حقوق اول ۱۴۰۳

از طرفا ۵ صبح بیدارم ، دیروز هم همین شد . یه روزایی تو اوج فشار کار و خستگی ، بی خواب تر میشم . مثلا روز آفمه و باید بیشتر بخوابم کمتر هم خوابیدم . 

واقعا یه موقع هایی حس میکنم فشار کارم دیگه خیلی بیشتر از تحمل روانی و فیزیکیمه.  و همیشه از ساره میپرسم ساره تا چقدر و تا کی دیگه میتونی ادامه بدی . و کی وقت استراحت و تفریح و تحقق آرزوها میرسه . 


دیروز و پریروز  به نوبت جوری شد که با هر دو مدرسه رفتم سینما . روز اول صبحانه با زرافه ها بود ، یه فیلم رو اعصاب و خسته کننده که متأسفانه اصلا محتواش هم مناسب بچه‌ها نبود . درسته که اونا تو گوشی شون خیلی بدتر از اینا رو میبینن اما تو محیط آموزشی و فرهنگی  نباید بدون تحقیق بچه ها رو برد برای تماشای هر فیلمی . و انتقال همین نظرات باعث شد که روز بعد از دیدن دوباره این فیلم نجات پیدا کنم و زودپز رو پخش کردن . من چون خیلی روحیه شوخ و فانی ندارم ، از فیلم های کمدی مخصوصا از نوع ایرانیش اصلا خوشم نمیاد . نظر شخصی من  اینه که خیلی زور میزنن مخاطب رو بخندونن و از مسخره ترین چیزا استفاده میکنن و همین طعم خوشمزگی رو کم و کمتر میکنه . با هزینه های میلیاردی برای ساخت یه فیلم یه سوژه سطح پایین دنبال میشه . تو هر دو تا فیلم یه جنازه افتاده بود رو دست چند نفر خونسرد و بی رگ و بیخیال که کجا ازش خلاص بشن . 

البته که بعضیا هستن با این فیلم ها کلی میخندن و لذت میبرن . 

اما روزگار با من جوری بوده که شاید قلقلکم هم بدن نتونم قهقهه بزنم . حرف نالیدن نیس . من بخاطر شرایط خانواده و سخت گیری های پدر از بچگی ، یه دختر خیلی آروم و ساکت و مؤدب بار اومدم . و همین شد که خیلی جاها از خونه تا محل کار حقم خورده شده و میشه . 

این نقد من یه نقد شخصی بود نه علمی و قرار نیس  بش استناد کنم . چون ممکنه نظرات مخالف زیادی  وجود داشته باشه . 

ولی تجربه سینما رفتن با دانش آموزان  برام جالب بود . اون جاهایی که اونا ذوق میکردن و میخندیدن من لذت می‌بردم.  جاهایی که یه آوازی بود و بچه‌ها از قالب خودشون درمیومدن برام لذت بخش بود و اینکه کادر مدرسه عین نیروهای حراستی همش درحال رصدکردن بچه‌ها و حرکات و رفت و آمدهاشون بودیم هم برام قابل تأمل .  



نود درصد مشغله های فکریم شده کار مدرسه و دانش آموز و نمونه سوال و تصحیح برگه ، شایدم نود و نه درصد . 

حتی خواب میبینم دارم درس جدید فردا رو میدم . یا موارد انظباطی  رو بررسی میکنم . یعنی شب ها هم تو خواب سر کارم . 

راستی قسمت شیرین ماجرا 

دیروز حقوق واریز کردن . یه فاصله ای همه معلما نشسته بودیم تو یه ردیف تو سینما که به همه مون اس ام اس دادن ، خیلی جالب بود همه همزمان گوشی ها روشن کردیم به ردیف و معلوم شد حقوق دادن . نسبت به مبلغ پارسال تقریبا حقوقم دوبرابر شده . مبلغ پارسال رو که یادتونه هااا ... ده میلیون نبوده که بشه بیست میلیون .  

ولی من خوشحالم با اینکه این مبلغ صدمی از فشار کاری و خستگی معلمی نیس . 


برای تعداد بالای دانش آموزان پایه هفتم تو قلمچی و عدم تقسیم  به دو تا سکشن خیلی از دست مدیر داخلی شاکی ام . اصلا چشم دیدن این زن رو ندارم از بدجنسی ش . باردار شده فکر کنم ۴ ماهه ، امیدوارم  بره دیگه نیاد . دو بار هم گفتم دو کلاس کنید ولی برای اینکه پول دو کلاس به من ندن حاضر نمیشن جدا کنن . به جاش پشتیبان فرستاده که مثلا تو نظم کلاس کمک کنه . گفتم شما راجب من چی فکر می‌کنید من تو دو تا مدرسه کار میکنم و هر کلاس ۲۷ نفرن ، مگه از پس کنترل کلاس برنمیام ؟ به پشتیبان گفتم که به اون بگه . گفتم این کار راه حل نیس و دارید به من توهین میکنید . اونم گفت من دارم وظیفه م رو انجام میدم که البته راست هم میگفت . من باید مستقیما به اون زن اینا رو بگم که هنوز نشده که بگم .  وقتی آمار کم باشه فوری یه شبه دو تا کلاس یکی میکنن اما وقتی آمار زیاد باشه زورشون میاد . فقط فکر منافع خودشون هستن . یعنی رئیس  و مدیر هر دو عین هم حرام خور . بگو حالا اون مردِ یه چی تو یه زن چرا آخه . 

چرا رحم و مروت نداری آخه . 



پست امروز یکی در میون  مثبت منفی شد . حتی وقتی مینویسم اثرش رو رو اعصابم کاملا حس میکنم . نوشتن پاراگراف قبلی قشنگ مغزم رو فشرده کرد از ناراحتی و بخش حقوق مغز سرم رو باز کرد . حالا مغزم بسته ست بریم باز کنیم ..‌


مدتی بود دلم میخواست یه تعداد گیفت برای کادر دو مدرسه بگیرم و هدیه بدم  

به چه مناسبتی ؟ هیچی والا . 

من از دادن هدیه بی مناسب بیشتر لذت میبرم تا با مناسبت . بارها هم تجربه ش کردم . 

شانس متوجه شدم یکی از مادرای زبان آموزان  زبانکده  سال‌های قبل تر ، تو کار شمع سازیه . باورتون میشه بدون اینکه از کسی چیزی بپرسم ، تبلیغات کارش رو تو شخصی برام فرستاده بود . و من آمار گرفتم و تصمیم گرفتم شمع سفارش بدم . اما چون نمیخوام خیلی هم هزینه م زیاد بشه ، برام گل مینا توی تور بپیچه و با روبان خوشکل دکور کنه منم به عنوان یادبود بدم به همکارا . اولش خواستم بذارم برا روز معلم . اما دیدم عین بچه کوچیکا ذوق دارم و نمیتونم تا اون روز تحمل کنم . درنتیجه پیش پرداخت دادم و گفتم برای شب یلدا برام آماده کنه . 


خب مغزم الان بازه . دیگه فعلا بش فشار نمیارم دوباره بسته بشه . پاشم برم روتین صبح رو شروع کنم . چون الانم تو جام دراز کشیدم . و ببینم بقیه رو خدا برامون چی خواسته . 


خیلی هم طولانی شد عذر بنده رو بپذیرید.

نظرات 1 + ارسال نظر
رضوان پنج‌شنبه 1 آذر 1403 ساعت 07:14 http://nachagh.blogsky.com

معلمها در فیلم دیدن بچه ها فرصت بیابند استراحت کنند.مبارک حقوق تون.قلمچی را از دست نده.کفشت را که سفارش داده بودی چه کردی میپوشی؟

معلم ها همیشه باید مراقب بچه‌ها باشند تو کلاس و مدرسه و سینما و اردو ....
ممنونم
آره میپوشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد