روزگذشت‌...

مثل همیشه شلوغ پلوغم . همش بدو بدو . و خستگی . البته شکر خدا  که مشغولم . همیشه شکر میکنم .

داداش اینا از دیشب شروع کردن به بردن وسیله هاشون تو خونه . دیشب خیلی خسته بودم اما باشون رفتم . خیلی جزئی کمکی کردم . 

هم خوشحالیم هم ناراحت . ولی حرف من اینه که زندگی همینه . خونه شون هم زیاد دور نیس . انشاالله که زندگی شون پربرکت و به سلامتی باشه . عروس هم دیگه گوش به زنگ فارغ شدنه تا دخمل مون به دنیا بیاد. 

یه هفته هایی تو مغازه شاگرد خصوصی  میگیرم . امروز صبح و بعدظهر خصوصی داشتم . فردا هم دارم . کلی کار خونه و کارای شخصیم هم هست . فعلا بخاطر جابجایی داداش خونه داره بیشتر بهم میریزه . و بعدش باید یه خونه تکونی و تمیزکاری انجام بدیم . شماره یه کارگر خونگی پیدا کردم  باید باش حرف بزنم بیاد کمک مون . امیدوارم به توافق برسیم . فعلا به مامانم چیزی نگفتم میخوام با عمل انجام شده روبروش کنم . 

چند هفته ست میخوام موهام ریشه گیری کنم اصلا فرصت و حسش پیدا نمیشه . 

دلم میخواد یه گوشواره ازین شکل هندسی های ساده بخرم که پولم پس انداز بشه . اما چقدر طلا گرونه . 


گوشیم چند روز پیش خیلی یه دفعه هنگ کرد و هیچ نشون نمیداد . پارسال هم همین طور شد . داداشم کلی باش ور رفت تا ریست کارخونه شد و بالا اومد . خیلی ناراحت شدم و حتی گریه کردم . چون الان بخوام یه گوشی بخرم کل پس اندازم رو باید بدم . فعلا پیش خودم گفتم نیاز نیس ، اونقدر شرایطش بد نیس . فقط نگران روزایی هستم که برای پخش فایل شنیداری سرجلسه امتحان ، خدایی نکرده یه دفعه اینجور بشه.  برای همین فابل ها برای یکی دیگه از همکارای اجرایی فرستادم جهت اطمینان.  و گفتم فوقش مجبور بشم گوشی بخرم نمیرم از اون گرون ها بخرم . البته این درصورتیه که مشکلش ازین حادتر نشه و فقط جهت کمکی مجبور بشم یه گوشی زیر ۵ میلیون بخرم . 

اصلا به دلم نیس برا خرید گوشی هزینه کنم چون تو فکر پس انداز و یا خرید یه تکه طلا بودم . اما بیشتر وقتا زندگی جوری که ما برنامه ریزی میکنیم پیش نمیره متأسفانه.  


اینجا یه هفته ده روزی هست که سرد شده . پارسال این سرما رو اصلا نداشتیم . و من عاشق سرمام . این روزا همش لباس گرم و پالتو میپوشم میرم بیرون و کیف میکنم . 

نظرات 1 + ارسال نظر
عابر جمعه 16 آذر 1403 ساعت 18:20

سلام ، به سلامتی ، چه خوب شد که میرن خونه خودشون ، احتمال میدم که اگه می موندن پیشتون ، کار شما بیشتر از قبل میشد .

سلام عابر جان
آره خب بچه داری هم به سیستم کاری مون اضافه میشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد