو تایید کنه . وقتی پولش رو پرداخت کردم به خودم گفتم مبارکت باشه ساره . هرچند قیمتش برام زیاد بود . پولی که برای اون تراش دادم معادل حقوق یه کلاس دو ماه من تو قلمچی هست . ولی دیگه خواستم و خریدمش.
متأسفانه همه چی گرونه و دیگه تمایز و تصمیم گیری تو خرید خیلی چیزا سخت شده ، ولی گاهی مجبور میشیم برای خودمون و کارمون هزینه کنیم یا بهتره بگم سرمایه گذاری.
خبری داری ازش؟ در چه حاله؟
نه والا
ولی آره ازدواج کرد بچه هم داره .
بعد اون سال یه بار بی هوا زنگ زدم و فهمیدم. دیگه از اونموقع بیخبرم
ساره منو تو با وجود تفاوتهای مدل زندگی از بیرون ولی از درون خیلی چیزا رو شبیه هم تجربه کردیم حداقل حس من نسبت به نوشته هات اینه.در مورد اون آقای خشک که با شلنگم خیس نمیشد یادمه نوشتی بودی شاید 8-9سال پیش بود من همون موقع یاد درد خودم افتادم الانم همینطور.امیدوارم فرداها روزهای بهتری برای هردومون باشه
ای جانم عزیزم
خدایی ذوق کردم برای شباهت هامون
آره چه خوب یادت مونده اونو آقای خشک رو که نمیشد با یه شلنگ آب هم خیسش کرد
انشاالله عزیزم آمین
ساره جان عاشق شخصیت و نوشته هاتم و تفریبا هرروز اینجا رو چک میکنم.
برام خیلی الهام بخشی. چه توی رابطه باشی یا نباشی زندگیت زیباست.
با عشق زندگی میتونه خیلی زیباتر هم بشه. از صمیم قلب برات بهترینش رو آرزو میکنم...
سلام نگار جان شما خیلی لطف و محبت دارید به من عزیزم
الهی که بهترین ها برای شما هم پیش بیاد
مبارکت باشه خوب کردی خریدی سال دیگه همین مداد قیمتش دو برابر میشه متاسفانه
ممنونم
بله دقیقا...
دو سال پیش یه ملیون و خورده ای نخریدمش