و هرچه که پیش آمد ...

شیرین جان کامنت هات باید با تمرکز بیشتری بخونم و جواب بدم .

یه دنیا ممنونم بابت این همه وقت و محبتی که گذاشتی . 


دو روزه تو نوشتن این پست گیر کردم .

اینجا وقتی  هوا از مثلا ۵۰ درجه برسه به ۴۹ درجه . همه خوشحال میگیم وای هوا خوب شده . خوبیش اینه ما تو منطقه مسکونی تجاری هستیم و قطعی برق مون تقریبا در حد صفره ، گوش شیطون کر .


آره دیروز دیدم انگار هوا یه درجه گرمتر نیس   ( بهتره تا بگم یه درجه خنک تره ) . منم از شب قبل یه اعصاب خوردی خیلی بدی داشتم ، شام نخورده بودم ، صبح  هم چون باید میرفتم وزن کشی و  هم چون اعصابم  خورد بود اشتهای صبونه نداشتم . کارام کردم و طبق معمول چندتا سفارش خرید داده شد و منم باید میرفتم خرازی برای اون کت لیم که دکمه پرس کنن  . 

باشگاهی که ماه پیش وزن کشی کردم تعطیل بود . ناچارا باید میرفتم همون باشگاه سابق که یوگا میرفتم و اونم اصلا تو محدوده خونه ما نیس . یه کم دل دل کردم ، آخه آفتاب واقعا داغ بود . بعد گفتم ساره دیگه امروز دراومدی ، اعصاب  هم که نداری ، ادامه بده ، راه برو شاید حالت بهتر هم بشه . 

درنتیجه  اول رفتم خریدهای خونه رو انجام دادم و بردم دم در دادم مامان . بعد رفتم خرازی ، یه عطر جیبی و یه بگ پارچه ای خوشکل هم برا خودم خریدم . خرازی گفت کت ۲۰ دقیقه دیگه آماده ست . منم گفتم خب من میرم اگه تونستم برمیگردم تحویل میگیرم اگه نه که بمونه تا مسیرم این طرف بخوره.  دوباره پیاده رفتم تا باشگاه،  اونجا یه کم با مدیر باشگاه که دیگه حالا چند ساله دوستیم حال و احوال کردم و خودمو کشیدم ، شده بودم ۵۵ .  بعد دوباره تو همون آفتاب پیاده اومدم خراری کت رو تحویل گرفتم و اومدم خونه  . دیگه ساعت ۱۱:۳۰ بود تقریبا.  شش هزار و خورده ای قدم زده بودم .

و سردرد هم حمله کرده بود که تا شب با دو تا قرص کنترلش کردم . 


چقدر دلم برا سگ و گربه های  بی زبون تو اون گرما و بی آب و غذایی تو خیابون میسوخت . دلم میخواست خدا میشدم و به همه شون جای خنک و آب و غذا میدادم . اما من که خدا نیستم . در حد توانم میتونم به گربه های اطرافم فقط رسیدگی کنم . 



گفته بودم برای هایفو بخاطر چروک دور چشمم نوبت گرفتم . رفتم مشاوره شدم اما اونقدر هزینه زیاد بود که بعد دو ساعت معطلی تو مطب ، دست از پا درازتر برگشتم خونه . اونجا بود که دلم یه شوهر پولدار خواست .


مدیر مرضیه یادتونه که همیشه ازش تعریف کردم ، خداحافظی  کرد و سال جدید مدیر جدید ، و اینم یعنی خانم ساره بازم شرایط جدید و چالش های جدید . البته زیور گفت مدیر جدید رو  در حد دوستی چند ساله میشناسه و خانم خیلی خوبیه . اما من واقعا برای مدیر قبلی ناراحت شدم . چون تو کارش جدی و سخت گیر بود ظاهرا خانواده ها زیرآبش زدن و حالا موقتا تصمیم  نداره حتی تو مدرسه کار کنه . حقش نبود من ازش هیچ بدی و تنشی ندیدم این یک سال .


خواهر اهوازی بعد تقریبا ۸ ماه دیروز اومده و فعلا اینجاست . از عقد داداش دیگه نیومده بود . 


باید با دکتر رژیمم صحبت کنم گزارش بدم دیگه احتمال زیاد لازم باشه باز مقدار غذام کمتر بشه چون وزن کم کردم . ماه پیش گفت فعلا با همون برنامه پیش برو ، باید ببینم این ماه چی میگه . 



نظرات 3 + ارسال نظر
فرشته۱ چهارشنبه 14 شهریور 1403 ساعت 02:06

سلام ساره جون
عزیزم در مورد هایفو، حقیقتا اونقدری که در موردش میگن اثری نداره.اگر برای خطوط پنجه کلاغی دور چشم میخوایی، بوتاکس خیلی خوبه .

سلام ممنون که گفتی فرشته جان
ولی من خیلی تعریف شنیده بودم . بهرحال با هزینه نمیتونم انجامش بدم

شیرین‌۲ یکشنبه 11 شهریور 1403 ساعت 08:37

بندۀ خدا پنج‌شنبه 8 شهریور 1403 ساعت 18:35 http://seghleakbar.blogfa.com

سلام. تغییر مدیر، حتّی اگر مدیر خوبی هم باشه، بدون اذیت نیست! چون باید بیاد چهارتا قانون یا روال خوب رو خراب کنه تا معلوم بشه قبل از اومدنش با بعد از اومدنش فرق داره!

خدا بخیر کنه
من که کارمو انجام میدم کاری به کسی ندارم. امیدوارم کسی هم باعث اذیتم نشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد